در آستانه انتخابات مجلس ششم شورای اسلامی طیفی از تندروهای جناح اصلاحطلب، مرحوم هاشمی رفسنجانی را آماج حملات خود قرار دادند. سلسله مقالات اکبر گنجی آن روزها در روزنامههایی چون صبح امروز، مشارکت، عصر آزادگان و... منتشر میشد و نهایتا وی مجموع آن مقالات را در قالب کتاب «عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستریپوش» روانه بازار کرد. گنجی در این کتاب، هاشمی رفسنجانی را عالیجناب سرخپوش خواند و به صورت مستقیم و یا تلویحی مسئولیت قتلهای زنجیرهای را به دوش او انداخت. در واقع در آن مقطع، پروژهای در حال اجرا بود که اکبر گنجی یک قطعه از آن پازل بود و دیگران نیز تکههای دیگر پازل را تکمیل کردند.
دیدارنیوز ـ هاتف سپهر: در آستانه انتخابات مجلس ششم شورای اسلامی طیفی از تندروهای جناح اصلاحطلب، مرحوم هاشمی رفسنجانی را آماج حملات خود قرار دادند. سلسله مقالات اکبر گنجی آن روزها در روزنامههایی چون صبح امروز، مشارکت، عصر آزادگان و... منتشر میشد و نهایتا وی مجموع آن مقالات را در قالب کتاب «عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستریپوش» روانه بازار کرد. این کتاب توسط طرح نو منتشر شد. عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستریپوش با همکاری «شورای فرهنگ عمومی» در سال ۱۳۷۸ و در حالی که ریاست شورا را وزیر ارشاد وقت، عطاءالله مهاجرانی برعهده داشت، به صورت گسترده در کشور منتشر شد و طی کمتر از دو سال ۱۵۵۰۰۰ نسخه از این کتاب در کل کشور توزیع شد و به چاپ بیستوهفتم رسید.
گنجی در این کتاب هاشمی رفسنجانی را عالیجناب سرخپوش خواند و به صورت مستقیم و یا تلویحی، مسئولیت قتلهای زنجیرهای را به دوش او انداخت. در واقع در آن مقطع پروژهای در حال اجرا بود که اکبر گنجی یک قطعه از آن پازل بود و دیگران نیز تکههای دیگر پازل را تکمیل کردند.
صادق زیباکلام در مصاحبهای غیر از اکبر گنجی، افراد دیگری را نیز معرفی میکند که در این پروژه نقش داشتند. وی میگوید: کسانی که وی را عالیجناب سرخپوش یاد میکردند امروز به اشتباه هولناک خود پی بردند، اصلاحطلبان تندرو مانند اکبر گنجی، عباس عبدی، موسوی خویینیها و محمد قوچانی متوجه شدند ضربهای که به هاشمی وارد میکردند به ضرر اصلاحات بود و آنگونه که وی را مورد هجمه قرار دادند اشتباهترین سیاست ممکنه بود و شاخهای را میبریدند که خود بر روی آن نشسته بودند.
در واقع اکبر گنجی با کتاب «عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستریپوش» نقش عمدهای در تخریب هاشمی رفسنجانی ایفا کرد و به قول گنجی هدف «از آسمان به زمین درآوردن هاشمی» بوده است. بازخوانی آنچه در آستانه انتخابات مجلس ششم منتشر شد بیانگر عمق تخریبها و یا به عبارت دیگر اشتباه استراتژیکی است که آن روزها روی داد.
محسن هاشمی از جمله کسانی بود که به کتاب گنجی واکنش نشان داد و مهاجرانی را حامی این کتاب دانست. هاشمی میگوید: «اصلاحطلبان تندرو در سالهای ۷۶ تا ۷۸ علیه ما شایعات راه انداختند. در زمان وزارت فرهنگ آقای مهاجرانی، کتاب عالیجناب سرخپوش چاپ و بارها تجدید چاپ شد».
