دیدارنیوز - در بررسیهای انجامشده مشخص شد دختر جوان از خودروی پرایدی بیرون افتاده است بنابراین شناسایی راننده خودرو در دستور کار قرار گرفت و در نهایت جوان 22سالهای به نام آرمان بهعنوان راننده پراید دستگیر شد. او در بازجویی اولیه درباره خودش گفت مدرک کاردانی دارد و دانشجو است و در یکی از تاکسیهای اینترنتی بهعنوان راننده مشغول به کار است.
نتیجه تحقیقات تقریبا همه ادعای آرمان را تأیید میکرد. در ادامه آرمان درباره نحوه آشنایی خود با فاطمه گفت: حدود یک سال قبل یکی از دوستانم سیمکارت خود را به دختر مورد علاقهاش داده بود و ظاهرا شماره تلفن من هم در سیمکارت بود. بعد از مدتی من متوجه شدم دوستم با آن دختر قطع رابطه کرده است اما آن دختر شماره تلفن من را از سیمکارت برداشت و پس از مدتی هم گروهی در یکی از شبکههای اجتماعی درست کرد و دختر دیگری را عضو آن کرد، اما در فاصله کوتاهی گروه را حذف کرد. با وجود این، شماره او را ذخیره کرده بودم و بعد از آن بود که ارتباط ما ادامه پیدا کرد تا جایی که من به او علاقهمند شدم و بدون اینکه به او بگویم به موضوع ازدواج فکر کردم.
این پسر در تشریح شرح حال و رابطه خود با فاطمه ادامه داد: شش ماه که از دوستی ما گذشت فاطمه به من گفت میخواهد رازی را با من در میان بگذارد که میداند من با دانستن رازش او را رها خواهم کرد، اما دوست دارد باز هم رازش را به من بگوید.
به گفته آرمان، فاطمه از ایرانینبودن خود خبر داده و گفته بود که پدر و مادر او از اتباع کشور افغانستان هستند و پدرش اعتیاد دارد و هرچند وقت یک بار هم با سیم یا هر چیزی که دم دستش باشد آنها را کتک میزند.
آرمان در بازجوییها گفت این موضوع برای خودش اهمیتی نداشته و همین که فاطمه را دوست داشته انگیزه ادامه رابطه بوده است، اما خانواده او روی این موضوع حساس بودند و همین باعث اختلافاتی بین او و فاطمه شده بود. با وجود این اختلافات رابطه آنها ادامه داشت و به دلیل نوع رفتار پدر فاطمه و اینکه معمولا شبها بیرون بود، این دو جوان هم شبها همدیگر را ملاقات میکردند.
آرمان درباره شب حادثه نیز گفت: آن شب فاطمه خیلی پریشان بود ولی هرچه اصرار کردم، درباره دلیل رفتارش به من چیزی نگفت تا اینکه متوجه شدم خواهرش از شب قبل به خانه نیامده است. وقتی دلیل پنهانکردن این اتفاق را از او پرسیدم، گفت نگران بود که اگر من بفهمم خواهرش معمولا تا دیروقت بیرون است من هم از او بخواهم مانند خواهرش رفتار کند. به گفته آرمان، فاطمه آن شب حال روحی خوبی نداشت و حتی قبل از آنکه موفق شد خود را از ماشین به بیرون پرت کند، دو بار دیگر هم سعی در این کار داشت که آرمان با اقدام بهموقع و زدن قفل مرکزی مانع از این اتفاق شد.
آرمان همچنین در پاسخ به این سؤال که چرا وقتی دید فاطمه چنین رفتاری از خود نشان میدهد کنار اتوبان توقف نکرد و فرصت ایجاد شد تا فاطمه برای سومینبار نیز شانس خود را امتحان کند و ماجرا به اینجا ختم شود؟ گفت: «بعد از اقدام دوم من خیلی با فاطمه صحبت کردم، او در ظاهر آرام شده بود و من اصلا گمان نمیکردم که هنوز خیال خودکشی را در سر داشته باشد».