من فوتبال را از لابلای کلمات حمیدرضا صدر بیشتر و بیشتر دوست دارم. خواندن هر سطر از کتابهایش برایم از تماشای مسابقات شوقانگیزتر است. جادوی کلمات او از زیباترین دریبلها و حماسیترین مسابقات، شیرینتر است.
دیدارنیوز _ علیرضا خوشبخت*: از بد حادثه است یا یک تقارن عجیب که روزی که خبر میرسد حال حمیدرضا صدر چندان خوب نیست؛ همان روزی است که تو دوباره کتاب «نیمکت داغ» را میخوانی. قصه مربیان بزرگ فوتبال جهان را از قلم حمیدرضا صدر.
داستان مربیان سالهای دور و نزدیک را. بعضیها را میشناسی و بازی تیمهایشان را دیدهای، اسم بعضیها را شنیدهای و نامها و قصههایی هست در کتاب که تو نه دیدهای و نه تا قبلا از خواندن این کتاب شنیدهای.
حمیدرضا صدر را فقط در قاب تلویزیون دیدهام. آن زمانی که هنوز عادل فردوسیپور در گروه ورزش شبکه ۳ فعال بود و میشد انتظار داشت که گاه و بیگاه در ویژه برنامههای تورنمنتهای بزرگ اتفاق جدیدی در صدا و سیما بیفتد.
از نخستین بارهایی که او را دیدم مسحور کلماتش شدم. زیبایی گفتارش و استعداد عجیبی که برای روایت دراماتیک از فوتبال و البته زندگی داشت. کم اهمیتترین رخدادها را چنان روایت میکرد که از لابلای کلماتش ناگهان به دنیای دیگری راه پیدا میکردی. پشت هر ضربهای به توپ انگار دنیایی نهفته بود که تو نمیدیدی و او با کلماتش آن دنیاهای غریب را به تو نشان میداد.
فقط بعدها دانستم که دانشآموخته شهرسازی است و منتقد برجسته سینما و یک روشنفکر شناخته شده؛ و این نگاه عمیق او به فوتبال از تحصیلات و آموختهها و تجربههایش سر میزند. تماشای گاه به گاه فوتبال با تفسیرهای حمیدرضا صدر، با رجوع مکررش به تاریخ و درآمیختن جزئیات فنی با دانش گستردهاش از حواشی زمین یکی از لذتبخشترین کارهای زندگیم شد.
تا آن که با کتابهای فوتبالیاش آشنا شدم. روزی روزگاری فوتبال را خواندم و بعدتر نیمکت داغ و دست آخر پیراهنهای همیشه را.
آن جا بود که جادوی کلمات صدر را بیشتر کشف کردم. نثر آهنگینش با آن جملات کوتاه وقتی از بزرگان فوتبال جهان میگوید، یا التهاب سکوها را به تصویر میکشد یا از زمانهای میگوید که هر بازی بزرگی در آن روی داده است، برایم مکاشفهای است پایان ناپذیر.
من فوتبال را از لابلای کلمات حمیدرضا صدر بیشتر و بیشتر دوست دارم. خواندن هر سطر از کتابهایش برایم از تماشای مسابقات شوقانگیزتر است. جادوی کلمات او از زیباترین دریبلها و حماسیترین مسابقات، شیرینتر است.
نوشتههای او بود که یک بار دیگر به من نشان داد که کلمات از تصاویر قویترند؛ که هر کلمهای میتواند نمایش جهانی باشد و در این روزگار سلطه تصویرها و صداها و در این جهان مولتیمدیا باز هم این کلمات و جملاتند که جاودانهاند. کلماتی که گاه زیباتر از هر سمفونی و شفافتر از هر تصویری از ظواهر در میگذرند و آن دنیای درونی شگفت را به تصویر میکشند. من خواندن فوتبال از قلم حمیدرضا صدر را بسیار بیشتر از تماشای هر فوتبالی دوست دارم.
کتاب نیمکت داغش که روایت ماجراجویی مربیان بزرگ تاریخ جهان است، کتاب بالینیام است هر بار که از دنیا خسته باشم و هر بار که بخواهم به خودم دلداری بدهم که از پس همه این پست و بلندیها و همه این مشقتها این زیبایی است که بر سطور تاریخ حک میشود. فصلهای این کتاب به یادم میآورد که هر بازندهای، سرافکنده نیست، که دنیا گاه روایت شکستها را هم در طول سالها و سالها، ستایش خواهد کرد.
آقای صدر آن دنیایی که شما به من نشان دادهاید، جاودانه است. آن چه از نثر زیبایتان آموختهام تا هر زمان که زنده باشم با من خواهد بود. میدانم که هزاران نفر مثل من هستند و شما در قلب همه ما همیشه سلامت و پایدارید. با آن جملات کوتاه و آن نثر همدلانه و پر طمطراق و آن هارمونی شگفتآور هر فصل از کتابهایتان! بیماری از همه این زیباییها بسیار کوچکتر است و شما و نام شما از آن بسیار قویتر.
*سردبیر مجموعه رسانهای دیدار