دیدارنیوز ـ دونالد ترامپ که در آستانه انتخابات کنگره آمریکا برای فعالیتهای تبلیغاتی حزب جمهوریخواه به ایالتهای مختلف آمریکا میرود، همواره از مذاکره با ایران در جمع هوادارانش سخن میگوید و از طرفی با اعمال تحریمهای یکجانبه علیه ایران، به گمان خود سیاست چماق و هویج را دنبال میکند! وی طی دوسال گذشته دولت دموکرات باراک اوباما را همواره متهم به انجام یک توافق وحشتناک، هزینهزا و ناکارآمد برای ایالات متحده آمریکا قلمداد کرده است. ترامپ در این مدت با اعمال سیاستهای خارج از عرف بینالمللی و زیر پاگذاشتن تعهداتی مانند توافقنامه بینالمللی برجام، معاهده تغییرات آب و هوایی پاریس، خروج از پیمان نفتا و خارج شدن از شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، طرح دیوارکشی در مرز آمریکا و مکزیک و... در عرصه بینالمللی، به یک رهبر فاقد پرستیژ و عدم پایبند به عرف و قواعد دیپلماتیک بدل شده است. در چنین شرایطی رئیسجمهور آمریکا با نزدیکشدن انتخابات کنگره در نوامبر(آبان ماه سال جاری) با سفرهای ایالتی خود درصدد جذب آرا به نفع حزب جمهوریخواه است تا به این طریق بتواند افکار عمومی آمریکا را نسبت به عملکرد سیاست خارجی کاخ سفید منحرف کرده و همچنان با ناکارآمد جلوه دادن مجموعه حزب دموکرات که در دولت اوباما، به زعم ترامپ در راستای منافع ملی آمریکا عمل نکردند، جمهوریخواهان و تیم خود در کاخ سفید را، حامی و نجاتدهنده منافع ملی ایالات متحده نشان دهد. با این همه در اردوگاه جمهوریخواهان، افرادی مثل پل رایان و جان مک کین از منتقدان جدی سیاستهای ترامپ هستند، اما این باعث نمیشود که جمهوریخواهان بخواهند اکثریت کنگره را از دست بدهند و به همین خاطر سیاست کجدار و مریز با ترامپ را در پیش گرفتهاند به امید آنکه بتوانند در انتخابات ۲۰۲۰ گزینه مناسب و معقولتری را برای «فیلها» برگزینند. «آرمان» در گفتوگو با حسن عابدینی کارشناس مسائل بینالملل، سیاستهای ترامپ را مورد ارزیابی قرار داده که میخوانید.
در روزهای اخیر شاهد اظهارات مداوم و مکرر آقای ترامپ و آمریکاییها مبنی بر مذاکره با ایران بودهایم، با توجه به اینکه ترامپ انتخابات کنگره و همچنین انتخابات دوسال آینده ریاست جمهوری در آمریکا را پیشرو دارد، برخیها معتقدند که ترامپ به این مذاکره بسیار نیاز دارد، این مساله را چگونه ارزیابی میکنید؟
موضوع جنجال بر سر این مساله که دونالد ترامپ تقاضای انجام مذاکره کرده است، از چند منظر قابل تحلیل است. نکته اول این است که دولت جدید ایالات متحده پیش از این هم به اینگونه اقدامات دست زده است از جمله اینکه ابتدا با توئیتهای بسیار شدید بر ضد دولت کرهشمالی اقدام کرد، اما بعد از مدتی ما شاهد بودیم که ترامپ تقاضای گفتوگو کرد. این گفتوگو که در سنگاپور انجام شد، هیچگونه نتیجهای نداشت. به دلیل اینکه اساسا دولت آمریکا صرفا برای یک اقدام نمایشی مایل است که این گفتوگوها را انجام دهد. نکته دوم، تجربه ایران در حوزه مذاکرات است که حدود 15 سال، ایران در حوزه مذاکرات هستهای از سال 1382 گفتوگو کرده