با نزدیک شدن به سالهای پایانی فوتبال لیونل مسی و کریستیانو رونالدو به نظر میرسد که پایان دورانی درخشان در پیش است.
دیدارنیوز - اگر بخواهیم شرایط را با موج ناباوری رسانهها، شایعات و خشمی قضاوت کنیم که پس از اعلام جدابب لیونل مسی از بارسا شکل گرفت، باید گفت که دوران این بازیکن و ارزشی که در زمین دارد به پایان نرسیده است.
شاید بتوان برای ارزیابی ارزش واقعی او از شعار یکی از حامیان مالی فوتبال استفاده کرد: «گرانبها». سال گذشته بحث بند فسخ ۷۰۰ میلیون یورویی مطرح شد که هیچ باشگاهی قادر به پرداخت آن نبود و بسیاری به صحبت درباره ارزش و اعتبار این بازیکن پرداختند و مدعی شدند که شاید ارزش این بازیکن از نظر ورزشی با افتی قابل توجه مواجه شده باشد.
شاید مطرح کردن این حرف بسیار کلیشهای باشد که این بازیکنان باورنکردنی میتوانند به تنهایی باعث قهرمانی در یک رقابت شوند، اما دیگر صرفا به بررسی درخشش آنها در زمین نمیپردازیم، بلکه به ارزش آنها در بیرون زمین نیز توجه میکنیم: پوشش رسانهای، افزایش پرستیژ، روابط، فروش محصولات باشگاه و مواردی از این قبیل.
با این حال باید این سوال را مطرح کرد که «آیا آنها میتوانند به تنهایی فاتح یک رقابت شوند؟» این ایده هم راستا با شخصیسازی عملکرد و ستارهسازی قابل توجهی است که فوتبال امروزی در پیش گرفته است. این ادعا همچنین همخوانی بسیاری با دوران سلطه کریستیانو رونالدو و لیونل مسی بر فوتبال دارد که به شکل غیرقابل اجتنابی رو به پایان است.
باید پذیرفت که محدودیت سنی و برخی قوانین طبیعی دیگر چندان بر آنها تاثیرگذار نبوده است. با این حال، یوونتوس توانست به مدت سه سال با استفاده از کریستیانو رونالدو از «استراتژی برند» خود محافظت کند، اما در نهایت توسط آژاکس آمستردام، المپیک لیون و پورتو از لیگ قهرمانان حذف شد.
بارسا نیز به همراه مسی در سه فصل گذشته لیگ قهرمانان توسط رم، لیورپول و بایرن مونیخ به بدترین شکل ممکن حذف شده است. ما مدیران و مربیان را مقصر میدانیم، اما آیا کل سیستمی که مسی به عنوان هسته مرکزی آن عمل میکند به بنبست نرسیده است؟
بایرن، لیورپول و چلسی، آخرین قهرمانان لیگ قهرمانان، سبک جدیدی را به کار گرفتهاند که به نظر میرسد دوام زیادی نیز در این دو تیم داشته باشد: استفاده از بازیکنان درخشان در بالاترین سطح، اما در سبکی تیمی که در آن هر بازیکن میتواند به موفقیتی قابل توجه دست پیدا کند. غیبت هیچ بازیکن به لطف تلاشی که دیگر بازیکنان به کار میگیرند باعث افت عجیب و غریب در تیم نمیشود.
پاری سن ژرمن هم با توجه به مصدومیت نیمار در طول دو فصل اول، تاوان زیادی برای سیاست جذب بازیکنش پرداخت کرد. این بازیکن برزیلی در تمامی مراحل لیگ قهرمانان ستاره بازی بود، پیش از این که در فینال مانند کیلیان امباپه افت کند، در حالی که از آنها انتظار میرفت در این دیدار عملکردی تعیین کننده داشته باشند؛ بنابراین تیم پاریسی بار دیگر بدون تعادل و ناقص به نظر رسید.
گفته میشود پی اس جی سال گذشته اولین تماسها را با نمایندگان مسی برقرار کرده بود. این اتفاق میتوانست کاملا غیرمنطقی باشد و این غیرمنطقی بودن صرفا از نظر اقتصادی نیست، مگر این که شما باور داشته باشید که قرار دادن تعداد زیادی ستاره در خط حمله همچنان راه حل خوبی برای فتح لیگ قهرمانان است.
اولویت فعلی این است که ستارهها را بار دیگر در قالب تیمی قرار دارد، حتی اگر این کار به معنای فدا کردن بعضی از آنها در بازی باشد – برخلاف مسی که این روزها به شاهزاده قدم زننده در زمین شهرت دارد. سپس مثال تیم ملی فرانسه در جام جهانی ۲۰۱۸ به ذهن خطور میکند یا آنتوان گریزمان که بازیکنی است که دیگران را وادار به بازی میکند –، اما در دو فصل گذشته نتوانست جایگاهش را در بارسلونا پیدا کند.
شاید دوران نئو مارادوناها و بازیکنان خارق العاده که ما کلیدها و توپها را به آنها میسپردیم و منتظر میماندیم تا نبوغ آنها در زمین را ببینم با پایان فوتبال مسی و کریستیانو به پایان برسد. شاید چنین احساسی نسبت به امباپه وجود داشته باشد، اما آنها باید تلاش بیشتری به کار بگیرند یا حتی به دنبال رضایت شخصی کمتری باشند.
ما گاهی از این که چه چیزهایی به این فوق ستارهها اجازه ابراز وجود دارد طفره میرویم: بازیکنانی که در تیمهای بزرگ پس از دوران بوسمن رشد کنند، سرویس بسیاری دریافت کردند و از مزایایی بهره بردند که باعث شد در شرایط درخشیدن قرار بگیرند. اما آیا قدرت بخشیدن به جایگاه آنها و در اختیار گذاشتن مزایای بسیار به قیمت استقلال بیش از اندازه بود؟
برخلاف پله، مارادونا یا پلاتینی، مسی و کریستیانو رونالدو علیرغم داشتن دوازده توپ طلا و ثبت آماری خارق العاده نتوانستند تیمهای ملی خود را به ردههای بسیار بالا برسانند: برای مثال قهرمانی در المپیک. هرچند پرتغال بدون حضور رونالدو در فینال به قهرمانی معجزهآسا در یورو رسید، اما این آمار نشان میدهد که آنها در تیمهای ملی خود یا بسیار تنها هستند یا بسیار تکرو.
شاید تیمهای بزرگ که پیچیدگیهای تاکتیکیشان رو به افزایش است و مربیان تاثیر بیشتر و بیشتری روی آنها دارند بتوانند قدرت بیش از حدی که به اشخاص دادهاند را پس بگیرند، بدون این که از متوقف کردن بهترین آنها دست بکشند.