عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی معتقد است آنچه در انتخابات ۱۴۰۰ در انتظار جریان اصلاحات است همان مناسبات و شرایط انتخابات سال ۸۴ است، مگر در مهلت اندک باقی مانده، تغییری در رویکردها داده شود.
دیدارنیوز ـ سرویس سیاسی: تنها یک ماه مانده به انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم، شرایط اصلاحطلبان پیچیدهتر از هر انتخاباتی طی بیش از دو دهه گذشته است. آنها اینبار وارث یک دولت نه چندان محبوب هستند و در این میان معاون اول این دولت، یکی از گزینههای اصلی اصلاحات در این انتخابات است. محمد شریعتمداری و عباس آخوندی، وزرای فعلی و سابق دولت نیز از دیگر کاندیداهای اصلاحات هستند. در فضای غیر رسمی انتخابات، کاندیدای محبوب بخش بزرگی از بدنه این جریان، سید مصطفی تاجزاده است، کسی که با پرچم اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی به میدان آمده اما برای همه واضح است که او چندان شانس عبور از سد شورای نگهبان را ندارد. دیگر کاندیدای مطرح اصلاحات که بر اساس شنیدهها مورد حمایت حزب اعتماد ملی نیز هست، مسعود پزشکیان است، کسی که پایگاه رأی شخصی خود را نیز داراست. در رابطه با صورتبندی انتخاباتی جریان اصلاحات گفتوگویی داشتیم با مازیار بالایی، عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی و از شباهت شرایط فعلی با شرایط تجربه شده در انتخابات سال ۱۳۸۴ با او صحبت کردیم.
شرایط جریان اصلاحات را در مقایسه با گذشته چگونه ارزیابی میکنید؟
واقعیت این است که عملکرد دولت یازدهم و دوازدهم به پای اصلاحطلبان نوشته شده است و متأسفانه این عملکرد بالاخص در دوره دوم آقای روحانی اصلا قابل دفاع نیست. فاصله گرفتن ایشان از وعدهها، شعارها و مطالبات اصلاحطلبانه تأثیر جدی در تضعیف پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان داشته است. دقت کنید که وقتی از عدم مشارکت اصلاحطلبان در دولت میگوییم و انتقاد میکنیم، منظورمان مثلاً به کارگیری اصلاحطلبان در سطح مدیریتی هلدینگهای دولتی نیست، بلکه در جایی است که سیاستگذاری صورت میگیرد و بدنه اجتماعی اثرات این سیاستگذاری را کاملاً حس میکند. در حقیقت چیزی که مغفول بوده سیاستگذاری و تصمیمگیری اصلاحطلبانه است نه حضور فیزیکی افراد اصلاحطلب. مثلاً در سطح استانداران، مخصوصاً در دولت دوم بسیار ضعیف عمل شده. استاندار رئیس شورای تأمین استان است، اما توان مقابله و جلوگیری از لغو یک کنسرت را ندارد، یا نمیخواهد هزینه مقاومت در جلسه شورای تامین را پرداخت کند. این مساله شاید خیلی کوچک باشد، اما بخشی از مردم خصوصاً در شهرستانها بابت همین مسائل فرهنگی کوچک به اصلاحطلبان رأی میدهند. اینجا همان بحث سیاستگذاری اصلاحطلبانه است که مثال کوچک و شاید بیاهمیتی زدم. روی کار آمدن ترامپ و خروج او از برجام، عدم توفیق نهادهای انتخابی، تیز شدن تیغ تحریم، قدرتمند شدن اپوزیسیون با پولهای سعودی-صهیونیستی و هماهنگی تندروهای داخلی با آنان نیز از مسائلی است که بر این امر تأثیر جدی گذاشته است.
