مصداق بارز سهمِ تربیت در وضعیت های بحرانی، مردمی هستند که بدون فشار یا جهت دهی عوامل بیرونی، به طور خودکار در برابر گرانی و سوداگری بازار، واکنش معکوس دارد و به جای خالی کردن مارکت ها با اولین افزایش قیمت، دست نگه می دارد و نمی خرد. مصداق دیگر در رابطه با سهم تربیت در چالش های فراروی جامعه ایرانی، مردمی هستند که آمار «کشته های هموطن در تصادفات جاده ای» را می بیند و برای خرید ناایمن ترین خودرو هجوم نمی برد و بین «سود ناشی از افزایش قیمت چنین سرمایه گذاری» و «جلوگیری از مرگ هموطنانش»، دومی را برمی گزیند. اینجاست که نقش تربیت از دوره کودکی پیش می آید.
دیدارنیوز - مرتضی نظری - در زمینه یابی و تحلیل مسایل اجتماعی نمی توان مواجهه ای تک عاملی داشت. به عبارتی، یک پدیده و رویداد مانند احتکار کالا در شرایط بحرانی و سخت، نَه "دلیل" که "دلایل" متعدد دارد.
از این روی، نظام تربیتی و شخصیتی که شهروندان جامعه در آن متولد شده، رشد کرده و وارد مناسبات اجتماعی و اقتصادی و روزمره می شوند، نیز در زمره مجموعه ریشه ها و زمینه های بروز مسایل کنونی جامعه ایرانی می تواند سهیم باشد.
به عنوان یک معلم و کارشناسی که در ریشه های ذهنی و تربیتی توسعه یافتگی مطالعاتی دارم، نسبت واضحی میان احتکار و عشق به وطن، کم فروشی و دوست داشتن ایران، اختلاس و دوست داشتن مردم کشور می بینم.
نمی توانی هویت ملی و تعلق خاطر به وطن داشته باشی و در کارخانه ات، پاکت شیر را با یک سوم خالی تحویل مردم میهنت بدهی یا خودرویی بسازی که هیچ وقت حس غرور ملی به تو و خریداران وطنی دست ندهد.
نمی توانی در مدرسه و خانواده با عشق به وطن و ارزشهای بومی و ملی میهنت بزرگ شده باشی اما در روزهای سخت، فقط به فکر جمع کردن برای خودت و احتکار کالا برای گرانتر فروختن به مردم وطنت در روزهای کمیابی باشی.
ما، در خانواده و مدرسه برای یک دوره مثلا پنج تا ده ساله باید به طور ویژه روی مفاهیمی همچون وطن، ایران، منافع ملی و مسولیت جمعی، دوست داشتن کشور و تعلق خاطر به میهن با بچه ها کار کنیم. و البته این پیشنهاد به معنی غلتیدن به ناسیونالیزم و شوینیسم نیست.
تربیت و نظام آموزشی همه دلیل پدیداریِ رویدادهای اجتماعی نیست اما قطعا نمی توان از این فاکتور و مؤلفه زیربنایی چشم پوشی کرد.
بچه های ایران بزودی تبدیل به بزرگسالان جامعه ایرانی می شوند، ما چقدر با بچه ها روی نحوه رفتار در شرایط سخت و بحرانی کار می کنیم؟
رفتار برخی بزرگسالان جامعه ما به ویژه طی ماههای اخیر نه تنها الگوی خوبی برای فرزندان ما نبوده بلکه هیجان زدگی و بی قاعدگی در شرایط سخت را می آموزد و باعث تداوم و استمرار به خلقیات غلط فردی و اجتماعی است.
برای اصلاح الگوی رفتارهای ناصحیح در شرایط سخت و رفتار منطقی و مسولانه و در راستای منافع ملی و میهنی نشان دادن، الزاماتی دارد از جمله سیستم داشتن و نظارت و کنترل دقیق فرآیندهای مدیریتی اما سوال این جاست که همان نیروی انسانی که قرار است جامعه را به سوی سیستم دهی و نظارت و کنترل دقیق سوق دهد، تربیت نشده و استقرار نظام های سازمانی و مدیریتی دقیق در جامعه ای که روحیه تعلق خاطر به دیگری را در خود ندارد یا در مسولیت پذیری اجتماعی و همدلی با جمع ضعیف است، ممکن نیست.
مصداق بارز سهمِ تربیت در وضعیت های بحرانی، مردمی هستند که بدون فشار یا جهت دهی عوامل بیرونی، به طور خودکار در برابر گرانی و سوداگری بازار، واکنش معکوس دارد و به جای خالی کردن مارکت ها با اولین افزایش قیمت، دست نگه می دارد و نمی خرد. مصداق دیگر در رابطه با سهم تربیت در چالش های فراروی جامعه ایرانی، مردمی هستند که آمار «کشته های هموطن در تصادفات جاده ای» را می بیند و برای خرید ناایمن ترین خودرو هجوم نمی برد و بین «سود ناشی از افزایش قیمت چنین سرمایه گذاری» و «جلوگیری از مرگ هموطنانش»، دومی را برمی گزیند. اینجاست که نقش تربیت از دوره کودکی پیش می آید.
ما ایرانیان باید در یک بازه پنج تا ده ساله، همگی، عشق ورزیدن به میهن، مسولیت پذیری در قبال یکدیگر، اتخاذ تصمیم و رفتار منطقی در وضعیت های دشوار و غیرعادی و نیز تمرینِ تغییردادن شرایط به نفعِ جمعی بزرگتر از دایره منافع شخصی را با بچه ها مشق کنیم.
نتیجه این سخن یعنی توجهی دیگر بار به «توسعه ای ترین نهاد و موضوع کشور؛ آموزش و پرورش»!
منبع: عصر ایران