وقتی درصد بسیار کمی از مندرجات کتاب را به خاطر میآورم احساس بدی پیدا میکنم و به حافظهام شک میکنم، منتهی متوجه شدهام بقیه افراد نیز شرایطی بهتر از من ندارند و آنها نیز پس از مدت اندکی آنچه را خواندهاند فراموش میکنند. پس با این اوصاف فایده مطالعه کردن چیست وقتی قرار است پس از چندی آنچه را خواندهایم از یاد ببریم؟! نکته مهم این است چه کنیم که حجم بیشتری از کتاب را به یاد بیاوریم؟ به نظر میرسد راه آن صرفا دوباره خوانی است. اولا باید کتابی انتخاب شود که ارزش خواندن داشته باشد و ثانیا ارزش دوبار خواندن را نیز داشته باشد. موسیقیدانها قطعهای را میسازند و ما بارها و بارها آن قطعه را گوش میدهیم حتی بعضا پیش میآید که فیلمهایی را برای چند بار میبینیم. اما چرا وقتی پای کتاب وسط میآید فکر میکنیم یک بار باید آن را خواند و در گوشهای گذاشت؟ به یاد داشتن آنچه نویسنده کتاب آورده رازی ندارد الا اینکه حداقل هر کتابی دو بار خوانده شود.
دیدارنیوز ـ مسلم تهوری: همیشه «اومبرتو اکو» برایم شخصیت قابل تحسینی بود. وی جدای از آنکه یک فیلسوف و نویسنده شهیر است یک کتابخوان حرفهای نیز قلمداد میشود. بعضی لقب هیولای کتابخوانی را برازنده اکو میدانند. کتابخانه شخصی اکو بیش از ۵۰ هزار جلد کتاب دارد و این گنجینه خیلی میتواند هیجان انگیز باشد. یک وقتی خبرنگاری قرار ملاقاتی با اومبرتوی بزرگ گذاشته بود، در حین گفتوگو پرسیده بود چطور فرصت کردهای این میزان کتاب بخوانی؛ مگر امکان پذیر است؟ اومبرتو از شیفتگیاش به کتاب و مطالعه گفته بود و اینکه از کمترین فرصتهایش برای خواندن بهره میبرد؛ در این میان جملهای گفت که ارادتم را به وی دو چندان کرد. اومبرتو برای اینکه آقای خبرنگار به عمق کمترین فرصت و بیشترین بهره پی ببرد، مثالی زد: «همین چند لحظهای که طول کشید تا شما از درب ورودی به این اتاق برسید استفاده کردم و مطلبی را خواندم.»
به جز نویسنده «نام گل سرخ» از دیگرانی همچون «ژان کلود کریر» فیلمنامهنویس و بازیگر فرانسوی نیز میتوان بهعنوان یک کتابخوان حرفهای نام برد. وی که همسر «نهال تجدد» نویسنده ایرانی و دختر «مهین تجدد» یکی از پیشتازان عرصه نمایشنامهنویسی در ایران است ۳۰ هزار عنوان کتاب در کتابخانه شخصی دارد. به هر حال انگشت شمار و قلیلاند افرادی همانند اومبرتو اکو که از تمام لحظاتشان برای خواندن و تأمل کردن استفاده میکنند، ولی میتوان با تأسی بدانها از اوقاتی که در عصر کنونی پرت میشوند استفاده بهینه کرد، مثل زمانی که باید در وسایط حمل و نقل عمومی بگذرانیم.
ادعا نمیکنم کتابخوان حرفهای هستم؛ ولی بنا به ضرورت کاری، همواره باید کتاب بخوانم؛ منتهی بعضا پیش میآید در مواجهه با کتابی شک میکنم آن را پیشتر خواندهام یا خیر؛ حتما باید کتاب را بردارم، تورقی کنم تا متوجه شوم آن را قبلا مطالعه کرده بودم یا خیر. از این حالت اسفبار که بگذریم موضوعات کتابهایی را که سال گذشته و یا سالیان پیشتر مطالعه کردم فراموشم میشود و بسته به کتاب، بین ۵ تا نهایتا ۱۰ درصد آن را به خاطر میآورم. در واقع هالهای کم رنگ از موضوع کتاب در ذهنم باقی میماند. از شما چه پنهان بعضی مواقع پیش آمده نام نویسنده را نیز فراموش میکنم.
وقتی درصد بسیار کمی از مندرجات کتاب را به خاطر میآورم احساس بدی پیدا میکنم و به حافظهام شک میکنم، منتهی متوجه شدهام بقیه افراد نیز شرایطی بهتر از من ندارند و آنها نیز پس از مدت اندکی آنچه را خواندهاند فراموش میکنند. پس با این اوصاف فایده مطالعه کردن چیست وقتی قرار است پس از چندی آنچه را خواندهایم از یاد ببریم؟!
