دیدارنیوز ـ پرستو بهرامیراد: سرمای ۶۰ درجه زیر صفر هم نتوانست از تظاهرات سراسری در روسیه جلوگیری کند. این تظاهرات برای آزادی ناوالنی و علیه پوتین برگزار شده است.
طبق گزارش دویچهوله، بیش از ۳۴۰۰ نفر در این تظاهرات بازداشت شدند. روسیه در روزهای اخیر شاهد موجی از اعتراضات علیه ولادیمیر پوتین بود. تظاهر کنندگان خواستار آزادی آلکسی ناوالنی، از مخالفین پوتین بودند. در این بین اتحادیه اروپا و آمریکا به دستگیری معترضین انتقاد کردهاند.
از این نویسنده بخوانید:
ناوالنی مدتی قبل به خاطر مسمومیت در آلمان بستری شده بود و بعد از درمان به روسیه بازگشت که در بدو ورود دستگیر شد. او پوتین را دیکتاتور و دولت وی را فاسد میداند و سالهاست که به مبارزه میپردازد.
برای بررسی آینده این تظاهرات و کشاکش پوتین و مخالفانش
دیدار با حسن بهشتیپور، کارشناس مسائل بینالملل به گفتگو پرداخته است.

حسن بهشتیپور در خصوص اینکه شکل حکومت پوتین به چه صورت است، میگوید: «کلاً در روسیه یک نوع حکومت کاملاً متمرکز حاکم است. درست مثل زمان کمونیستها که همه چیز در مسکو تعیین میشد و دفتر سیاسی حزب کمونیست بود که تعیین میکرد دبیرکل چه کسی باشد. دبیرکل حزب کمونیست هم هر فردی بود عملاً اختیارات شوروی سابق در دست او بود، قبل از آن هم تزار روسیه اختیارات کامل داشت. کلاً در کشور روسیه فردگرایی و فرد محوری یکی از ویژگیهای این حکومت است و اقتدارگرایی هم جزء عناصر اصلی این حکومت است. منتهی اینکه آقای ناوالنی صحبت دیکتاتوری میکند یک ادعایی است که اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم با مجموعه حکومت آقای پوتین همخوانی ندارد. چون دیکتاتوری در علوم سیاسی یک تعریف سیاسی دارد و یک مشخصات حکومتی دارد که با روسیه امروز مطابقت ندارد. اینکه صرفاً یک فرد تصمیم گیرنده است به معنای دیکتاتوری نیست. بلکه این تصمیم به وسیله یک حزب پشتیبانی میشود که این حزب هم توانسته است در انتخابات رأی بیاورد. تعداد قابل توجهی از مردم روسیه به حزب اتحاد روسیه رأی دادهاند. منتهی مشکل از آنجا ناشی میشود که مردان سیاسی هرچه قدیمیتر میشوند، انتقادات به آنها بیشتر میشود. این در کل دنیا یک قانون است که وقتی طول عمر سیاسی دولتها و به خصوص رهبران زیاد میشود، مجموعه انتقادات هم از آنها بیشتر میشود. آقای پوتین هم از سال ۲۰۰۰ تا کنون یا نخست وزیر بوده یا رئیس جمهوری و تا سال ۲۰۲۴ هم رئیس جمهور میماند و بعد از آن هم طبق اصلاحات قانون اساسی دو دوره ۶ ساله هم میتواند باشد. در روسیه احزاب به مفهوم واقعی فعالیت میکنند. اعم از اینکه احزاب در پارلمان باشند و یا احزابی که حداقل لازم کرسی برای ورود به پارلمان را به دست نیاوردهاند، دارند در روسیه فعالیت میکنند. فرقی ندارد موافق یا مخالف پوتین باشند، مشغول فعالیت هستند. همچین رسانههای منتقد آقای پوتین وجود دارد؛ گرچه تعدادشان زیاد نیست، مثلاً کامرسانت یک روزنامه خیلی مشهوری در روسیه است که منتقد آقای پوتین است و سیاستهای غربگرایانه دارد و منتشر هم میشود. حتی در رادیو و تلویزیون هم برنامههایی که از پوتین یا دولت انتقاد میکنند، وجود دارد. در واقع جامعه مدنی در روسیه فعال است. معمولاً در کشورهایی که دیکتاتوری حاکم است این جلوه را نمیبینیم یا خیلی کم میبینیم در حالی که در روسیه وجود دارد. ولی وقتی روسیه را با سوئیس یا با آلمان مقایسه کنید از نظر جامعه مدنی و از نظر دسترسی جامعه به تنوع و تکثر سیاسی خیلی کمتر است، اما نسبت به کشورهای دیگر شوروی سابق به غیر از آن سه جمهوری بالتیک ـ لتونی، استونی و لیتوانی ـ وضعیتش نسبتاً خیلی بهتر است. اعتراضات ناوالنی منعکس کننده نارضایتی قشری است که طرفدار غرب هستند و رابطه نزدیکتری با غرب دارند. اصولاً نسبت به محدودیتهایی که در جامعه وجود دارد از نظر آزادیهای سیاسی اعتراض دارند. نسبت به فساد دستگاه حکومتی در بعضی از موارد هم اعتراض دارند.