است. اولین نکته در زمینه مذاکرات این است که اگر ایالات متحده خواهان مذاکره و گفتوگو است باید اساس گفتوگوها همانی باشد که قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل آن را تایید کرده است. در زمینههای دیگر باید بحث این باشد که آیا این گفتوگو صورت میگیرد یا خیر. بنابراین باید گفت وقتی ترامپ پایبند گفتوگوی قبلی نبوده است، گفتوگوی جدید به هیچ وجه معنا ندارد. مضافا اینکه بسیاری از تحلیلگران سیاسی آمریکا را طرف مذاکره خوبی نمیدانند زیرا طی 70 سال گذشته به دلیل استفاده بیرویه از قوه قهریه، قوه عاقله آن نیز دچار مشکل و بسیار کوچک شده است. مذاکره از نظر ایالات متحده این است که آمریکا یک مسیری را مشخص میکند و سایر کشورها نیز باید همین مسیر را طی کنند. حتی در بحثهایی که مطرح میکنند از واژه Negotiation به معنای مذاکره و بدهبستان استفاده نمیکنند بلکه آمریکاییها از واژه Talk به معنای گفتن و حرف زدن استفاده میکنند. بنابراین این نکته را باید مدنظر قرار دهیم. نکته سوم، در مورد دولت جدیدی که در کاخ سفید طی یکسال و نیم گذشته ساکن شده است، این است که این دولت به هیچ یک از حقوق بینالملل و عرف بینالملل پایبند نبوده است یعنی همانطور که مشاهده میکنیم در زمینه برجام طرف مذاکره ایران بوده است، اما در شورای حقوق بشر که طرف مقابلش ایران نبوده است.
همچنین در مورد نفتا، آنتروپاسفیک، در مورد تغییرات آب و هوایی پاریس و حتی میتوان به مناقشه با ناتو اشاره کرده که این مناقشات با همپیمانان قدیمی آمریکا بوده است. اینها نشان میدهد که وارد گفتوگوشدن با ایالات متحده، تقویت همان ذهنیتی است که معتقد بود مذاکره با آمریکا مثل شطرنجبازی با گوریل است و هیچ اعتمادی به آن وجود ندارد. متاسفانه دولت جدید آمریکا این گزاره را در اذهان سیاستمداران و تحلیلگران بیش از پیش تقویت کرده است. بنابراین به نظر میرسد که این نکات، شاخصهای شخصیتی ترامپ هستند. اما در مورد موضوع داخلی، دولت ترامپ و شخص ترامپ بسیار مایل است که در قاب رسانهها باشد و بسیاری از تحلیلگران هم معتقد هستند که اگر در مورد ترامپ نقد مستدل کنیم، علاقهمند است زیرا روی آنتن رسانهها قرار میگیرد و اگر حتی ترامپ مورد تمسخر قرار گیرد باز هم ترامپ ناراحت نمیشود زیرا معتقد است که وقتی روی آنتن قرار میگیرد و همه در مورد وی صحبت میکنند، کفایت میکند. تنها موضوعی که دولت ترامپ را ناراحت میکند، تحقیر این دولت است. وقتی که رئیسجمهور کرهشمالی، کیم جون اون به ترامپ، پیرپاتال گفت وی به شدت ناراحت شد ولی وقتیکه صحبتهای دیگری در مورد ترامپ میکنند نه تنها ناراحت نمیشود بلکه وی با توئیتهای بیشتری به رسانهها ضریب میدهد که بیشتر بازتاب پیدا کند. بنابراین به نظر میرسد که گفتوگو در این شرایط معنا ندارد چون نه موضوع گفتوگو مشخص است و اینکه نه شخصیت ترامپ به گونهای است که به تعهدات خود عمل کند و نه به صورت کلی دولت ایالات متحده این آمادگی را دارد که وارد گفتوگو شود نه تنها با ایران بلکه با هیچ کشوری نمیتواند وارد گفتوگوی جدی بشود.