مروری بر عالیجناب سرخپوش
در برههای که آیت الله هاشمی رفسنجانی تصمیم گرفته بود بار دیگر در مجلس شورای اسلامی حاضر شود، اکبر گنجی در مقالهای به وی خاطر نشان ساخت که به همان «مجمع تشخیص مصلحت» قناعت کند و پا را از گلیم خود فراتر نگذارد. در بخشی از این مقاله آمده بود: «شهروندان، نمایندگان را برمیگزینند تا مطالبات و انتظارات آنان را دنبال کنند. مجلس منتخب مردم، به سادگی از کنار طرد و رد مطالبات مردم نمیگذرد لذا اگر شرایطی ایجاد شود که شورای نگهبان مصوبات مهم و اساسی مجلس را رد نماید و مجمع تشخیص مصلحت نظام هم بر رویه شورای نگهبان صحه بگذارد مجلس به سمت اجرای اصل ۵۹ قانون اساسی گام برمیدارد یعنی کلیه مسائل مهم سیاسی ـ اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و ... را با تصویب دو سوم مجلس به آرای عمومی ارجاع خواهد داد... آقای هاشمی رفسنجانی اگر نگران امنیت ملی است باید در مجمع تشخیص مصلحت باقی بماند».
عالیجناب سرخپوش، قبل از انتشار در قالب کتاب به عنوان یادداشتی توسط اکبر گنجی در ۲۹ دیماه ۱۳۷۸ در روزنامه صبح امروز به مدیر مسئولی سعید حجاریان منتشر شد. گنجی در این مقاله تلاش کرد هاشمی را مسبب اصلی ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر معرفی کند و خون صدها هزار شهید و هزاران معلول را به گردن هاشمی بیندازد، اما مهمترین موضوعی که در مقاله گنجی بحث میشود، بحث قتلهای زنجیرهای است.
گنجی از قول هاشمی میگوید: «در دوره مسئولیت اینجانب، وزارت اطلاعات تمیزترین دوره را داشته است، وزارت اطلاعات در دوره من خیلی تصفیه شد، از خیلی چیزها پاک شد».
وی درباره این ادعا مینویسد: «این مدعا به هیچوجه با واقعیت انطباق ندارد. در دوران هشت ساله صدارت آقای هاشمی، حدود هشتاد تن به وسیله محفلهای اطلاعاتی و به علل سیاسی به قتل رسیدهاند که معروفترین آنها سعیدی سیرجانی، مهندس برازنده، میرعلایی، تفضلی و ... بودند. از طرف دیگر، حادثه ربودن فرج سرکوهی و به دره انداختن اتوبوس حامل نویسندگان در همان دوره روی داد. بازداشت ۲۳ تن از نیروهای ملی ـ مذهبی، مهندس علی صالحآبادی، مهندس ابراهیمزاده، مهندس عباس عبدی... در تمیزترین دوره وزارت اطلاعات روی داد».
گنجی در این یادداشت مینویسد: آقای هاشمی درباره فعالیتهای اقتصادی وزارت اطلاعات میفرمایند: «اینها یک اجازه محدود داشتند، مثل بقیه سرویسهای جاسوسی دنیا، پوششهایی برای خودشان داشته باشند از قبیل شرکتها. نمیتوانستند به عنوان مأمور اطلاعات در همه جا باشند و در دنیا ارتباطهایی داشتند، این هم برمیگردد به دوره جنگ. این در دوره من شروع نشده است. جنگ بود و ما میخواستیم از بازار سیاه کالا بخریم و با فروشندگان اسلحه ارتباط داشته باشیم. این هم کار هر کسی نبود، یک شرکت معمولی نمیتوانست این کارها را بکند، ابزارهای اطلاعاتی لازم داشت. به همین دلیل به وزارت اطلاعات اجازه داده شد که از این پوششها استفاده کند. اواخر دوره من معلوم شد که افراط کردند و مراجعات زیادی در همین باره شد. من شخصا پیگیری کردم و شروع کردم به کم کردن کار اقتصادی وزارت اطلاعات. ما بدون هیاهو کار کردیم. وقتی شروع کردیم به تدریج داشتیم اینها را کم میکردیم».