اعتراضات ناوالنی منعکس کننده نارضایتی قشری است که طرفدار غرب هستند و رابطه نزدیکتری با غرب دارند. اصولاً نسبت به محدودیتهایی که در جامعه وجود دارد از نظر آزادیهای سیاسی اعتراض دارند. نسبت به فساد دستگاه حکومتی در بعضی از موارد هم اعتراض دارند.
مثلاً خانواده و دوستان نزدیک آقای پوتین را لیست کردهاند که اکثراً در مدارج کلی حکومت حضور دارند. یا مثلاً یک سری فکتها از الیگارشی مالی میآورند که پوتین خودش از سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰ خودش با آن مقابله کرد، ولی الان یک الیگاریشی مالی که نزدیک به پوتین است جایگزین آن شده است. افرادی مثل «برزوفسکی» و «خودوروفسکی» کنار گذاشته شدهاند و افرادی مثل «چوبایس» در آنجا نفوذ پیدا کردهاند. خلاصه اینکه آنچه ما به عنوان اعتراض میبینیم یک اعتراض نسبت به محدودیتهای سیاسی و یک اعتراض هم راجع به فساد دستگاههای دولتی است. یک بخشی از آن هم مربوط به گرایشهای غربگرایانه است که معتقدند روابط روسیه باید با غرب نزدیکتر شود و باید مدل حکومتیاش الگوی سکولاریسم و لیبرالیسم غربی باشد. به این تمرکزگرایی و اقتدار گرایی و اینکه همه چیز به حزب اتحاد روسیه محدود میشود و تصمیم گیرنده نهایی آقای پوتین است اعتراض دارند. من آمار دقیقی از اینکه آنها چند درصد از جمعیت هستند، ندارم، ولی یک واقعیتی هستند که وجود دارند. طرفداران آقای پوتین و کسانی که به آقای پوتین نزدیک هستند تعدادشان بیشتر است. این را هم از جهت میزان مشارکت در انتخابات عرض میکنم. اگر الان پوتین از آنها دعوت کند به خیابان بیایند، جمعیت قابل توجهی به خیابانهای مسکو و سایر شهرهای روسیه خواهند آمد. باید جنبههای مختلف را در نظر بگیریم؛ روسیه کشوری است که ۱۳۰ میلیون جمعیت دارد و ۱۷ میلیون متر مربع وسعت و تنوع و تکثر قومی آن خیلی زیاد است و یک نظام پیچیده و چند لایه حکومتی دارد. قضاوت در مورد روسیه خیلی سخت است.»

مسمومیت ناوالنی قطعی است
بهشتیپور از مسمومیت و ادعای ناوالنی که کار پوتین بوده است، میگوید: «در اینکه آقای ناوالنی مسموم شده تردیدی نیست. اینکه چه کسی او را مسموم کرده است من نمیتوانم قضاوتی داشته باشم و نیاز به یک کمیته تحقیق مستقل دارد. آیا به دستور شخص پوتین این کار را کردهاند؟ آقای پوتین در یک سخنرانی مدعی بود که ما این کار را نکردهایم و اگر میخواستیم این کار را انجام دهیم الان ناوالنی زنده نبود که بخواهد چنین ادعایی داشته باشد! واقعاً دشوار است. نمیتوان گفت آیا واقعا پوتین این دستور را داده است؟ آیا نیروهای خودسری در داخل حکومت روسیه این کار را کردهاند بدون اینکه اداره امنیت فدرال روسیه از این ماجرا اطلاع داشته باشد؟ یا زدوبندهای کشورهای غربی است برای اینکه روسیه را بدنام کنند؟ در این خصوص باید یک کمیته مستقل تحقیق تشکیل شود. منتهی، چون موارد مشابهی بوده که آدمها به اشکال مختلف کشته شدهاند مثل نمتسوف که یکی از مخالفان جدی آقای پوتین که ترور شد یا یک خانم روزنامه نگاری که خیلی گزارشهای تند و تیزی در مورد چچن و مسائل مربوط به سرکوب مردم چچن در آن دورهای که چچن اوضاع خوبی نداشت، نوشته بود و بعد کشته شد؛ یا آقای لیتوینینکو هم در انگلیس با اورانیوم ضعیف شده مسموم شد و کشته شد. واقعاً مجموعه پروندههای مشابهی است که سؤال برانگیز است. آیا کار سازماندهی دولتی است یا پرونده سازیهایی برای بدنام کردن آقای پوتین است؟ این اتفاق برای موافقین پوتین رخ نداده است و همه جزء مخالفین پوتین بودهاند و از این جهت متهم میشود که دست خود آقای پوتین یا طرفداران آقای پوتین در میان باشد.»
