بخش دوم «پرونده ویژه» " هاشمی رفسنجانی؛ از آسمان تا زمین"/گفتگو با «محمد هاشمی»؛ قسمت اول
دیدارنیوز ـ
مسلم تهوری: در آستانه سالروز رحلت آیتالله هاشمی رفسنجانی سؤالاتی درباره آن مرحوم داشتیم که به نظرمان رسید بایستی یکی از نزدیکان آیتالله جوابگوی سؤالاتمان باشد. از اینرو خواستهمان را با برادر آیتالله در میان گذاشتیم. محمد هاشمی رفسنجانی با روی باز پذیرفت که جوابگوی سؤالاتمان باشد. صبح یک روز بارانی طبق وعدهای که داشتیم به محل کار رئیس سابق سازمان صداوسیما رفتیم و سؤالاتمان را با وی در میان گذاشتیم. در ذیل قسمت اول گفتوگوی
دیدارنیوز با
محمد هاشمی رفسنجانی را میتوانید ملاحظه کنید.
دیدارنیوز: از زوایای مختلفی میتوان زندگی مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی را مورد بررسی قرار داد. یکی از مهمترین برشهای زندگی ایشان از سال ۱۳۷۶ به بعد است. در این مقطع تاریخی از طرف طیفی از تندروهای اصلاحطلب هجمههای زیادی علیه مرحوم هاشمی انجام شد و در ادامه یک همگرایی بین آیتالله هاشمی و اصلاحطلبها ایجاد شد. به همین منظور در خدمت برادر بزرگوار مرحوم آقای هاشمی، جناب مهندس هاشمی رفسنجانی هستیم که تحلیلی در مورد این مقطع و برش از زندگی آیتالله هاشمی رفسنجانی داشته باشیم. جناب هاشمی از وقتی که در اختیار مخاطبان دیدارنیوز قرار دادید بسیار سپاسگزاریم.
هاشمی: من از جنابعالی و همکارانتان تشکر میکنم که برای نگاهی به زندگی مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی وقتی را اختصاص دادید. آن هم برهه خاصی مورد نظرتان است. البته نکتهای که باید خدمت شما عرض کنم معمولاً در ذهن خودم و در واقعیتها که نگاه میکنم زندگی آقای هاشمی را بیشتر به دریا تشبیه میکنم. ایشان در طول زندگی، مسائل گوناگون در برهههای مختلف و نقشهای گوناگونی داشتند. اما هدف ایشان همیشه تلاش برای احیای ارزشهای اسلامی در جامعه ایرانی و بعد از آن در جامعه جهانی بود. به این دلیل همه برهههای زندگی آقای هاشمی مثل هم و تکراری نیست. بسته به شرایط مختلف و ضرورتهایی که در کشور وجود داشته، سعی کردند که به تکلیف خودشان عمل کنند. حال این تکلیف گاهی مورد پسند دیگران هم بوده و افرادی را در این زمینه با خود داشتند. گاهی هم نبوده و دیگران نقادی میکردند.
دیدارنیوز: قبل از اینکه وارد بحث اصلی شویم به مناسبت بد نیست گذری به گذشته داشته باشیم و از دورهای بگویید که مرحوم هاشمی از رفسنجان به قم آمدند.
هاشمی: ایشان در سنین نوجوانی یعنی ۱۳ سالشان که بود از روستایی که در آنجا زندگی میکردیم و آنجا به سیاق قدیم در مکتب درس خوانده بودند ـ اما درس کلاسیک نبود بلکه درس مکتب بود ـ به قم میآیند و در قم حادثهای اتفاق میافتد و خداوند امام را در مسیر ایشان قرار میدهد و در حقیقت در سنین ۱۳ یا ۱۴ سالگی با آن نبوغی که داشتند با امام مواجه میشوند. امام هم در تاریخ ایران و در تاریخ اسلام از همان ابتدای جوانی و نوجوانی هدفمند بودند و هدفی را هم که امام تعقیب میکردند دقیقاً همین احیای ارزشهای اسلامی و دفاع از اسلام و تبیین ارزشهای اسلامی با یک قرائت خاص بود. چون قرائتهای مختلفی در اسلام وجود دارد، به همین دلیل میبینیم که مذاهب زیادی هستند. آقای هاشمی از این جهت هم در مسیری قرار میگیرند که با استاد و معلم بزرگی برخورد میکنند که او هم با همین هدف و در همین جهت حرکت میکرد؛ بنابراین من میگویم در بررسی زندگی آقای هاشمی، باید همیشه در بستر زمان و مکان ببینیم چه مسائلی وجود داشته که این هدفی که ایشان تعقیب میکرده از این هدف منحرف نشده است.
