گفتگوی "دیدارنیوز" با «حجتالاسلام مجتبی رضایی» کارشناس مهدویت/ بخش نخست
دیدارنیوز ـ به مناسبت میلاد با سعادت حضرت ولیعصر (عج) سعی کردیم به نقش مدیریتی حضرت مهدی(عج) در عصر غیبت بپردازیم. آیا به راستی حضرت حجت علیهالسلام در طول قرنها که در غیبت به سر میبرند فارغ از تمام اتفاقها؛ تنها و تنها منتظر زمان ظهور هستند تا در آن مقطع زمانی به وظیفه خود عمل کنند یا وظایفی در دوره غیبت نیز برعهده دارند؟
بدین منظور با حجتالاسلام مجتبی رضایی که در حوزه مهدویت پژوهی فعالیت میکند هم کلام شدیم. آنچه ذیلا ملاحظه میکنید بخش نخست گفت و شنود دیدارنیوز با حجتالاسلام رضایی است.
دیدارنیوز: جناب رضایی میخواستیم مقداری در باب مدیریت حضرت ولیعصر (عج) در عصر غیبت سخن بگوییم.
رضایی: میلاد منجی عالم بشریت حضرت حجت را خدمت تمام منتظران حضرت در هر قالبی که هستند اعم از شیعه و غیر شیعه تبریک عرض میکنم. مساله مهمی که در بحث امامت اهل بیت وجود دارد و بسیاری از متکلمین شیعه بهخصوص درباره آن صحبت کردهاند امامت فعال است. یعنی امامان ما هر چند در محاصره و محدودیت بودند، ولی هیچ وقت از نقش فعال خود غافل نشدند و سعی کردند در عین محصور بودن بیشترین بروز و ظهور را در نقش امامت خود داشته باشند و در کمترین فرصتها بیشترین استفاده را بکنند. این مسئله در مورد امام زمان (عج) هم مطرح است که حضرت به اقتضای امامت و مسئولیت اجتماعی که خداوند به گردن ایشان گذاشته موظف است که امور را در جهت اهداف الهی مدیریت کند و پیش ببرد. این وظیفهای است که در ذات امامت خوابیده است. لازمه رهبری جامعه، مدیریت است و اگر امام بخواهد مدیریت را رها کند دیگر امام نیست. مسئلهای که پیش میآید این است که رابطه غیبت و مدیریت چگونه است؟ شاید تصور شود چون امام در پرده غیبت است پس بدین معنا است که ایشان باید منتظر بماند و ببیند خدا چه میخواهد.
دیدارنیوز: برداشتی که از امامت فعال حضرت ولیعصر داریم بر اساس روایات است یا برداشتی عقلانی است؟
رضایی: این در ذات امامت است. حتی در معنای لغوی هم که در نظر بگیریم امام به معنای پیشوا و رهبر است؛ کسی که جلو میایستد. کسی که جلو میایستد قاعدتاً باید یک برنامه و مدیریتی داشته باشد وگرنه مأموم میشود و دیگر امام نخواهد بود. این بحث عقلانی و برداشتی است که از ذات امامت و مسئولیت امام به دست میآید. کما اینکه روایات فراوانی نیز در این خصوص داریم. مثلا وقتی زید شهید نزد حضرت باقر علیهالسلام آمد و بحث قیام را مطرح کرد استدلالش در مقابل امام باقر علیهالسلام این بود که امام کسی نیست که در پس پرده بنشیند و درب خانه خود را ببندد و بعد افتخار هم کند که امام جامعه است. امام باید فعالیت داشته باشد. باید در جامعه تحولی ایجاد کند و به دنبال تغییر باشد. حضرت باقر علیهالسلام هم استدلال زید شهید را رد نکرد اما در تشخیص مصداق با زید شهید بحث داشت. ایشان فرمود حرف تو درست است، اما آیا تو چنین توانایی و قابلیتی داری که بتوانی یک حرکت اجتماعی ایجاد کنی؟ صحبت در این باب بود که زید، اینکاره نیست؛ نه اینکه حرفش درست نیست.