مساله تحقیر دولت ترامپ را مطرح کردید که این مساله برای وی بسیار ناراحتکننده است. در هفتههای اخیر ما شاهد تنشهایی بین ترکیه و آمریکا بودیم که به دنبال این تنشها، آمریکا تحریمهایی را علیه ترکیه اعمال کرد. در ادامه نیز دولت ترکیه اقدام به بازداشت سه کارمند محلی سفارت آمریکا در ترکیه میکند. اما در روزهای اخیر شاهد یک چرخش 180 درجهای در مواضع دولت ترامپ نسبت به ترکیه بودیم و اینکه موضع ملایمتری نسبت به ترکیه در پیش گرفته است، این چرخش دولت ترامپ نسبت به ترکیه را چگونه ارزیابی میکنید؟
ایالات متحده آمریکا اکنون به سه دلیل یک ابرقدرت تلقی نمیشود، اگرچه تلاش میکند در اذهان و افکار عمومی نه در اذهان سیاستمداران و دولتمردان، همچنان خود را یک ابرقدرت جلوه دهد. به همین دلیل شاهدیم که وقتی که از طرف مقابل یک واکنش تند یا مقاومتی صورت میگیرد، آمریکاییها اصولا به میدان نگاه میکنند و براساس میدان تصمیم میگیرند. این یک موضوعی است که وجود دارد. در واقع آنها این مدل تصمیمگیری را برای خود انتخاب کردهاند. یک مساله دیگر این است که ایالات متحده آمریکا اکنون فاقد توانایی در ایجاد وحدت میان متحدین خود است. ابرقدرت باید توانایی ایجاد وحدت بین متحدین را داشته باشد و این ویژگی در آمریکا وجود ندارد. در این زمینه میتوان چند مثال را یادآور شد. زمانی که قرار شد آمریکا، سفارت خود را از تلآویو به قدس منتقل کند هیچ کشوری از متحدانش از جمله انگلستان، آلمان و فرانسه حاضر نشدند که از ایالات متحده حمایت کنند. فقط 5 کشور از ایالات متحده در این موضوع حمایت کردند که مجموع جمعیت این 5 کشور مانند ایالات فدرال میکرونزی و بقیه، تنها حدود صدهزار نفر است. فقط یک کشور چند میلیونی مثل گواتمالا از این موضوع حمایت کرد که رئیسجمهور این دولت فاقد توانایی در اداره کشور است. در نهایت به آن پول میدهند و رأی آن را میخرند. بنابراین شاهد هستیم که آمریکا در زمینه ایجاد وحدت در بین اردوگاه متحدانش بسیار ضعیف عمل کرده است. نکته دیگر این است که ابرقدرت باید توانایی ایجاد اختلاف بین مخالفین خود را داشته باشد. کشورهای مخالف ایالات متحده از جمله ایران، روسیه، چین و بسیاری از کشورهای دیگر هستند. آمریکا نه تنها نتوانسته بین آنها اختلاف ایجاد کند بلکه اقدامات آمریکا سبب وحدت بین کشورهای مخالف خود شده است. جمهوری اسلامی ایران، سوریه، روسیه حتی چین، لبنان، عراق و بسیاری از کشورهای دیگر به علت رفتارهای آمریکا، بیش از پیش به هم نزدیکتر میشوند، بنابراین این نکات نشان میدهد که ایالات متحده دیگر نمیتواند ادعای ابرقدرتی کند.
