
کوچهها یادگار روزگار کودکی اگر کوچهها نبودند هیچگاه هیچکس به خانه نمیرسید بنبستها برادر ناتنی کوچهها کوچهها گاهی آباد و سرسبز و نورانی هستند و گاهی...
کوچهها یادگار روزگار کودکی
اگر کوچهها نبودند هیچگاه هیچکس به خانه نمیرسید بنبستها برادر ناتنی کوچهها
کوچهها گاهی آباد و سرسبز و نورانی هستند و گاهی خرابی از در و دیوار آن میریزد
کوچهها یادگاری از پدرانمان و باقیمانده میراث قدیمی اجداد ماست
انتخاب نام کوچهبا چه معیارهایی برگزیده میشود شورای شهر و شهرداری مسئول انتخاب نام کوچهها هستن
آیا باید نام قدیمی کوچهها که سالها مردم به همان نام آن را میشناختم عوض شود
هر کدام از ما کولهباری از خاطرات محل و کوچه زادگاهمان داریم
چرا نام بانوان خیر و نیکوکار از تابلوی کوچهها جا ماندهاست
آیا نام بزرگان و مفاخر برای کوچه و بنبست شایستهاست
نام کوچه باید با موقعیت شهر و محله و شخصیتهای بومی آن مطابقت داشته باشد
انتخاب نام کوچه باید با تاریخ محل سنخیت داشته باشد
بهترین راهکار انتخاب نام کوچه تشکیل هیئتی از استادان دانشگاه نویسندگان و بزرگان شهر همراه با شورای شهر میباشد
کوچهها با خاطرات بد و خوب در گذر زمان شاهد همدلی کمک تعاون همسایگان با یکدیگر بودند
در عروسی و عزا شاهد شادی و بزن و بکوب یا حجلهی ماتم ازدست رفتگان کوچه بودند
کوچهها محل تلاقی دیداری که دلها را با عشق به پرواز درمیآورد . محل عشقی که به پایان وصلتی الهی میرسید و باز بچهها در همان کوچه نمایشی را که ما یکبار آن را اجرا کردیم دوباره اجرا میکنن
کوچه دنیا آخرین کوچهای است که به کوچه آخرت وصل میشود
کوچهها پل دوستی آدمها و نشانه ابراز محبت بین ساکنان آنهاست حرمت همسایگان همیشه نام کوچهها را پرآوازه خواهد کرد .
کوچه محل تلاقی مهر و ارتباط قلوب آشنا
از قدیم از کوچه خاطرات زیادی به یاد داریم کوچه ایی که فروشندگان دورهگرد از آن میگذشتند و شاید فریادشان هنوز در گوش ما طنینانداز است
آب حوض میکشیم
بدو بدو خونه دار نقلونبات آوردم خربزه مشهدی رفتم دیگه گیرت نمیادا
و باز صدای آقای رحمانی که بچههای تو کوچه فوتبال بازی میکردند بلند میشد
آخه وروجک ها باز که زدین شیشهی پنجره رو شکستین
آی خونهدار ها. دایی جون بیا داری بیای چاقو و قیچی تم بیار دایی صفر برات تیز کنه
کوچه کوچه مهر و صفا بود شبهای محرم بچهها توی کوچه جمع میشدند و با آقا سیروس نوحه روز تاسوعا را تمرین میکردند
کوچه کوچه یاری و کمک بود هر روز بچهها برای ننه زهرا نون میبردن و اگه مریض میشد برایش دوا میگرفتن
تو کوچه ما یه نفر بود آقا عبدل کفتر داشت نه یکی دوتا خیلی .وقتی که کفتر هوا میکرد یه عالمه تو هوا دور میزدند و همیشه هم سر اینکه کبوترای بیگانه رو میخواست بگیره میرفت سر بوم همسایهها دعواش میشد
کوچه در فرهنگ و ادب ما جایگاه خاصی داره
بیتو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره بهدنبال تو گشتم
کوچهها باریکن دکونا بستهاند
خونهها تاریکن طاقا شکستن
از صدا افتاده تار و کمونچه
مرده میبرن کوچه به کوچه
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچهای
از کوچه تعابیر دیگری نیز شدهاست مثل کوچه آشتیکنان کوچهای تنگ که دو نفر از اون بهسختی عبور میکردند و اگر هم با هم قهر بودند لابد اونجا با لبخندی آشتی میکردند
کوچه باستان کنایه از دنیا و عالم است
کوچه بنبست کوچهای که آخر آنها مسدود است برخی از کوچهها در رشت قدیم
کوچه بلورچیان در ساغری سازان کوچه حاج خازن در بادی الله کوچه درویش سهراب دانشسرا کوچه بربر جیر باغ کوچه شاه عمو رودبار تان کوچه تحویلی ساغری سازان کوچه تاجر باشی خواهر امام کوچه صدر العلما ساغری سازان کوچه مستشاری بادی الله کوچه چو کشلار خیابان تختی کوچه اعتماد ساغری سازان کوچه فردوسی .که هر یک با درهای قدیمی چوبی به یادگار ماندهاست
داستان کوچه درویش سهراب ما دو گروه گروهی که رئیسش کاظم بود و یک گروه هم که من جزوه اش بودم و رئیسش سیروس هر دو میخواستیم بی سینما راهاندازی کنیم هر گروه هروقت یه چیزای منفی مقوای سفید بزرگ و یا یک تکه فیلم با یک ذرهبین میآورد و بچههای کوچه به وجد میآمدند حتی اسم سینمای ما را که مهتاب بود انتخاب کردیم ولی آخرش هیچ گروهی به نتیجه نرسید همون بازیهای کودکانه بود ولی وقتی ماه محرم میخواستیم دست راه بیندازیم هر دو گروه کوچه با هم متحد میشدیم و کاظم سیروس با هم یکی میشد.
