دیدارنیوز ـ میگویند جادههای ایران مثل رودهایی میمانند که ختم میشود به دریا، منظورشان کربلاست. بعضی از زوار بیش از ۳ هزار کیلومتر راه آمدهاند و حالا ۵۴۹ کیلومتر مانده به کربلا. از کویته و پیشاور و اسلامآباد و کراچی و سند و پنجاب و هرات و کابل و مزار شریف و باکو و گنجه و حاجیقابول و نخجوان و... آمدهاند. مشهد و قم و جمکران برای زیارت رفتهاند و حالا رسیدهاند به مرز عراق.
جاده اهواز به خرمشهر ترافیک اتوبوسهای خوش آب و رنگ پاکستانیهاست. رنگآمیزی عجیب و غریب اتوبوسها که پشت شیشه عقبشان نوشته «پیشاور- کراچی» از دور هم نمایان است. همگی میروند به سوی مرز شلمچه. افغانها و آذربایجانیها هم هستند ولی تعدادشان به زوار پاکستانی نمیرسد.
میزبانی از زوار حسینی
خرمشهریها هنوز جنگ را فراموش نکردهاند، هنوز رد گلولهها روی دیوار خیلی از خانهها خودنمایی میکند ولی اهالی این شهر سعی میکنند آوارگی و رنج دوران جنگ را به فراموشی بسپارند. آنها مثل دیگر جنوبیها میهماننوازند، در خانهها را باز گذاشتهاند برای زوار، فرقی هم نمیکند میهمان از کجا آمده، از پاکستان، افغانستان و هند. ورودی و خروجی شهر پر است از موکب برای پذیرایی. از میهمانان با چای و قهوه عربی و میوه و غذا پذیرایی میکنند. مرد سن و سالداری بهنام «ابوصالح» قهوه تعارف میکند. پیرمرد قد بلند و لاغر است، همچون جنوبیهای دیگر آفتاب سوخته است. فارسی را با لهجه عربی صحبت میکند. «از کجا آمدی؟ شب را میمانی حتماً. بذار به بچهها بگویم امشب میهمان داریم. چه چیز بهتر از زائر امام حسین(ع).» تشکر میکنم ولی او اصرار دارد که میهمان او و خانوادهاش باشم. عقیده دارد که میزبانی از زائر امام حسین افتخار است. کمی آن طرفتر از موکب ابوصالح و پسرانش موکب دیگری است که چند جوان راه انداختهاند. در این گرمای نفسگیر سر ظهر، آنها آب معدنی خنک به زوار آذربایجانی میدهند. چند اتوبوس کنار میدان ایستادهاند و جوانها بین مسافران آب خنک پخش میکنند. یکی از آنها بهنام «یاسین» میگوید:«خرمشهریها خیلی مظلومند، جنگ شهرمان را که زمانی یکی از آبادترین شهرهای ایران بود به کلی نابود کرد. صدام که از بین رفت بین عربهای ایران و عربهای عراق مثل گذشته صمیمیت به وجود آمد و حالا ما هم مثل برادران عراقی از میهمانان امام حسین پذیرایی میکنیم.»
«ابوعلی» ۳۸ ساله کارمند شرکت مخابرات است. یک هفته مانده به اربعین مرخصی میگیرد و همراه با چند جوان دیگر موکب علی اصغر(ع) را برپا میکند. میگوید:«امسال چهارمین سالی است که این موکب را راه میاندازیم و شبانه روز کار میکنیم چراکه اعتقاد داریم زوار امام حسین باید پذیرایی شده از خرمشهر به مرز برسد. ما هم باید در این راهپیمایی و اجتماع اربعین نقش کوچکی داشته باشیم.»
شلمچه شلوغتر از مهران
از خرمشهر تا مرز شلمچه ۱۵ کیلومتر است. موکبها و پارکینگها هر دو طرف جاده را گرفتهاند. پارکینگها پر شدهاند از ماشینهایی که از سراسر کشور آمدهاند. آخرین پارکینگ جایی است که مسافرها را برای بازرسی و بررسی گذرنامه پیاده میکنند. جمعیت زوار آنقدر زیاد است که به سختی میشود راه پیدا کرد. دستههایی از زوار گوشه و کنار روی موکتهای پهن شده نشستهاند؛ همگی پاکستانی هستند. زن و بچه و پیر و جوان بیحوصله انتظار میکشند. گویی ساعتهاست که منتظر اجازه خروج هستند. موکبها نوحه و مرثیه عربی گذاشتهاند. سرشان شلوغ است. زوار برای گرفتن غذا صف ایستادهاند. روزی چند وعده غذا بین آنها پخش میشود. هر چند دقیقه وانتی سر میرسد و به کسانی که هنوز از مرز رد نشدهاند آب و غذا و میوه میدهد.