سرانجام این تظاهرات چه میشود؟
در اینباره این کارشناس روسیه بیان میکند: «راجع به آینده این تظاهرات، معترضان گفتهاند هر شنبه دور هم جمع میشویم و اعتراضات را ادامه میدهیم. اینکه واقعاً موفق شوند هر شنبه این کار را انجام دهند ممکن است مثل اعتراضات یکشنبههای فرانسه شود که هر یکشنبه حدود ۵۰ هفته دور هم جمع میشدند. در نهایت کرونا آنها را متوقف کرد وگرنه همچنان ادامه داشت. اما واقعاً سخت است که بتوان گفته میتوانند این اعتراضات را ادامه دهند یا خیر؟ همین قدر هم که این جمعیت از شرق دور روسیه تا غرب روسیه با آن وسعت گسترده روسیه هماهنگ کردهاند سخت است که بتوان گفت این اعتراضات خودجوش است. اینکه پشت این اعترضات چه کسی یا چه کسانی هستند، جای سؤال است و نمیتوان بدون اطلاعات در مورد آن قضاوت کرد. یک فرماندار شرق دور را پوتین برکنار کرد و تظاهرات گستردهای در اعتراض به برکناری او راه افتاد، چون او را فرد خوبی میشناختند. الان طرفداران او هم به دلیل ناراضی بودن نسبت به سیاستهای آقای پوتین به ناوالنی پیوستهاند. یعنی آنها غرب گرا نیستند، اما به دلیل آن اعتراض، به ناوالنی که عمدتا غرب گرا است و طرفدار رابطه نزدیکتر به اروپا و آمریکا است، پیوستهاند. پس در پاسخ این سؤال باید گفت ادامه این تظاهرات ممکن است مثل روسیه سفید شود که اینقدر ادامه دادند و، چون به جایی نرسیدند عملاً تظاهرات کاهش یافته است.»
راجع به آینده این تظاهرات، معترضان گفتهاند هر شنبه دور هم جمع میشویم و اعتراضات را ادامه میدهیم. اما واقعاً سخت است که بتوان گفته میتوانند این اعتراضات را ادامه دهند یا خیر؟
غربیها تنها عامل تظاهرات روسیه نیستند
در مورد نقش غربیها در اعتراضات روسیه و احضار سفیر آمریکا به دلیل دخالت در اعتراضات روسیه میگوید: «در مورد نقش غربیها در این اعتراضات یکی از سناریوهای ساده موضوع این است که فوری بگوییم انقلاب رنگی است و طراح آن آمریکاییها هستند. بر اساس تجربهای که در مورد کشورهایی مثل اوکراین، قرقیزستان، گرجستان و همین روسیه سفید شاهدیم اول یک بستر نارضایتی عمومی وجود دارد که غربیها از این بستر نارضایتی عمومی استفاده میکنند. یعنی اینگونه نیست که آمریکاییها و اروپاییها از صفر تا صد را در اوکراین طراحی کنند و دولت روس گرای آقای یانکویچ را سرنگون کنند و یک دولت دیگر را بر سرکار بیاورند. واقعاً یک نارضایتی در بستر جامعه وجود دارد و غربیها از این نارضایتیها استفاده میکنند، تبلیغات و سازماندهی میکنند و بر موجی که ایجاد میشود سوار میشوند؛ بنابراین اینکه من فکر کنم آقای ناوالنی آمریکایی است و آمریکاییها به او پول دادهاند و او را تحریک میکنند، واقعاً اتهاماتی است که برای آن دلیل منطقی وجود ندارد. طرفداران آقای ناوالنی کسانی هستند که بیشتر جوان هستند، به دنبال تغییرات هستند، نسبت به وضعت اقتصادی روسیه و محدودیت آزادیهای سیاسی در این کشور و فساد درون حکومتی اعتراض دارند؛ بنابراین اگر آمریکا و سفیرش هم دخالت میکند و با رسانههای غربی در پشت صحنه برای اعمال فشار بیشتر به پوتین و گرفتن امتیاز به این موضوع دامن میزنند در اصل بر نارضایتی که در درون جامعه روسیه وجود دارد، سوار شدهاند؛ بنابراین اولاً این معترضان اکثریت جامعه نیستند حداقل در روسیه قرائن و شواهد اینگونه نشان میدهد. ثانیاً اگر چنین نارضایتی به وجود آمده، عامل آن آمریکاییها و اروپاییها نیستند، این به خاطر مشکلاتی است که در درون جامعه روسیه است؛ بنابراین برای تحلیل ماجرا باید