سومین نکته این است که ابرقدرت باید توانایی تمامکنندگی داشته باشد یعنی وقتی اقدامی را مدنظر دارد، در حقیقت این اقدام باید بدون چون و چرا انجام شود. برای مثال چه در دوران اوباما و چه در دوران ترامپ، بحث سرنگونی بشار اسد در سوریه را مطرح کردهاند که اکنون 7 سال از این موضوع گذشته است. بنابراین نه تنها بشار اسد، رئیس دولت مرکزی سوریه سرنگون نشده است، بلکه اکنون کشورهای غربی و همچنین کشورهای عربی به صورت تدریجی مجبور به بازگشایی سفارتهای خود در سوریه هستند. این مسائل نشان میدهد که ایالات متحده قدرت گذشته خود را ندارد. در گذشته وقتی سفیر آمریکا اراده میکرد که شاه ایران برود، شاه ایران میرفت یا وقتی که اراده میکرد در کشوری در داخل آمریکای لاتین کودتا شود، کودتا میشد، اما اکنون این قدرت را ندارد. بنابراین به این سه دلیل، آمریکا توان ابرقدرتی را ندارد. لذا وقتیکه دولت ترکیه در مقابل آمریکا میایستد، مقاومت میکند و به آمریکا اعلام میکند که اگر شما این اقدام را انجام دهید ترکیه هم مقابله به مثل میکند به دنبال این اقدام، مردم ترکیه وقتی تحریم میشوند، دلارها را به صورت نمادین آتش میزنند این بدین معناست که آمریکا چارهای جز این نمیبیند که با ترکیه از در تعامل و گفتوگو وارد شود. بنابراین به نظر میرسد که کشورهای دیگر هم از جمله روسیه اینگونه عمل کردهاند. آمریکا تحریمهایی را علیه روسیه، چین و حتی تعرفههایی علیه اتحادیه اروپا وضع کرده است. در مورد ژاپن هم تقریبا میخواهد تحریمهایی را وضع کند.
اینها بدین معناست که موجودیت سایر کشورها را به رسمیت نمیشناسد و فقط منافع خود را در نظرمیگیرد. اکنون کشورها دیگر مانند دوران جنگ سرد یا قبل از آن نیستند که هر سیاست اعمال شده آمریکا در فراسوی مرزها و به صورت غیرقانونی را بپذیرند. بنابراین به نظر میرسد که این اتفاق مبارکی است که کشورها قوانین ظالمانه فراسوی مرزی ایالات متحده آمریکا را نپذیرند.
با توجه به بیانیه اخیر خانم موگرینی و وزرای خارجه فرانسه، انگلیس و آلمان مبنی بر مسدودکردن تحریمهای آمریکا علیه ایران، شاهد اظهار نظر جان بولتون، مشاور امنیت ملی کاخ سفید بودیم که اعلام کرد اتحادیه اروپا تجارت با آمریکا را بر تجارت با ایران ترجیح میدهد و بهرغم وجود اختلاف نظر میان آمریکا و اروپا، بازرگانان بزرگ اروپایی تجارت خود با ایران را متوقف و در این میان آمریکا را انتخاب کردند. با توجه به اظهارنظر جان بولتون آیا میتوان گفت که بسته پیشنهادی اتحادیه اروپا برای حمایت از برجام بیفایده است یا میتوان همچنان به آن امیدوار بود؟ این مسائل را چگونه ارزیابی میکنید؟
فراآتلانتیک یعنی کشورهای دو سوی آتلانتیک؛ یعنی اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا که دارای روابط عمیق، تاریخی و بسیار درهم تنیده هستند و امکان انشقاق بین این دو به آسانی وجود ندارد چون اینها روابط اقتصادیشان سالانه چندصد میلیارد دلار است. بنابراین علاوه بر روابط اقتصادی، در حوزه روابط سیاسی، امنیتی، فرهنگی، دیپلماتیک و سایر موضوعات نیز بین آنها هماهنگی وجود دارد. اما نکته مهم این است که ایالات متحده آمریکا اکنون میخواهد موضوعی را تثبیت کند، اما همین که به صورت شفاهی یا کتبی از سوی بالاترین مقامات و روسای کشورهای اروپایی با آمریکا مخالفت میکنند به نظر میرسد که این یک گام رو به جلو برای اتحادیه اروپاست. اروپایی که وقتی هنوز گروه BREAKSشامل برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی صورت نگرفته بود، انگلستان به صورت اسب تروآی آمریکا بود. اکنون آمریکا میخواهد از فرانسه به عنوان اسب تروآی خود در اتحادیه اروپا استفاده کند. اما وقتی کشورهای اروپایی در مقابل دوربینها و در مقابل خبرنگاران اعلام کردندکه تحریمهای آمریکا علیه ایران را نمیپذیرند، این اقدام یک گام رو به جلوست. اگر میخواهیم بگوییم در نهایت چه خواهد شد، به نظر من در مورد روابط با جمهوری اسلامی ایران، اگر اتحادیه اروپا بین ایران و آمریکا اختیار انتخاب داشته باشد، حتما ایالات متحده آمریکا را انتخاب میکند و در این تردیدی وجود ندارد. همانگونه که تا به الان این اقدام را انجام داده است. علاوه براین در کارنامه کشورهای حوزه اتحادیه اروپا، وفای به عهدی در مقابل جمهوری اسلامی ایران، پیش از این موضوع هم دیده نشده است. یعنی از زمان اول انقلاب، آلمانیها قرار بود دو نیروگاه اتمی در بوشهر بسازند، اما با وقوع انقلاب آن را رها کردند و از ایران رفتند.