دیدارنیوز: شما معتقدید هدف مرحوم هاشمی رفسنجانی از ابتدا تا انتها ثابت باقی ماند؟
هاشمی: بله هدف ایشان از ابتدا مشخص بود اما در این هدف همیشه همراهان و تأییدکنندگان یکی نبودند و متفاوت بودند. عدهای تا یک جایی بودند، اما به دلیل همان نکتهای که عرض کردم یعنی قرائتها و تحلیلهای مختلف و برداشتهای مختلف، یک جایی احساس جدایی کردند و فکر کردند که این درست نیست و جدا شدند. بعد دوباره همانها بعد از یک مدتی در یک برهه دیگری به دلایل دیگری باز به ایشان پیوستند و تأیید یا همراهی کردند. آنها دلایل خودشان را داشتند، اما آقای هاشمی مسیر اصلیشان یک مسیر ثابتی بوده و همیشه در این جهت حرکت کردند. روزی که ایشان به قم آمد در دوران نوجوانی تحصیلاتی که داشته در این جهت بوده است. ایشان ۱۵ جزء از قرآن و همچنین الفیه ابن مالک که هزار بیت و بسیار سنگین است را حفظ میکنند و به خدمت آقای بروجردی میروند و میگویند من آمدهام امتحان دهم. آقای بروجردی میگویند که الان حاضری؟ میگویند بله. از ایشان سؤالاتی میکنند و بسیار از این نوجوان خوششان میآید؛ لذا برایشان شهریه تعیین میکنند و عبایی به ایشان هدیه میدهند. راهنمای آقای هاشمی بیشتر امام بوده است. به این معنا که هم شاگرد، همسایه، همراه امام، دوست و همراه فرزند امام ـ آقا مصطفی ـ بودند. آقا مصطفی هم از چهرههای بسیار عالم و چهرههای بسیار روشن زمان خودشان بودند. آقای هاشمی هدف اصلی خودش را هیچگاه رها نکرده است و در جهت آن هدف حرکت کرده، حتی زمانی که زندان بودند. حتماً اطلاع دارید ایشان فیشهایی در زندان بدون داشتن کتاب و منبع در تفسیر قرآن یادداشت کرده بودند؛ الان آن فیشها در ۵۱ جلد منتشر شده که سی جلد آن به نام فرهنگ قرآن و ۲۰ جلد آن به نام تفسیر راهنما است. یک جلد هم خلاصهای از اینها است. اینها همهاش در زندان فیشبرداری شدهاند. زمانی که نه کتابی و نه منبعی داشتند و صرفا از حافظهشان استفاده کرده بودند. آنجا هیچ امکاناتی نداشتند و خیلی از آن فیشها را روی بسته سیگاری که سایر زندانیان داشتند، مینوشتند یا روی جعبه شیرینی و پشت جعبه خالی مینوشتند و آنها را بیرون میدادند. حاصل این زندانهایی که رفتند و حاصل کارهایی که نسبت به قرآن انجام دادند، الان ۵۱ جلد است که تا به حال منتشر شده است. ایشان داشتند روی موضوعات مختلف بر مبنای قرآن کار میکردند که خداوند فرصت نداد و اجلشان فرا رسید و یک سری از کارهایشان ناتمام ماند و انشاءالله عدهای بتوانند تمام کنند. در این مسیر همیشه یک عده همراه نبودند. مردم که البته عامه مردم را نمیگویم، چون اینجا بحث آقای هاشمی با عامه مردم متفاوت است. مردم علیرغم همه تبلیغات بسیار سنگینی که علیه ایشان بود و تخریباتی که بود و الان هم هست در بدرقه ایشان در مراسم تشییع جناره نشان دادند که چقدر تحت تأثیر این تبلیغات هستند و در زمانی کوتاه چه جمعیتی آمدند. معمولاً در کشور ما مرسوم است وقتی بزرگانی مرحوم میشوند سه یا چهار روز جنازه را نگه میدارند و روز تشییع را تعیین میکنند که مردم از جاهای مختلف بیایند. خب ما این کار را نکردیم و شاید کمتر از ۳۶ ساعت طول کشید. اما جمعیت واقعاً از زمین میجوشید. اشخاصی که آمده بودند و نوع برخوردی که داشتند و گریهای که میکردند، واقعاً تشییع جنازه آقای هاشمی در تاریخ کشور ما بیسابقه است، نه کم سابقه. امام جنبه دیگری داشتند. امام را چند روز نگه داشتند و رادیو و تلویزیون و مطبوعات همه تبلیغ میکردند و شرایط به گونه دیگری بود. اما آقای هاشمی شاید دو بار هم در رادیو و تلویزیون زمان تشییع را اعلام نکردند. اما تشکلها، احزاب، گروهها که تعریفی برای خودشان دارند و هدفی را تعیین میکنند و دارای ویژگیهای خاص و توقعات خاصی هستند، در یک برهه با آقای هاشمی بودند و در برهه دیگری به دلایلی جدا میشدند و در توجیه جدایی خودشان شروع به نقد و تخریب آقای هاشمی میکردند.