عملکرد مجلس دهم و شورای شهر پنجم چه تأثیری بر سرنوشت جریان اصلاحات گذاشته است؟
ببینید اینها هم تأثیرگذاری جدی داشته. مثلاً مجلس دهم با استراتژی یک تندرو کمتر شکل گرفت، ولی نتوانست موفق باشد، بالاخص در نقطه استراتژیکی مثل ماجرای بنزین. هر چند این مجلس تلاشهای زیادی کرد، به خصوص در موضوعی مثل حصر که در جریان مسیرش هستم، ولی خب جامعه نسبت به آن میزان مشارکتی که داشت، اثرگذاری ندید. همچنین شورای شهر پنجم هم اینگونه است. مجموعه عملکرد شورا و مدیریت شهری، بالاخص مدیریت شهری در این دوره و هرچه که از ابتدای دوره پنجم دورتر شدیم قابل دفاع نیست. شاید برای بخش نخبگان جامعه قابل دفاع باشد، ولی مردم عادی آن را نمیپذیرند. البته اینجا کاستیهایی وجود دارد که مقصرش خودمان هستیم و باید شجاعانه مسئولیتش را بپذیریم. هم در تهران و هم در کلانشهرهایی که برنده شدیم.
مجموع عملکرد دولت روحانی، مجلس دهم و شورای پنجم چه تاثیری بر پایگاه رای اصلاحطلبان گذاشته است؟
طبیعتاً پایگاه رأی اصلاحطلبان دچار ریزش جدی شده، اما دوستان اصولگرا نباید از این داستان خوشحال باشند، چون حتی پنج درصد از این ریزشها هم به سبد آنها واریز نخواهد شد، بلکه کلاً پای صندوق نخواهند رفت. این اتفاق مخرب حاصل برخورد دو مساله است که یک پایش عدم موفقیت اصلاحطلبان در ۸ سال گذشته بوده، پای دیگر آن را باید در جاهایی جستجو کرد که تلاشهای گستردهای شد تا مردم را نسبت به اصلاحات در داخل نظام دلزده کرده و ناامیدی را تزریق کنند. این آتشی بود که تمامیتخواهان افزوختند و ضد انقلاب تحریمطلب بر آن نفت ریختند.
وضعیت اصلاحطلبان در انتخابات ۱۴۰۰ چطور خواهد بود؟
واقعیت این است که پروژه این انتخابات پروژه بسیار سختی است، اما ما با صندوق رأی قهر نخواهیم کرد چرا که تنها راه اصلاح را صندوق رأی میدانیم، آن هم در شرایطی که عدهای به دنبال جمع کردن صندوق رأی هستند. شما ببینید اقدام شورای نگهبان درباره شرایط کاندیداتوری انتخابات ریاستجمهوری خلاف قانون بود و از اختیارات مجلس، اما همین مجلس این اقدام را تأیید کرد. یعنی مجلس انقلابی برآمده از مشارکت حداقلی، برای تجاوز به حق غیرقابل چشمپوشیاش نه تنها سکوت کرد، بلکه ایستاد و کف هم زد. این یعنی کسانی که آنجا نشستند حتی نمیدانند کجا هستند و شأنشان دقیقاً چیست و تنها منتظر دستورند تا اجرا کنند. فردا روزی ممکن است یکی هم بگوید صندوق رأی کلاً تعطیل، مجلس هم بگوید آفرین. اصلاحطلبان سعی کردند با زدن طرحی نو و تشکیل جبهه اصلاحطلبان ایران کمی بر جو یأس غلبه کنند، اما خب واقعیت این است که از ترکیب این جبهه و مدل تفکر بعضی از دوستان هیچ چیز جدیدی را نمیبینیم به جز پافشاری بر همان نظرات ناصحیح گذشته. البته حزب اعتمادملی به خاطر منافع ملی و منافع جریانی از معرفی کاندیدا خودداری کرد، در حالی که شخصی، چون مهندس افشانی را داشتیم که در تراز اصلاحطلبی یک مهره کمنظیر است، چه به لحاظ عملکردی و مدیریتی، چه به لحاظ سلامت و پاکدستی، ولی ایشان و حزب از خودگذشتگی کردند به خاطر کشور، به خاطر جریان، به خاطر اینکه احیاناً اختلافی پیش نیاید. ولی متأسفانه برخی از دوستان جبهه اصلاحات همچنان بر همان عقاید گذشته خود هستند و خودخواهی، خودرایی و خودمحوری را سرلوحه کار خود قرار دادهاند، مدلی که یکبار در سال ۸۴ کشور را به لبه پرتگاه و اصلاحات را به ته دره فرستاد.