نکته بعد سیره اهل بیت علیهمالسلام است. وقتی ما به زندگانی اهل بیت رجوع میکنیم از حضرت علی گرفته تا امام عسکری علیهماالسلام که در تنگنای حصر به سر میبردند سعی میکردند از کمترین فرصتها بیشترین استفاده مدیریتی را بکنند. نتیجه استفاده امیرالمومنین از کمترین فرصتها این میشود که یک جبهه شیعی شکل بگیرد. هر چند این جبهه شیعی به اقتضای مشکلات زمانه خیلی عمیق نیست اما بالاخره یک سری انسانها و جامعهای شکل میگیرد که امیرالمومنین را قبول دارند؛ و امیرالمومنین میتواند با همین افراد ۳۰ سال بعد در مقابل معاویه ایستادگی کند و معاویه را تا مرز شکست پیش ببرد. اما چه کنیم عقاید مردم آنچه که باید باشد نبود. این نشان دهنده یک مدیریت پنهان است که حاصل ۲۵ سال زحمت امیرالمومنین علیهالسلام بوده و در دوره حکومتشان از آن استفاده کردند. بر همین منوال، دیگر اهل بیت نیز این چنین بودند.

دیدارنیوز: اگر اهل بیت علیهمالسلام نقش مدیریتی در جامعه داشتهاند حداقل این است که اینقدر بروز و ظهور نداشته است که اگر داشت کسی مثل زید شهید نباید بدان معترض میشد و نقد وارد میکرد.
رضایی: حال که بر مبنای فرمایش خداوند که میفرماید «فعال لما یرید» یعنی خداوند نسبت به اراده خودش فعالیت دارد، اصل مدیریت امام و فعال بودن امام را پذیرفتهایم، یعنی اینگونه نیست که یک چیزی را که خداوند اراده کرد، رها کند و برود و این اراده را اینقدر پیگیری میکند و با تمام توان خودش به میدان میآید تا بتواند آن را به نتیجه برساند، امام هم چون مظهر همان اراده خداوند و خواست خداوند است آن فعالیت را از خداوند به ارث برده است. او هم فعالیت دارد. منتهی عرض کردم تشخیص آن در هر امامی نیاز به بررسیهای تاریخی خودش دارد.
نکته بعد این است که ما در جامعه سه نوع حرکت داریم؛ یکی حرکت فردی است. یکی حرکت اجتماعی است و یکی حرکت بشری است. حرکت فردی مربوط به تک تک افراد جامعه میشود. حرکت اجتماعی مربوط به یک جامعه محدود میشود. این جامعه محدود میتواند از یک خیابان و محله شروع شود تا به شهر و کشور ختم شود. حرکت بشری یک حرکتی است که نسل انسانی شروع کرده و در دورههای مختلف، نسلهای مختلف هر کدام خشت خود را میگذارند و به نسل بعدی میسپارند که از زمان حضرت آدم ابوالبشر شروع شده و معلوم نیست تا به کجا ختم شود. امام باید هر سه حرکت را مدیریت کند. یعنی امام باید بر فرد مدیریت داشته باشد. هر کس باید در زندگی خودش رابطهاش را با امام تنظیم کند تا از رضایت امام برخوردار شود. این بحث امامت عامه است و تمام ائمه این بحث را دارند. یک حرکت اجتماعی داریم که به جامعهای مربوط میشود که امام در آن زندگی میکند. فرض بفرمایید یک امام در حجاز زندگی میکند و یک امام در جای دیگری زندگی میکند و باید جامعه پیرامونی خود را اعم از معتقدین یا غیر معتقدین هدایت کند. نکته دیگر که معمولاً مورد غفلت است هدایت امام نسبت به حرکت بشری است. رسالت اصلی امام اینجا خودش را نشان میدهد. اگر قرار است که ما چیزی به نام عصر ظهور و آینده روشن