دیدارنیوز: یکی از عوامل اصلی اتفاقی که در دوم خرداد سال ۱۳۷۶ افتاد آقای هاشمی بود. آقای هاشمی با حمایتی که کرد دوم خرداد سال ۱۳۷۶ شکل گرفت و آن رأی را آقای خاتمی اخذ کرد. با توجه به همه حمایتهایی که مرحوم آقای هاشمی کرده بود در سال ۱۳۷۸ و انتخابات مجلش ششم هجمه بسیار سنگینی در روزنامههای آن زمان ایجاد شد و افراد مختلفی علیه ایشان صحبت کردند و مقاله نوشتند. با توجه به حمایت مرحوم آقای هاشمی از دولت وقت، گروهی از اصلاحطلبان به شدت دنبال این قضیه بودند که مرحوم آقای هاشمی وارد مجلس نشود. ماحصل این خواسته یک سری مقالات و گفتوگوهایی بود که علیه مرحوم هاشمی منتشر شد. کتاب عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری حاصل یک سری از این دست مقالات است. هدف اصلی تخریب کنندگان در آن مقطع تاریخی چه بود؟
هاشمی: در آن مقطع تاریخی حوادث زیادی اتفاق افتاد. یعنی شما اگر بخواهید این نکته را بررسی کنید لازمهاش این است حوادثی که بعد از مجلس دوم و در مجلس سوم اتفاق افتاده را بررسی کنید. تا مجلس دوم خیلی بحث خطوط و یا جداییها مطرح نبود. در مجلس سوم یعنی ورای مجلس سوم برای اولین بار در ایران و یا در این مقطع یک انشعابی در روحانیت به وجود آمد. یعنی عدهای آمدند از روحانیت مبارز انشعاب کردند و تشکیلاتی را به عنوان روحانیون مبارز به وجود آوردند و وارد فاز سیاسی و یا وارد فاز قدرت شدند. در مجلس سوم تعدادی از اینها رأی آوردند. البته خب آقای هاشمی هم آن زمان رئیس مجلس بودند. مجلس سوم در ابتدا یک رئیس و دو معاون بود. یا نایب اول و نایب دوم که در حدود یک سال و نیم یا دو سال از مجلس سوم آقای هاشمی رئیس بودند و باقی مانده آن آقای کروبی بودند. آقای کروبی از همین تشکیلات روحانیون مبارز بودند. حال قبل از این هم آقایان حضور داشتند، منتهی به نامهای دیگری فعالیت داشتند. مثلاً میگفتند جریان چپ یا خط سه میگفتند و از این نوع اصطلاحات وجود داشت. در مجلس سوم اتفاقی که افتاد بعد از اینکه آقای هاشمی رئیسجمهور شدند و دولتشان را تشکیل دادند، مجلس سوم به جای همراهی با آقای هاشمی شروع به تخریب آقای هاشمی کرد. در سه چهار مورد تخریب و مانع گذاری میکردند. یکی در حوزه وزرا بود. هنوز دو سال از تشکیل دولت نگذشته بود که وزیر آقای هاشمی را استیضاح کردند. آقای دکتر فاضل وزیر بهداری و بهداشت بودند؛ ایشان را استیضاح کردند و رأی آورد. بعد خواستند وزیر دوم، وزیر آموزش و پرورش را استیضاح کنند. آقای هاشمی از شورای نگهبان یک استفساریه گرفتند. گفتند که وزیری که الان وزیر است وقتی استیضاح میشود، باید دوباره رأی اعتماد بگیرد یا رأی به عدم اعتماد. یعنی باید اکثریت با کسانی باشد که مخالف هستند. خب این تفسیری که آقای هاشمی گرفتند ترکیب مجلس این گونه نبود که جریان چپ یا روحانیون مبارز بتوانند رأی بیاورند و وزیر را بیندازند. استیضاح را انجام دادند و وزیر بعدی با این تفسیر نیفتاد. به سراغ سیاستهای اقتصادی رفتند. در آن زمان در منطقه هم آمریکاییها علیه صدام حضور پیدا کرده بودند که صدام را از کویت خارج کنند. صدام کویت را اشغال کرده بود. در مجلس برخی از همین جریان روحانیون مبارز که حال اصطلاحاً جزء تندروهایشان هم بودند لقبی با