ایران در سال 54 ده درصد از مرکز کارخانه غنیسازی اورانیوم اورودیف پاریس را خریداری کرد اما بعدا فرانسه نه پول و نه بهره و نه حتی یک گرم اورانیوم به ایران ندادند و مدتهای طولانی این موضوع در جریان بود. کشور انگلیس که کارنامه روشنی دارد از سال 32 که کودتایی علیه دولت دکتر محمد مصدق انجام دادند و قبل از آن هم نیز دخالتهای بسیار زیادی در ایران انجام داده است. در جریان مذاکرات هستهای شاهد بودیم که این سه کشور از سال 82 تا 84 وارد مذاکره با جمهوری اسلامیایران شدند که نتیجه این مذاکرات سه بیانیه بود. سه بیانیه که به بیانیه سعدآباد، بیانیه پاریس و بیانیه بروکسل معروف شدند که متاسفانه در نهایت در هر سه بیانیه وفای به عهد نکردند. در همین مذاکرات هستهای منجر به برجام نیز کشورهای اروپایی به ویژه انگلیس که بعد از برجام مانع خرید کیک زرد از سوی ایران شد و کارشکنی کرد. فرانسویها به ویژه وزیر امور خارجه فرانسه یعنی لوران فابیوس نیز به عنوان پلیس بد در برجام سنگاندازی کردند. بنابراین اینها کارنامه بسیار درخشانی ندارند. به نظر بنده در صورت فشار زیاد آمریکاییها، اروپاییها به سمت آمریکاییها گرایش پیدا میکنند.
سفر رییونگ هو، وزیر خارجه کرهشمالی به ایران را چگونه ارزیابی میکنید، به ویژه این پرسش ممکن است مطرح شود که چرا در برهه کنونی مقامات ایران و کره شمالی با یکدیگر دیدار کردهاند و این دیدار چه اهمیت راهبردی برای طرفین دارد؟
در هرحال کشورهای مختلف ممکن است دیدگاههای متفاوتی داشت باشند، اما روابط دوجانبه و روابط بینالملل، باعث میشود که کشورها با یکدیگر مراوده داشته باشند. به نظر میرسد که سفر وزیر امور خارجه کره شمالی به جمهوری اسلامی ایران در چارچوب روابط دوجانبه قابل تحلیل است. همانگونه که کره شمالی با کشورهای مختلف وارد مذاکره شده است اعم از کشورهای اروپایی و کشورهای عضو آسهآن یعنی کشورهای جنوب شرق آسیا، روسیه، چین و بسیاری از کشورهای دیگر. چون جمهوری اسلامی ایران اکنون در معادلات منطقهای و بینالمللی تاثیر تعیینکنندهای دارد، طبعا هیچ کشوری نمیتواند جمهوری اسلامی ایران را نادیده بگیرد. بنابراین ایران باید رفت و آمد سیاسی با همه کشورها را تقویت کند غیر از رژیم صهیونیستی که اساسا موجودیت آن به عنوان کشور از طرف ایران به رسمیت شناخته نشده است. جمهوری اسلامی ایران از سال 92 تا 94 با آمریکا گفتوگو کرده است و در واقع آمریکاییها بودند که از برجام خارج شدند. جمهوری اسلامی نباید وارد مذاکرهای شود که طرف مذاکره غیرقابل اعتماد و عدم پایبند به تعهدات خود است.
منبع: آرمان/ آزاده رحیمی/۲۱ مرداد ۹۷