پلیس برای نظم دادن به جمعیتی که هر لحظه به آن افزوده میشود چند گیت گذاشته تا بتواند جمعیتی که به سالن بازرسی میروند، کنترل کند. زواری که خود را به شلمچه رساندهاند نسبت به مرزهای دیگر راه زیادی تا نجف و کربلا دارند. از امسال که قرار شد زوار غیرایرانی از مرز شلمچه وارد عراق شوند این مرز پرترددترین مرز به شمار میآید. به گفته فرماندار خرمشهر ۵ روز مانده به اربعین نزدیک به یک میلیون زائر از این مرز تردد داشتهاند.
ابتدای یکی از چادرهایی که ویژه خدمت به زوار است یک روحانی جوان ایستاده بهنام «محمد یاسر»31 ساله که اهل شهر کوهان پاکستان است. توی چادر چند هموطنش از شر گرما به سایه پناه آوردهاند. محمد یاسر فارسی را روان حرف میزند، چند سالی در قم درس طلبگی خوانده. از او میپرسم که برای رسیدن به شلمچه چقدر در راه بودهاند.
«از سراسر پاکستان برای حضور در اربعین اتوبوسها به سوی کویته میآیند. از شهرهای مختلف کشورم تا کویته بین ۱۲ تا ۱۸ ساعت راه است. از آنجا تا مرز ایران هم ۴ ساعت و تا زاهدان ۳ ساعت. معمولاً پیش از آمدن به کربلا به مشهد و قم میرویم و از آنجا میآییم به سوی شلمچه. نزدیک به یک هفته توی راه هستیم. سر جمع رفت و برگشتمان بین ۱۵ تا ۲۰ روز طول میکشد و دست کم ۶ هزار کیلومتر با این اتوبوسها توی راه هستیم.»
اتوبوسهای پاکستانی مثل اتوبوسهایی که توی جادههای خودمان میبینیم نیست، قدیمی هستند و معمولاً بدون کولر با صندلیهای غیراستاندارد. به کمک روحانی جوان که حکم مترجم دارد از مردی که خیس عرق است و به چادر پناه آورده درباره همین موضوع میپرسم که چطور میتوانند این همه راه را با این اتوبوس تحمل کنند. نیشخندی میزند و میگوید: «عشق به امام حسین است که باعث شده این همه راه را آن هم در این گرما تحمل کنیم. من همراه همسر و دختران ۳ و ۵ سالهام نزدیک ۱۰ روز است که در راهیم. درست است که خستهایم ولی وقتی برسیم کربلا خستگیمان در میآید. امسال سومین سال است که از پیشاور به کربلا میروم. امیدوارم سال دیگر بارندگیها خوب باشد تا دوباره زیارت امام حسین(ع)قسمتم شود.»
«عبدالناصر» ۴۲ ساله در روستایی نزدیک به پنجاب کشاورزی میکند. هر سال بخشی از پولش را پسانداز میکند برای زیارت. ۲ هفته سفر به مشهد و قم و کربلا و نجف دست کم۴۰ هزار روپیه برای هر نفر هزینه دارد یعنی نزدیک به ۳ میلیون تومان. او ۲ روز است که همراه خانوادهاش پشت مرز ماندهاند. ویزایی که از کشورشان گرفتهاند جعلی است. حالا منتظرند تا مسئولان ایرانی و عراقی به توافق برسند و راه برایشان باز شود. چند روز پیش تعدادی از هموطنانش که ویزایشان جعلی بوده با هماهنگی از مرز عبور کردهاند. او در این سفر مادر، خواهر، همسر و ۴ فرزندش را همراه خود آورده. میپرسم این سفر خانوادهاش را خسته نکرده؟ جواب میدهد:«چارهای نداریم. وضع مالی ما آنقدر خوب نیست که با هواپیما مستقیم به نجف برویم و باید با این اتوبوسهای قدیمی سفر کنیم. انشاءالله تنمان سالم باشد هر سال حاضریم با این وضع به زیارت برویم.»