و پایان زیبای تاریخ داشته باشیم، این پایان زیبای تاریخ نتیجه یک حرکت مستمر بشری است. یک انقلابی باید در انسانها و کل کره زمین رخ بدهد تا به آن دوره برسد. این انقلاب نمیتواند یکباره اتفاق بیفتد باید یک پیش زمینه و یک حرکت قبلی بسیار عقبه داری داشته باشد تا یک خیز گسترده به سوی ظهور بردارد، وگرنه عقیم میماند. مثل بسیاری از حرکتهایی که در طول تاریخ حتی توسط انبیاء خدا صورت گرفت، اما عقیم ماند. چون خیز جهانی درستی نداشت. مردم دنیا و جامعه بشری حرکتش به سمت دیگری بود، پس مدیریت ولی خدا به نتیجه نمیرسد. هرچه هم زحمت بکشد در نهایت به این ختم میشود که ولی خدا مجبور شود نفرین کند. این مدیریت حرکت بشری و مدیریت جامعه بشری، یک مدیریت پیچیده و مرموز است. نتیجه این میشود که ما به عنوان انسانهای عادی حتی ما به عنوان متخصصین روابط اجتماعی و سیاسی و تشخیص دهندههای حرکتهای اجتماعی نمیتوانیم به راحتی راه درستی برای هدایت حرکت بشری به سمت مقصد درست بچینیم. ولی اینکه چگونه باید با حرکت بشری راه آمد که این بشر به صورت نامحسوس و بسیار نرم به سمت مقصد الهی حرکت کند بسیار پیچیده است و وظیفه امام است و غیر از امام کسی نمیتواند آن را تحمیل کند. به عبارت دیگری از آن مواردی است که امام نمیتواند آن را توضیح دهد، چون سیاست پنهان امام است و اگر توضیح دهد راز امام برملا میشود و برنامه افشا میشود. اگر هم توضیح دهد ما نمیتوانیم آن را درک کنیم، چون از حیطه فهم ما خارج است. ما نه بلدیم و نه از مدیریت جهانی آگاهی داریم که چگونه میتوان حرکت بشری را کنترل کرد.
این بخش حرکت امام بر خلاف دو بخش دیگر که مدیریت فردی و اجتماعی است یک بخش پنهان است و طبیعتا هم باید پنهان باشد. این مدیریت جامعه بشری که وظیفه اولیاء الهی و امامان است نقش پنهان امامت فعال است که فقط فهم آن در اختیار امام است؛ لزومی هم ندارد ما بدانیم و به ما بگویند، چون ما در این زمینه هیچ کاره هستیم. فقط ممکن است بگویند شما فلان کار را انجام بده. ممکن است من نفهمم برای چه این کار را انجام میدهم. مثلا به مالک اشتر میگویند به مصر برو. مالک اشتر ممکن است اصلاً نفهمد برای چه باید به مصر برود و ممکن است تصور کند صرفاً بحث استانداری است. اما در نگاه والای امیرالمؤمنین چیزی نهفته است که به آن دلیل، مالک را میفرستد و میداند اگر مالک را به مصر بفرستند و مالک موفق شود مثلاً صد یا دویست سال بعد در حرکت جامعه بشری نتیجه خودش را بر جای میگذارد. کما اینکه ابوذر یک حرکت به سمت لبنان میکند و نتیجهاش این میشود که یک فضای شیعی در طول تاریخ در این منطقه شکل میگیرد. خود ابوذر هم اطلاع نداشت که قرار است چنین اتفاقی رخ دهد ولی وقتی که تدبیر میشود و قرار میشود ابوذر این حرکت را شکل دهد، این اتفاق رخ میدهد. نمونه جالب دیگر اینکه مشخص نیست که حضرت زینب در کجا مدفون هستند. نقل قولها مختلف است. بر اساس یک قول، ایشان در شام و در دمشق مدفون هستند. همین حرف و همین قول چه حرکتی در جامعه شیعی ایجاد کرد؟ یک حرکت تاریخی در دل جامعه شیعی و در دل جامعه جهانی ایجاد کرد. همین یک قول که گفته شده زینب کبری در دمشق مدفون است نتیجه اش این شد که در طول تاریخ در یک روند بسیار نرم، شامی که مرکز حکومت معاویه و تفکر اموی و اسلام انحرافی بود، به مرور حرکت شیعی شکل گرفت. نگاه شیعی رشد میکند. شیعیان به این مرکز نفوذ میکنند. کم کم در این شهر برای خود محله پیدا میکنند. در دراز مدت حریم حفاظی شیعه از کربلا و نجف، در صدها کیلومتر آن طرفتر در دمشق قرار گرفت. یعنی جامعه شیعی مرز اعتقادی خود را صدها کیلومتر آن طرفتر میبیند. در نتیجه آن محوریت جامعه شیعی که منطقه مرکزی عراق است از یک حاشیه امن بهتری برخوردار میشود. قرار میشود دیگر ما در سوریه بجنگیم نه در کربلا و نجف. این یک مدیریت پنهان است. شما به معصومین بگویید چرا شما زینب کبری را به شام فرستادید. نمیتوانند توضیح دهند و به فرض هم آن زمان ایشان میگفتند؛ نه کسی میفهمید و نه قبول میکرد. نمیتوانند بگویند، چون نقشه خنثی میشود؛ لذا مسائل پیچیده است که خود امام باید به صورت مخفی و نرم مدیریت کند تا در طول تاریخ اثر داشته باشد. پس محور اصلی امامت فعال و مدیریت امام را نکته سوم تشکیل میدهد. مدیریت پنهان و نرم جامعه بشری به صورتی که شاخکهای شیطان را حساس نکند. یعنی خود شیطان هم متوجه نشود چه اتفاقی دارد میافتد. بالاخره شیطان هم یک موجود فعال متفکری است که مهرههای خودش و بازی خودش را دارد. امام هم میداند که اگر بخواهد با ماجرا با حساسیت برخورد نکند، گرفتار دام شیطان خواهد شد. پس حرکت باید به گونهای نرم باشد.
بر این اساس غیبت امام زمان به معنای بیکار نشستن، برش از جامعه و فاصله گرفتن از جامعه نیست که از جامعه فاصله بگیرد تا ببیند کی اتفاق رخ میدهد. اتفاقاً روایات هم این را تأیید میکند. حضرت علی علیهالسلام در خطبه ۱۵۰ نهجالبلاغه در مورد امام زمان تعبیرشان این است که «لیحل فیها ربقا و یعتق فیها رقا و یصدع شعبا و یشعب صدعا فی ستره عن الناس لایبصر القائف اثره و لو تابع نظره...» یعنی «تا در آن فتنهها بندی را بگشاید و اسیری را آزاد کند و جمع گمراهان را پراکنده و پراکندگی حق را جمع کند، او به دور از دیده مردم است، جویندگان نشانش را نبینند هر چند پیاپی نظر کنند...» امام زمان در پوشش از مردم به سر میبرد برای اینکه بتواند کار خودش را پیش ببرد و برای گره گشایی و پیشبرد اهداف خودش در پس پرده غیبت رفته است. غیبت، پوششی برای فعالیت امام است، چون ظهور برای امام مشکل ایجاد کرده بود و چارهای نبود و اهل بیت باید این ظهور را طی میکردند تا مقدمات فعالیت در غیبت فراهم شود. حال که مقدمات فعالیت در غیبت فراهم شد امام چارهای ندارد جز اینکه در پشت پرده غیبت به فعالیت خودش ادامه دهد. وگرنه همان مشکلات که برای امامان قبلی پیش آمد برای ایشان هم پیش میآید. پس ایشان برای پیشبرد برنامه و اهداف از سیاست الهی غیبت استفاده کردند. این نکته در بحث غیبت مهم است که ما از غیبت تفسیر بدی نداشته باشیم.
ادامه دارد...