کوچه محل تلاقی مهر و ارتباط قلوب آشنا
از قدیم از کوچه خاطرات زیادی به یاد داریم کوچه ایی که فروشندگان دورهگرد از آن میگذشتند و شاید فریادشان هنوز در گوش ما طنینانداز است
آب حوض میکشیم
بدو بدو خونه دار نقلونبات آوردم خربزه مشهدی رفتم دیگه گیرت نمیادا
و باز صدای آقای رحمانی که بچههای تو کوچه فوتبال بازی میکردند بلند میشد
آخه وروجک ها باز که زدین شیشهی پنجره رو شکستین
آی خونهدار ها. دایی جون بیا داری بیای چاقو و قیچی تم بیار دایی صفر برات تیز کنه
کوچه کوچه مهر و صفا بود شبهای محرم بچهها توی کوچه جمع میشدند و با آقا سیروس نوحه روز تاسوعا را تمرین میکردند
کوچه کوچه یاری و کمک بود هر روز بچهها برای ننه زهرا نون میبردن و اگه مریض میشد برایش دوا میگرفتن
تو کوچه ما یه نفر بود آقا عبدل کفتر داشت نه یکی دوتا خیلی .وقتی که کفتر هوا میکرد یه عالمه تو هوا دور میزدند و همیشه هم سر اینکه کبوترای بیگانه رو میخواست بگیره میرفت سر بوم همسایهها دعواش میشد
کوچه در فرهنگ و ادب ما جایگاه خاصی داره
بیتو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره بهدنبال تو گشتم
کوچهها باریکن دکونا بستهاند
خونهها تاریکن طاقا شکستن
از صدا افتاده تار و کمونچه
مرده میبرن کوچه به کوچه
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچهای
از کوچه تعابیر دیگری نیز شدهاست مثل کوچه آشتیکنان کوچهای تنگ که دو نفر از اون بهسختی عبور میکردند و اگر هم با هم قهر بودند لابد اونجا با لبخندی آشتی میکردند
کوچه باستان کنایه از دنیا و عالم است
کوچه بنبست کوچهای که آخر آنها مسدود است برخی از کوچهها در رشت قدیم
کوچه بلورچیان در ساغری سازان کوچه حاج خازن در بادی الله کوچه درویش سهراب دانشسرا کوچه بربر جیر باغ کوچه شاه عمو رودبار تان کوچه تحویلی ساغری سازان کوچه تاجر باشی خواهر امام کوچه صدر العلما ساغری سازان کوچه مستشاری بادی الله کوچه چو کشلار خیابان تختی کوچه اعتماد ساغری سازان کوچه فردوسی .که هر یک با درهای قدیمی چوبی به یادگار ماندهاست
داستان کوچه درویش سهراب ما دو گروه گروهی که رئیسش کاظم بود و یک گروه هم که من جزوه اش بودم و رئیسش سیروس هر دو میخواستیم بی سینما راهاندازی کنیم هر گروه هروقت یه چیزای منفی مقوای سفید بزرگ و یا یک تکه فیلم با یک ذرهبین میآورد و بچههای کوچه به وجد میآمدند حتی اسم سینمای ما را که مهتاب بود انتخاب کردیم ولی آخرش هیچ گروهی به نتیجه نرسید همون بازیهای کودکانه بود ولی وقتی ماه محرم میخواستیم دست راه بیندازیم هر دو گروه کوچه با هم متحد میشدیم و کاظم سیروس با هم یکی میشد.
کوچهها و پنجرههایش و سبدهایی که گاهی با آن از دستفروش کوچه خرید میکردیم
کوچه همیشه شاهد خوبی بر محبت و مهر بود
وقتی کسی به زیارت میرفت آواز چاووشی خوان بلند میشد همه از در و پنجره گردن میکشیدند و صدای صلوات با بوی دود اسفند بلند میشد و همه از زائر امام رضا التماس دعا میخواستن یه دوست تو همسایگی داشتیم بهش میگفتیم جیمی بچه قدکوتاهی بود ولی چون داییش بسکتبال بازی میکرد عاشق این بازی بود یه روز یه حلقه توری آورد که تو کوچه نصب کنینم همه میدانستند از همسایهها که همه موافقت بکنند آقای جمالی مخالف بود چون چند بار بچهها توبازی گل کوچیک زدن شیشه پنجرهاش شکستن
بالاخره بچهها بهشرط اینکه قول بدن مواظب باشن موافقت کردن ولی همون روز اول بچهها زدن دوباره باز همان شیشه آقای جمالی رو شکستن
خاطرات کوچهها پایانناپذیر است مهم این است که ما کوچه دلمان همیشه برای پذیرفتن کسانی که از ما کمک میخواهند باز باشد.
✍️ابراهیم عاطفی