به بهانه هفته ایمنی راه؛ یک روز با مهناز بهرامی تنها بانوی راهدار ایران
دیدارنیوز ـ
سپیدار مقدم: شغلی از جنس خشم، تنهایی و ترس در جاده و تاریکی، اینها کلماتی هستند که وقتی فردی بیعلاقه، به رانندگی در تاریکی شب آن هم در جادهای سوت و کور که جنبندگانش مکعبهای آهنی و چهارچرخی هستند که بر آسفالت یا خاکی جادهها، رانده میشوند به ذهنش خطور میکند، اما مهناز نگاهش فرق دارد. عاشق جاده و رانندگی آن هم با ماشین سنگین است.
او میگوید: «نمیشود»، «نمیتوانی» برایم مفهومی ندارد وقتی تصمیم به انجام کاری بگیرم تا آخرش ادامه میدهم؛ میخواهم به خودم به همه آدمها، خصوصا به مردها ثابت کنم هرکاری که بخواهم و اراده کنم میتوانم انجام دهم من یک زن هستم. در جامعهای که بعضاً مردانش، زن را ضعیف و محدود به خانهداری و نهایتا به پشت میزنشینی میکنند، من خواستم که راننده ماشین سنگین شوم.
مهناز بهرامی، اولین و تنها بانوی راهدار ایران میگوید: «همیشه عاشق انجام کارهای سخت و طاقت فرسا بودم. در خاله بازیهای دوران کودکیام، همیشه مردِ این بازی بودم، وقتی هجده ساله شدم پای دوستِ «گرد و چرخندهای» به زندگیام باز شد و دو سال در تیم فوتبال آلومینیوم سازی اراک به دنبال توپ دویدم. ولی خانوادهام اجازه ندادند ادامه دهم و به خانه برگشتم، اما رویاهایم هنوز با من بود.
تاسیس اولین تاکسی تلفنی بانوان در لرستان
او میگوید: «۲۶ ساله بودم که خواستم اولین آژانس بانوان در لرستان را راهاندازی کنم؛ اولین مخالفم پدرم بود.» و این برای یک دختر یعنی دیگر کسی پشتت نمیایستد، یعنی تنهایی محض. اما مهناز تسلیمِ نمیشودها و نمیتوانیها و نبایدهای هیچکس نشد. او رفت تا به خواستهاش جامه عمل بپوشاند. اما خندیدنها و انگشت نما شدنها شروع شد.
در این بین تنها یک نفر، یک مسئول، فرماندار وقت خرم آباد، با مهناز همراهی کرد و حرف «ن» را از ابتدای فعلهایش برداشت و گفت میتوانی و انجامش بده.
مهناز بهرامی میگوید: برای گرفتن مجوز راهاندازی آژانس بانوان در استان لرستان تا دفتر رئیس جمهوری وقت در تهران رفتم و بالاخره بعد از چند هفته مجوز تاسیس آن صادر شد. من با دریافت وامی که آقای فرماندار معرفم شده بود توانستم یک سواری بخرم و با استخدام چند راننده خانم، تاکسی سرویس بانوان را راه انداختم.
گرفتن گواهینامه پایه یک و حمل مواد مشتعل در جادهها!
اما این برای مهناز پایان راه نبود. دختری که از کودکی در خیالاتش پاهایش مرتب روی ترمز و پدال گاز ماشینهای سنگین بود به آژانس بانوان بسنده نکرد و بعد از گذشت چندسال برای گرفتن گواهینامه رانندگی پایه یک تلاشش را شروع کرد. اینبار حمایت و تشویقهای خانواده و دوستان موجب دلگرمیاش شد. بالاخره روزی رسید که دستانش به دور فرمان کامیونش در جادهها حلقه زد و به آرزوی کودکیاش رسید و پدال گاز را نه در خیال که در واقعیت، بارها و بارها فشار داد و ترمز گرفت.