به این بستر نارضایتی و دلایلی که آن را به وجود آورده توجه کنیم و بعد تحلیل کنیم که آمریکاییها از این نارضایتیها استفاده میکنند و چگونه به آن دامن میزنند و سازماندهی تبلیغاتی میکنند. بعد که این ادعا را کردیم باید فکتهای آن را ارائه دهیم. از جمله این اظهارات سفیر آمریکا باید اشاره کرد خود روسها در مورد آمریکاییها و تظاهراتی که له یا علیه ترامپ وجود داشت خیلی اظهار نظر میکردند. این بدان معنا نبود که روسیه واقعاً در آنجا مداخله کرده است، یا روسیه را متهم میکردند که با حمایت روسیه، ترامپ انتخاب شده است. اینگونه ادعاها در رسانهها مطرح میشود، ولی به عنوان پژوهشگر و یک تحلیلگری که میخواهد واقع بین باشد باید اینها را بررسی کنیم و قرائن و شواهد را پیدا کنیم و به استناد به آنها تحلیل کنیم؛ بنابراین من تردید ندارم که غرب در بستری که در روسیه سفید یا روسیه یا اوکراین به وجود آمده به نفع خودش بهره برداری میکند؛ اما این خطای بزرگی است که بگوییم که این سازمان دهی اعتراضات کار خود آمریکاییهاست. این بدان معناست که گفته شود این نارضایتی در داخل روسیه وجود ندارد بلکه آمریکاییها دارند این نارضایتی را به وسیله رسانهها دامن میزنند یا آن را به وجود میآورند (در حالی که اینگونه نیست.) بنابراین به طور خلاصه باید گفت نقش آمریکا و اروپا بهره برداری از این نارضایتی است که در داخل روسیه امروزی وجود دارد، نه اینکه ایجاد کننده این نارضایتی باشند. این به دلیل مشکلاتی است که در اثر کرونا در جامعه روسیه ایجاد شده، بخشی از آن به دلیل کاهش شدید قیمت نفت و کاهش درآمدهای روسیه است، بخشی به خاطر این فسادی است که در بخشیهایی از حکومت روسیه مشاهده شده است، بخشی هم به خاطر این بوده که طی یک دهه اخیر خروج سرمایه از روسیه قابل توجه بوده است، چون به جای جذب سرمایه گذرای خارجی ما شاهد فرار سرمایه از روسیه بودهایم. همه این موارد دست به دست هم داده و یک مشکلاتی ایجاد کرده است که ما شاهد آن هستیم. موسسات نظرسنجی معتبری در داخل روسیه وجود دارد و اینگونه نیست که همه دولتی باشند. اگر به نظرسنجیهای این موسسات توجه کنیم با استناد به همه شواهد نمیتوان گفت که اکثریت جامعه الان از دست پوتین ناراضی هستند. بلکه برعکس اکثریت جامعه از پوتین حمایت میکند. اما این اکثریت نسب به آن اکثریتی که در سال ۲۰۱۴ بعد از ضمیمه شدن کریمه به خاک روسیه که بالای ۷۵ درصد از پوتین حمایت کردند و در تظاهرات وسیعی در حمایت از پوتین راه افتاد، آن محبوبیت ۲۰۱۴ را الان پوتین ندارد. تمام آنچه از گذشته دیدهام نشان میدهد که موقعیت پوتین در جامعه هنوز محکم است و حداقل آیندهاش تا ۲۰۲۴ تضمین شده است. منتهی در حکومتهای اقتدارگرا گاهی اوقات یک عامل یکباره بیرون میزند و یک موج جدیدی ایجاد میکند که نمیتوان آن را پیش بینی کرد؛ بنابراین بهترین نوع تحلیل این است که هر سه سناریو را در نظر بگیریم: سناریویی که پوتین تا ۲۰۲۴ میماند. سناریویی که مخالفین فشار را روز به روز بیشتر خواهند کرد و از شنبهها استفاده میکنند برای اینکه جمعیت بیشتری با خودشان همراه کنند و آقای پوتین را مجبور میکنند دست به اصلاحات وسیعی بزند یا خودش کناره گیری کند. سومین سناریو هم این است که اینقدر این تظاهرات ادامه پیدا کند که بعد مدتی این روش را کنار بگذارند و به کار دیگری کنند. ولی بالاخره این نارضایتی وجود دارد، یعنی اگر آقای ناوالنی هم حذف شود افراد دیگری در روسیه وجود دارند که مخالف سیاستهای فعلی هستند.»