گامهای بلند برای عبور از مرز
در محوطه نزدیک به سالن ترانزیت چادر کوچکی است و پرچم کشورجمهوری آذربایجان به آن نصب است. کتاب نواب صفوی که به زبان ترکی ترجمه شده روی میز گذاشتهاند و به زوار آذربایجانی هدیه میدهند. کنجکاوند بدانند نواب صفوی که بوده. مرثیهای از بلندگوی چادر پخش میشود و همین نوای ترکی، دیگر زوار آذربایجانی را به نزدیکی چادر میکشاند. آنها مقابل چادر میایستند و سینه میزنند. از شهر «حاجی قابول» آمدهاند. به آستارا رفته و از آنجا برای زیارت به مشهد و سپس قم آمدهاند و حالا اینجایند. مشکلی برای حرف زدن و ترجمه ندارم. «الهام احمدف» ۳۰ ساله با همسر و دختر ۳سالهاش برای زیارت آمده. او چهارمین بار است به کربلا میرود و خانوادهاش نخستین بار. میگوید آذربایجانیها، ایرانیها را خیلی دوست دارند چون از یک ریشه هستند و با هم برادر. برای اربعین هم سنگ تمام میگذارند. «سال به سال خدمات به زائران امام حسین(ع) در ایران بهتر میشود. ما در خوزستان برای اقامت، آب و غذا پولی نمیدهیم و هزینههایمان پایین میآید. وضعیت بهداشتی هم خیلی بهتر از سالهای پیش است. امیدوارم این روند همیشه ادامه پیدا کند.»
«رشاد جعفرف» از ارادت همشهریانش به امام حسین (ع) میگوید:«زمان قدیم شهر ما در مسیر کسانی بوده که به حج یا کربلا میرفتند. وقتی برمیگشتند اهالی از آنها پذیرایی میکردند و میگفتند حاجی قبول باشه و از آن زمان اسم شهرمان شد حاجی قابول. فکر کنم کسی در شهرمان نباشد که زیارت امام حسین نرفته باشد. این دوری راه برای ما خیلی شیرین است و من حاضرم هر سال اربعین این راه را بیایم.»
بیشتر آذربایجانیها از جمله «الگیز امام صادقاف» پرچم کوچکی از کشورشان را به کوله پشتی خود سنجاق کردهاند. بعضیهایشان هم پرچم یا حسین را به دست گرفتهاند و گامهای بلند برمیدارند تا زودتر از گیتهای بازرسی عبور کنند. آن سوی مرز اتوبوسهایشان منتظرند.
الگیز با مادر و خواهرش آمده. امسال همسرش را نیاورده چرا که چیزی به دنیا آمدن فرزند دومشان نمانده. او کارمند تبلیغات اسلامی باکوست. میگوید:«ما محرم و اربعین برای زیارت میآییم چرا که بنظرمان این دو ماه بسیار عزیز و قابل احترام است از طرفی اجتماع دوستداران امام حسین در کربلا برای ما خیلی مهم است و سعی میکنیم هر طور شده خودمان را به این مراسم برسانیم.»
زوار غیر ایرانی در این محوطه بزرگ برای خودشان دسته های عزاداری به راه انداختهاند. هر کدام به زبان و آیین خود. سمت چپ محوطه هیأتها هستند و سمت راست موکبهایی که از آنها پذیرایی میکنند.
افغانستانیها هم مراسم عزاداری خود را دارند. بیشترشان از هرات و مزار شریف و کابل آمدهاند. راه طول و درازی را در پیش داشتهاند و حالا تا لحظات دیگری از مرز خارج میشوند. پیش از رفتن هر کدام چند آب معدنی میگیرند و داخل کولههایشان میگذارند. خبر آمده که آنسوی مرز آب معدنی گیر نمیآید.
«محمدباقر» ۵۲ ساله همراه همسر و ۵ فرزندش آمده. در هرات کفاشی دارد. نسبت به زوار پاکستانی با تجهیزات کاملتری آمده. از او درباره امکانات میپرسم که بنظرش جوابگوی این حجم از زوار است؟ میگوید:«مشکلی برای گرفتن آب یا غذا یا حتی استفاده از سرویس بهداشتی نداشته و امیدوارم بقیه مسیر تا کربلا همینطور باشد.»
هارون کریمی از کابل راهی شلمچه شده. او همراه خانواده و دوستانش قرار است بعد از ۲ ساعت استراحت از مرز بگذرد. پرچم کوچکی که نام امام حسین روی آن نقش بسته بالای کولهاش نصب کرده. او نخستین بار است که به زیارت میرود، درباره تجربهاش چنین عنوان میکند:«این تصویر را توی تلویزیون دیده بودم. برایم تجربه جالبی است که این همه آدم میخواهند کربلا بروند. امسال قسمت شد که بتوانم مثل بقیه هموطنانم به مراسم اربعین برسم.» چند روز بیشتر به اربعین حسینی نمانده و زوار خود را به شلمچه میرسانند، پذیرایی میشوند و آن سوی مرز قسمت پایانی سفر خود به کربلا را آغاز میکنند. ۵۴۹ کیلومتر راه مانده. هنوز تا رسیدن به «عمودها» راه است و آنها با شوق سوار اتوبوسها میشوند تا هر چه زودتر به دریا برسند. چند روز دیگر اربعین است.