گنجی سپس در نقد این اظهارات هاشمی مینویسد: «مدعای آقای هاشمی نه تنها نوری بر تاریکیها نمیافکند، بلکه بر تیرگیها میافزاید: «حقالکشف» در چه زمانی وضع شد؟ مبارزه با ثروتهای بادآورده توسط وزارت اطلاعات و در یک روزنامه خاص به کارگردانی عناصر اطلاعاتی از چه زمانی آغاز گشت؟ ایجاد پوشش برای فعالیتهای اطلاعاتی خارجی چه ربطی به مالکیت کارخانههای داخلی داشت؟ تأمین درآمد توسط وزارتخانه و نهادها و ارگانهای مختلف در چه زمانی، در پرتو چه سیاستی و با مجوز چه کسی آغاز شد؟ آیا فعالیت گسترده اقتصادی در پرتو رانت امنیتی، افراط نام دارد؟ آیا استفاده از خط ترانزیت مواد مخدر برای مسائل جنگ و خرید اسلحه صورت گرفت؟ آیا قتل فاطمه قائم مقامی و سیامک سنجری در رابطه با جنگ و خرید اسلحه قابل تحلیل است؟»
گنجی در ۴ اسفند ۱۳۷۸ در آفتاب امروز طی مقالهای دوره هاشمی را سپری شده خواند و نوشت: «هاشمی با دوپینگ به مجلس راه یابد یا نیابد، رئیس مجلس شود یا نشود، مردم به او و سیاستهایش رای منفی دادهاند و او را نماد عصر سپری شده تاریکخانهای میدانند».
وی در مقالهای دیگر نوشت: «آقای هاشمی در دهه اول انقلاب پس از حضرت امام و در دهه دوم انقلاب پس از مقام رهبری نیرومندترین مرد نظام جمهوری اسلامی ایران بود. عالیجناب سرخپوش میخواهد تا در دهه سوم انقلاب همچنان قدرتمند باقی بماند و برای بسط قدرت در صدد تصاحب همزمان کرسی ریاست مجلس و ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام است تا از این طریق به عضویت بسیاری از دیگر نهادها و ارگانهای تصمیمگیر اصلی نظام درآید. ولی متأسفانه ایشان حاضر به پاسخگویی به پرسشهای شهروندان و روزنامهنگاران نیست. قدرت غیرپاسخگو برای هر ملتی مضر و خطرناک است».
گنجی همچنین نوشت: «آقای هاشمی و کارگزاران اینک که به پایگاه اجتماعی و مشروعیت دوم خردادیان نیاز دارند هیچگونه انتقادی را از ایشان برنمیتابند، اگر ایشان بر کرسی ریاست مجلس تکیه زند با چنین شخصیتی چه نوع رابطهای میتوان برقرار کرد؟»
گنجی درباره عدم حمایت هاشمی از کرباسچی و عبدالله نوری در روزنامه عصر آزادگان مینویسد: «هاشمی رفسنجانی رفیق و یار عبدالله نوری بوده، اما در مقابل محاکمه و مجازات او سکوت پیشه کرده است. وی در قضیه «فائزه هاشمی» بر سر اتهام روزنامه زن در چانهزنیهای پشت پرده در مقابل دادگاه ایستاد و مسئله را حل کرد. متأسفانه هاشمی نشان داده است که پشت سر کسی نمیایستد. هاشمی برای اینکه «پدر» باشد و همه گروهها او را به عنوان فصلالخطاب و داور بپذیرند، خود را از منازعات سیاسی و مسائل اختلافی دور نگاه میدارد و در برابر مسائل حساس ابراز نظر نمیکند، اما این رویکرد در دورهای که ایده توسعه سیاسی، گفتمان مسلط زمانه است، به جای آنکه باعث پذیرش وی به عنوان فرد مقبول تمامی گروهها شود، باعث دوری گروهها از او شده است. او وقتی پشت قویترین مدیرش (کرباسچی) را که با اختیارات ویژه منصوب شده بود خالی کرد، دیگران فهمیدند که در نحوه اتکا به او باید بازنگری کنند».