نقش آمریکا و اروپا بهره برداری از این نارضایتی است که در داخل روسیه امروزی وجود دارد، نه اینکه ایجاد کننده این نارضایتی باشند.
روابط مسکو و واشنگتن به کدام سمت میرود؟
در آخر در خصوص روابط آتی روسیه و آمریکا با ریاست جمهوری جو بایدن حسن بهشتیپور میگوید: «به احتمال زیاد سفیر آمریکا در روسیه را عوض خواهند کرد، اما دورهاش هنوز تمام نشده است. در مجموع بحث بر سر این است که روسیه در دوره ترامپ با اینکه با هم یک جنگ لفظی داشتند، ولی روابطشان خوب بود. البته بعضیها پیش بینی میکردند که به دلیل دخالت روسیه در انتخاب ترامپ روابط خیلی بهتر خواهد شد. چون اگر هیلاری کلینتون در سال ۲۰۱۶ برنده میشد، روسیه روابطش با آمریکا بیشتر وارد چالش میشد. ما دیدیم در دوره ترامپ هم روسیه با آمریکا حداقل جنگ لفظی داشتند و ترامپ تحریمهایی هم به خاطر ضمیمه کردن کریمه به خاک روسیه و هم به خاطر ترور یکی از مخالفین پوتین و دخترش در لندن که کشته نشدند، علیه روسیه اعمال کرد. حتی چندین دیپلماتش را هم اخراج کرد. به نظر میرسد در دوره بایدن مشکلات روسیه در روابط با آمریکا بیشتر خواهد شد. اما چون بایدن آدم منعطفی است و یک سیاستمدار پختهای است و سالهای جنگ سرد را شاهد بوده است. در دوره جنگ سرد در روابط با شوروی سابق بسیار فعال بوده است و در دوره سناتوری مجلس سنا آدمهای مختلفی را تجربه کرده است، مثل ترامپ بی تجربه نیست؛ بنابراین فکر نمیکنم دست به یک ریسک بزرگ بزند که بخواهد با روسیه وارد یک جنگ سرد شود یا یک تنش جدید ایجاد کند بلکه به نظر میرسد که به سمت حل این مشکلاتی که وجود دارد برود. مثلاً مهمترین مسئله بحث تجدید نظر در پیمان استارت -۲ است که از چین هم دعوت کردهاند راجع به مسائل هستهای و موشکهای هستهای با یکدیگر مذاکره کنند. یا آن پیمان موشکهای میان برد را که ترامپ به حالت تعلیق درآورده بود، تعیین تکلیف کنند. بحث آینده ناتو و اینکه بالاخره اوکراین چه سرنوشتی پیدا میکند، مسائل مهمی است که در روابط روسیه و آمریکا وجود دارد. همچنان آمریکا در خصوص ضمیمه شدن کریمه معترض است و آن را نپذیرفته است. بحث برجام هم است و اینکه با روسیه بر روی برجام چه همکاریهایی داشته باشند. یعنی چندین پرونده در روابط آمریکا و روسیه هم در سطح دو جانبه، هم در سطح مسائل منطقهای و هم در سطح مسائل بینالمللی وجود دارد که به نظر میرسد بایدن با آن پختگی دارد شاید به نوعی بتواند این موارد را مدیریت کند، ولی بعید است حل شود. فضا برای حل مشکلات موجود در روابط روسیه و آمریکا فراهم نیست.»