به لحاظ ارزیابی وضعیت کاندیداها آنچه که مشخص شد آرای منفی گزینههایی است که در عملکرد دولت فعلی سهیم بودهاند. هرکسی هم غیر از این بگوید احتمالاً یا جاهل است یا غرضورز. این بزرگواران همگی از شخصیتهای ارزشمند کشور هستند، اما برای بهبود سبد رأیشان نیاز به یک عملکرد مافوق تصور دارند که بعید است. یعنی اگر ما آقای تاجزاده را کنار بگذاریم که امکان تأیید صلاحیتشان صفر است و اصلاً هدفشان از حضور در عرصه انتخابات چیز دیگری بوده، سایر گزینهها همچون آقای جهانگیری و آقای شریعتمداری کار خیلی سختی دارند، چون عملکرد دولت فعلی به پای این بزرگواران نوشته شده. نظرسنجیها هم گواه این مطلب است. در بین نیروهای اصلاحطلب فکر میکنم فعلا وضعیت آقای پزشکیان نسبت به بقیه مساعدتر است، هرچند ایشان هم راه زیادی تا پیروزی دارند و باید خیلی کار کنند تا بتوانند به حد قابل قبول برسند، اما مزیت ایشان این است که یک سبد رأی قومی دارند، چیزی که بقیه دوستان از آن محروماند. ضمن اینکه به لحاظ دُز اصلاحطلبی هم ایشان یک اصلاحطلب ارتودوکس و شش دانگ است. آقای جهانگیری مثل سایر دوستان کارگزارانی یک تکنوکرات اصلاحطلب است. آقای شریعتمداری و آقای آخوندی هم بعدها اصلاحطلب شدند، مخصوصاً آقای آخوندی که یک سابقه اصولگرایی و ضداصلاحطلبی جدی دارند. بحث بعدی بحث گفتمانی است. الآن آقایان جهانگیری و آخوندی گفتمانشان به لحاظ اقتصادی راستگرایانه است، سابقهشان هم همین است و اتفاقاً خوب است که با هویت اقتصادی مشخص میآیند، الآن آقای آخوندی اگر بیاید و راجع به دولت رفاه صحبت کند به ایشان نمیچسبد، همینطور آقای جهانگیری، و به همین شکل است اگر آقای پزشکیان بیاید در مورد حمایت از اقتصاد آزاد و بازار صحبت کند، کسی نمیپذیرد، چون گفتمان اقتصادی ایشان از سالها قبل مشخص است.
شنیده شده که برخی از احزاب و اشخاص در جبهه اصلاحات میروند که ۸۴ دیگری را رقم بزنند، مشاهدات و برداشت شما چیست؟
ببینید من اسمی از هیچ مجموعهای نمیآورم، به هر حال خوشمان بیاید یا نه همه احزاب و افراد اصلاحطلب در یک کشتی هستیم، ولی خب بدنه جریان اصلاحات باهوش است، متوجه رفتارها و کنشها میشود، متوجه میشود که کدام جریان همیشه بیشترین نقش را داشته و بیشترین سهم را از جبهه اصلاحات گرفته، اما به جای پاسخگویی همیشه طلبکار بقیه بوده. اتفاقات ۸۴ مانند یک آینه در مقابلمان است. در آن سال هرچه دلسوزان گفتند، دوستان نشنیدند، خود را به نشنیدن زدند، البته بعضی از آنها بعدها به اشتباه خودشان اعتراف کردند، اما تاوان آن اشتباه را چه کسی داد؟ کشور، اصلاحات، منافع ملی. ما در اعتمادملی اولویتهایمان را مشخص کردهایم، اول منافع ملی، بعد منافع جریانی، بعد منافع حزبی. در عمل هم همین را ثابت کردهایم. دوستان دیگرمان، اما منافع حزبی را به هر چیزی ترجیح میدهند و اتفاقاً همین هم باعث تحلیل غلطشان شده است. حاضرند همچون سال ۸۴ همه چیز را قربانی منافع شخصی و حزبی خود کنند. هنوز به ایستگاه پایانی انتخابات ۱۴۰۰ نرسیدهایم، اما هشدارمان به سایر دوستان اصلاحطلب و بدنه جریان اصلاحات این است که صدای پای ۸۴ نزدیکتر از همیشه به گوش میرسد، با بیتدبیری نگذارند که وضعیت کشور از این بدتر شود.