در این میان غلامحسین کرباسچی در گفتوگو با دیدارنیوز ادعای اکبر گنجی را رد کرد و گفت: مرحوم هاشمی رفسنجانی در مقابل هجمههایی که به بنده میشد همواره حمایت میکرد؛ محاکمه من در دوره خاتمی اتفاق افتاد و در آن زمان هاشمی رفسنجانی کاری از پیش نمیبرد و قادر به جلوگیری از آن اتفاق نبود.
گنجی در آذرماه ۱۳۷۸ در مصاحبه با روزنامه آریا درباره فضای امنیتی دوره هاشمی میگوید: «در دوران ماقبل دوم خرداد امکان اینکه حتی یک پرسش در مورد وزارت اطلاعات یا نیروهای نظامی و امنیتی مطرح شود، وجود نداشت. خوف و هراسی که در دوران وزارت اطلاعات فلاحیان در جامعه ایجاد شد، کسی جرئت نمیکرد، حتی در مجلس سؤالی درباره وزارت اطلاعات مطرح کند».
او در ادامه مصاحبه خود و در صفحه ۵۶ کتاب، برای مقصر جلوه دادن هاشمی در قضیه قتلهای زنجیرهای میگوید: «البته همانطور که ادعای عدم اطلاع فلاحیان از اقدامات سعید امامی برای مردم غیرقابل قبول است، ادعای عدم اطلاع هاشمی رفسنجانی از اقدامات فلاحیان نیز غیرقابل قبول است. هاشمی رفسنجانی مدعی است که تاریخ دستور برکناری سعید امامی از معاونت امنیتی را در دفتر خاطرات خود ثبت کرده است، اما پرسش این است که اگر مدعای هاشمی صحت دارد، فلاحیان چرا از دستور وی سرپیچی کرد و آن را نادیده گرفت؟ هاشمی نمیتواند اقدامات فلاحیان را به طور کلی از سر خود باز کند و بگوید هیچ اختیاری در وزارت اطلاعات نداشته است».
بحث قتلهای زنجیرهای آنقدر بالا میگیرد که وی هاشمی رفسنجانی را دعوت به مناظره درباره این قتلها میکند و مینویسد: «آقای هاشمی رفسنجانی میفرمایند وزارت اطلاعات در دوره ایشان تمیزترین دوران را داشته و قتلهای زنجیرهای پس از اتمام دوره ایشان و آغاز به کار دولت خاتمی به وقوع پیوسته است. من آقای هاشمی رفسنجانی را دعوت به یک مناظره علنی درباره قتلهای زنجیرهای در دوره ریاستجمهوری ایشان میکنم. اگر در این مناظره نتوانم وقوع قتلها در دوران ایشان را اثبات نمایم، حاضرم داوطلبانه روانه زندان شوم، اما در صورتی که وقوع قتلها در دوران ریاستجمهوری ایشان را اثبات کردم، قضاوت نهایی در خصوص مدعیات و عملکرد آقای هاشمی با مردم خواهد بود».
این بحث آنقدر برای روزنامههای دوم خردادی اهمیت داشته است که این یادداشت، همزمان در روزنامههای آفتاب امروز، مشارکت، فتح، صبح امروز و عصر آزادگان منتشر میشود و این مباحث و دعوت به مناظره درست چند روز قبل از انتخابات مجلس ششم از سوی رسانههای دوم خردادی و به منظور تخریب هاشمی صورت گرفت.