عنوان سردار قادسیه به صدام دادند و گفتند الان چون سردار قادسیه دارد با آمریکا میجنگد و آمریکا هم آمده، ما باید از صدام حمایت کنیم. حال صدامی که هشت سال با ما جنگیده، اما همچین تفکری بین این جریان بروز کرده که ما باید برویم پشت صدام بایستیم. خب آقای هاشمی رئیسجمهور بودند و ایشان از نظر سیاسی و پیشبینی نابغه بودند و تدبیر زیادی داشتند. ایشان با این قضیه مخالفت کردند و گفتند ما که نمیتوانیم به دنبال صدام برویم. آمریکاییها خب دارند با صدام میجنگند. ضمن اینکه آقای هاشمی نسبت به کویتیها و مهاجرینی که از کویت میآمدند دستورالعمل همراهی و همکاری داده بودند که عدهای از کویتیها به ایران آمدند و عدهای از سرانشان هم ایران آمدند. اما پشت صدام نرفتند و حتی صدام یک تعداد از هواپیماها و جنگندههایش را به ایران آورد و برخی از هواپیماهای مسافربریاش را به ایران آورد، اما اجازه ندادند که نیروی نظامی ایران پشت سر صدام در برابر امریکا بایستد. این کار درستی نبود که صدامی که آن گونه بود به دنبالش روند. این یک مسئلهای بود که واقعاً فضای عمومی کشور پذیرای این نبود که در جنگی که این تعداد شهید و این تعداد اسیر و این تعداد خرابی و آواره دادیم حال ایران پشت سر صدام رود. مردم هم نسبت به این قضیه موضع داشتند و بسیار حساس بودند.
در این فضا بود که ما برای انتخابات مجلس چهارم آماده میشدیم. روحانیون مبارز و یا همان چپی که به وجود آمده، برای مجلس چهارم در برابر جناح اصولگرا لیست دادند. نتیجه انتخابات این شد که مجلس چهارم اکثریت قریب به اتفاقش در اختیار اصولگرایان امروزی، راست سنتی آن زمان، قرار گرفت. حتی آقای کروبی و خانمشان سر لیست تهران بودند، سه نفر که لیست داده بودند حتی نفر ۳۴ نشدند و هیچ رأی نیاوردند. این شکست برای این جریان خوشایند نبود و مسبب این را آقای هاشمی میدانستند. بعد هم اتهاماتی را به ایشان وارد میکردند که آقای هاشمی مثلاً طرفدار انتخابات مهندسی شده است و برخی الفاظ این گونهای در ذهن خودشان داشتند. به جای اینکه عملکرد خودشان را نگاه کنند و ببینند که چه کردند و چه حرفهایی میزدند و شرایط کشور چه بوده، مسبب شکست خود را آقای هاشمی میدانستند. حتی در همین زمان بود ـ که البته دقیق نمیدانم، اما حوالی همین زمان بود ـ البته هنوز در مجلس سوم بودیم و این مسئله از قبل هم وجود داشت، اما دوباره تکرار شد و آن این بود که آقای هاشمی خاکریز اول نظام است و اگر کسی بخواهد شخص اول نظام را بزند یعنی رهبر را بزند، اول باید خاکریز اول را بزند بعد به سراغ او برود. یعنی این لقب خاکریز اول که در زمان امام، منافقین و سلطنت طلبها و معاندین خارج از کشور به آقای هاشمی داده بودند، دو مرتبه دوستان، در حلقه خودشان و در داخل کشور احیاء کردند که هاشمی خاکریز اول است و چون هاشمی خاکریز اول بود در شرایط و برهههای مختلف مورد بغض و غضب و کینه اصولگریان و راست سنتی بود. یک وقت مورد بغض و کینه جریان چپ بود. بسته به اینکه آنها شکست میخوردند و یا پیروزی به دست میآوردند. همچنین همیشه مورد بغض و کینه معاندین خارج از کشور بود؛ بنابراین در برهههای مختلف این وضعیت به وجود میآید به این دلیل است که هاشمی خاکریز اول است.
ادامه دارد...