جدای از آنکه آنچه میخوانیم را پس از مدتی فراموش میکنیم باید توجه داشت نفس مطالعه کردن در ناخودآگاه ذهن تأثیر خود را به جای میگذارد و به مرور باعث تغییر رفتار و رویکرد ما به پیرامونمان خواهد شد. مضافا آنکه عدم مطالعه مستمر، ما را به فقر فکری دچار میسازد. عزتالله فولادوند در اینباره میگوید: اگر انسان از مکتوبات نسل گذشته آگاهی نداشته باشد و اگر کتاب نخواند از جهت روحی و فکری در یک زندگی فقیر و بیمایه گرفتار خواهد شد. با این اوصاف به نظرم باید راهی را برگزید تا از زمانی که به مطالعه اختصاص میدهیم بتوانیم بیشترین بهره را ببریم.
عمر بشر، کمی طولانیتر و یا کوتاهتر سرانجام پایان میپذیرد و باید از این چند صباحی که فرصت داریم استفاده بهینه کنیم. دو راه در پیش داریم، یا باید تا جایی که امکان دارد کتابهای متعددی بخوانیم و صرفا خوشنود باشیم که فرضا در طول یک سال ۱۰۰ عنوان کتاب خواندهایم و در نهایت چیز زیادی عایدمان نشود و یا گزیدهخوانی کنیم و تکرار. توماس هابز در جملهای خواندن کتابهای زیاد را نکوهش کرده و میگوید: اگر من هم مثل بیشتر مردم، کتابهای زیادی میخواندم (بدون فهمیدن) مانند آنها کودن بودم.
بار دیگر برگردیم به مشکلی که بدان اشاره کرده بودم، فراموش کردن آنچه میخوانیم. باید برای آن راه حلی پیدا کنیم تا بیشترین بهره را از آن بگیریم. به نظر باید تعداد کتابهای کمتری را انتخاب کرد. برای انتخاب کتاب باید دقت و وسواس بیشتری به خرج داد. جمله کلیدی این است: «خوب که چی؟» اگر فیلمی دیدیم و پایان فیلم گفتیم خوب که چی؟ نشان میدهد فیلم خوبی نبوده و در واقع حس میکنیم وقتمان تلف شده و سرآخر به خود میگوییم حیف وقت که برای دیدن این فیلم گذاشتم. این جمله کلیدی در مورد خواندن کتاب نیز صدق میکند. ویلیام شکسپیر میگوید: کتاب خوب کتابی است که به انتظار و توقع، گشوده و با سود و رضایت بسته شود. به همین خاطر بایستی در بدو امر کتابی خوانده شود که اساسا ارزش زمانی که برای آن صرف میشود را داشته باشد و در انتها از خواندن آن احساس رضایت کرد. یکی از مشکلات فراروی کتابخوانها دقیقا این است که چه کتابی بخوانیم. ژان فیلیپ دوتوناک گفتوگوی اومبرتو اکو و ژان کلود کریر را در کتابی تحت عنوان «از کتاب رهایی نداریم» گردآوری کرده است. این کتاب میتواند در کتاب خواندن راهنمای مفیدی باشد.
البته کتابها بنا بر موضوعاتشان دستهبندیهای متفاوتی دارند؛ بعضیها را باید دقیق خواند و کلمه به کلمه آن را حلاجی کرد و بعضی را نیز میتوان از کنارشان به سرعت عبور کرد. این رویه کتابخوانهای حرفهای است. ساموئیل اسمایلز در اینباره معتقد است: بعضی کتابها را باید چشید، برخی را باید بلعید و معدودی را باید جوید تا قابل هضم شود.
اما نکته مهم این است چه کنیم که حجم بیشتری از کتاب را به یاد بیاوریم؟ به نظر می رسد راه آن صرفا دوباره خوانی است. اولا باید کتابی انتخاب شود که ارزش خواندن داشته باشد و ثانیا ارزش دوبار خواندن را نیز داشته باشد. موسیقیدانها قطعهای را میسازند و ما بارها و بارها آن قطعه را گوش میدهیم حتی بعضا پیش میآید که فیلمهایی را برای چند بار میبینیم. همه ما میتوانیم لیستی از فیلمهایی را که بیش از یک بار دیدهایم ردیف کنیم و هر بار نیز با هیجان تمام فیلم را نگاه کنیم، اما چرا وقتی پای کتاب وسط میآید فکر میکنیم یک بار باید آن را خواند و در گوشهای گذاشت؟ به یاد داشتن آنچه نویسنده کتاب آورده رازی ندارد الا اینکه حداقل هر کتابی دو بار خوانده شود. فرض کنید اگر کتابی را یک مرتبه خواندیم و پس از مدتی تنها ۵ درصد کتاب را به یاد داشته باشیم، دوباره خواندن این کتاب به این معنا نیست که تنها ۱۰ درصد آن را به یاد بیاوریم، بلکه این عدد میتواند تا ۴۰ درصد نیز افزایش پیدا کند. پس راهحل مشکل تنها و تنها تکرار است و تکرار.