بهرامی به مدت یک سال در یک شرکت ترانزیتی فعالیت کرد و از بندرعباس به عشق آباد (ترکمنستان) بار میلگرد میزد. این هم راضیاش نکرد، به شغلی هیجان انگیزتر فکر کرد. مجوز حمل و نقل مواد خطرناک و ورود به پالایشگاه را گرفت و چندسالی هم برای شرکت بوتان کامیون راند.
ماجرای راهدار شدن
او میگوید: «وقتی پدرم فوت کرد به خاطر تنهایی مادرم تصمیم گرفتم رانندگی در جاده را رها کنم و به خانه برگردم. مدتی در قسمت بایگانی اداره راهداری لرستان مشغول شدم، اما من زن پشت میز نشین نبودم و نتوانستم ادامه دهم، سرانجام با خواهش و اصرار و گرفتن مجوزهای مربوطه به عنوان راهدار مشغول به کار شدم و اکنون بیش از یک سال و نیم است که به عنوان اولین و تنها زن راهدار ایران فعالیت میکنم.»
او میگوید: «در تابستان به کار آسفالت و تعمیر جاده و نصب تابلو و در زمستان هم با دیگر راهداران به برفروبی و پاکسازی جادهها میپردازم و در این بین رانندگان و مسافران جاده تشویقم میکنند و خانمها برایم دست تکان میدهند و کِل میکشند و جاده را برایم خاطرهسازتر میکنند.» بهرحال جاده و کامیون و رانندگی همیشه با او هستند و به نوعی آنها سالهاست که با هم همراه شدهاند.
رویای لوکوموتیورانی
آرزوهای مهناز اینجا تمام نمیشود او میخواهد لوکوموتیوران شود. دلش میخواهد شهر زیرزمینی تهران را با راندن مترو دور بزند و دنبال راهی است که بتواند این رویایش را بغل کند و به دنبال راهی و راهنمایی برای تحقق این رویا میگردد.
مهناز با انجام این کارهای سخت همچنان روح لطیفش را حفظ کرده است. نقاشی و خطاطی میکند و آواز میخواند و حتی مقام کشوری در مسابقات آواز زنان در سال ۸۵ را به نام خودش ثبت کرده است. ولی بیشترین تمرکز و وقت خود را در رانندگی با کامیون صرف میکند.
قرارداد کاری؛ تضمین امنیت شغلی
خانم بهرامی اما حرفهای دیگری هم دارد. او از مسئولین و تمام کسانی که تواناییهایش را پذیرفتند تشکر میکند اما دغدغه این را دارد که ادامه مسیر به عنوان «نیروی کار حجمی» به کجا ختم میشود. تقاضا دارد که قرارداد کاری محکمی بسته شود تا امنیت شغلی و آرامش خاطرش را تضمین کند.
گذر زمان و رفع محدودیتها
سیدمهدی وفایی مقدم، فرماندار وقت الیگودرز در گفتگو با دیدار در مورد مهناز بهرامی گفت: «گاها کسانی که به فرمانداری مراجعه میکردند درخواست کمک یا به نوعی رفع محدودیتها به طور موقت را داشتند، اما مهناز بهرامی با علاقه و اطمینان کامل از خواستهاش سخن میگفت و از برنامهها و اهدافش جهت خدمت به بخشی از جامعه حرف میزد، من هم به عنوان یک مسئول این توانایی را در وی دیدم و در حد امکان به او کمک کردم و تشویقش کردم».
وی در خصوص محدودیتهایی که در جامعه ما سدراه برخی فعالیتهای بانوان هستند، گفت: «در نگاه اول شاید برخی فعالیتها نشدنی به نظر بیاد، اما اگر خواسته و ارادهای قوی برای انجام آنها وجود داشته باشد و افراد با رعایت قوانین و ضوابط پیگیر رفع آن محدودیتها باشند، با گذر زمان، بسترها برای پذیرش آن در جامعه فراهم میشود و با فرهنگ سازی و تهیه پروتکلهای مناسب، بانوان هم میتوانند در برخی مشاغل مورد نظرشان که عرفا مخصوص آقایان است، ورود پیدا کنند».