
عراق با استفاده از حمله میخواست وجهه قبلی خود را به دست آورد، بحث الجزایر را از بین ببرد، دامنه کشور عراق را توسعه دهد، متصرفاتی داشته باشد، خطر از هم پاشیدگی را از بین ببرد و با هر گونه بنیادگرایی مقابله کند. این جریان سیاسی که آنها تحلیل میکنند، منجر به یک اقدام نظامی میشود و تحت تأثیر این تحلیل، از مدتها قبل ارتش عراق برای یک نبرد گسترده آمادگی لازم را پیدا میکند.
دیدارنیوز ـ مسلم تهوری: علل و عوامل متعدد و بعضا متفاوت و متناقضی برای جنگ ایران و عراق برشمردهاند. پس از پایان جنگ، سازمان ملل متحد عراق را بهعنوان متجاوز جنگی شناخت؛ اما چرا و به چه علت عراق به خاک ایران تجاوز کرد، بحثی است که دیدارنیوز با امیر سرتیپ مصطفی اصلانی مطرح کرد و به گفتوگو نشست.
دیدارنیوز: ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ یادآور خاطره تلخ تجاوز عراق به خاک ایران است. میتوان جنگ هشت ساله را از زوایای زیادی مورد بررسی قرار داد. یکی از عوامل اصلی وقوع جنگ، عامل سیاسی است. شش روز پس از تجاوز عراق به خاک ایران و یا به صورت دقیقتر روز هفتم جنگ، عراق پیشنهاد صلح میدهد؛ در آن پیشنهاد به چند مورد اشاره میکند. یکی از آن موارد دخالتهای ایران در حاکمیت عراق بوده است و از ایران خواسته به این دخالتها پایان دهد. این ادعا را چگونه بررسی میکنید؟ آیا واقعاً ایران در این حوزه دخالتی داشته است؟ اگر داشته علت چه بوده است؟
اصلانی: وقتی میخواهیم روی دلایل و چگونگیهای یک پدیده صحبت کنیم اگر فقط وارد یک حوزه شویم و کار را دنبال کنیم، قطعاً به جواب مطلوب نمیرسیم. چون برآیند همه حوزهها منجر میشود به پاسخ منطقی برسیم. در یک قالب کلی، شما عوامل سیاسی را مدنظر دارید. در کشور ما یک انقلابی اتفاق افتاده بود. قطعاً کشورهای همجوار، تحت تأثیر این انقلاب قرار میگیرند. درون کشورها شاید حرکات و اتفاقات و صحبتهایی انجام شود اما دلیل نمیشود که ما به نوعی بخواهیم بهطور مستقیم از طریق سیاسی شرایطی را فراهم کنیم که منجر به وقوع جنگ شود. وقتی بحث انقلاب را در کشورهای منطقه ـ روی صحبت با عراق است ـ تجزیه و تحلیل میکنند میبینند این کار با شعارهایی انجام میشود و یک اتفاقاتی که مورد نظر است دنبال میشود. به خاطر اینکه جلوی این اتفاق را بگیرند متوسل به این میشوند که چه کنند. یعنی ترس از بحث بنیادگرایی اسلامی، ترس از ۶۰ درصد مردم شیعی عراق، ترس از سرنگونی خود حکومت و مواردی دیگر موجب میشود یک سری اقدامات بازدارنده بهوجود بیاورند.
دیدارنیوز: یک سری از کشورها مخصوصاً مسلمانان و شیعیان عراق از انقلاب ایران الهام گرفتند و به دنبال تغییر و تحول بودند و این الزاماً بدان معنا نیست که ایران دخالتی کرده باشد، آیا حکومت بعث عراق برای اینکه مانع شکلگیری انقلابی از جنس انقلاب ایران در کشورش شود با ایران وارد مخاصمه شد؟
اصلانی: یک نابسامانی خاص در آن مملکت، متأثر از این مملکت به وجود آمده و در ایران هنوز سازماندهی مناسب انجام نگرفته و در واقع عراقیها مترصد هستند از این فرصت نهایت استفاده را کنند. بر اساس برآوردی که دارند شرایط را مناسب میبینند. از یک طرف به تصور خودشان ارتش دچار یک سری مسائل شده و تصور میکنند شاید توان مقابله نداشته باشد. در همان روزهای ششم و هفتم جنگ، عکس این ذهنیت، اثبات میشود که بهرغم تمام تحلیلهایی که کرده بودند مبنی بر اینکه شاید ارتش در آن زمان دچار یک آشفتگی خاص شده باشد اما با تمام توان و شجاعانه و مقتدرانه وارد عمل شد. البته در کنار ارتش، نیروهای مردمی و نهادهای تازه شکل گرفته حضور داشتند و سپاه به نوعی در کنار نیروهای ارتش بود. این وضعیت باعث پیشنهاد آتش بس از طرف صدام شد. چه بسا اگر عراق به اهداف اولیه خودش میرسید، هیچگاه این پیشنهاد را نمیداد. برنامهریزی صدام فراتر از این بود. اما با این چهارچوبی که عرض کردم، عراق به این نتیجه رسید الان بهترین موقع برای حمله است. با استفاده از حمله میخواست وجهه قبلی خود را به دست آورد، بحث الجزایر را از بین ببرد، دامنه کشور عراق را توسعه دهد، متصرفاتی داشته باشد، خطر از هم پاشیدگی را از بین ببرد و با هر گونه بنیادگرایی مقابله کند. این جریان سیاسی که آنها تحلیل میکنند، منجر به یک اقدام نظامی میشود و تحت تأثیر این تحلیل از مدتها قبل ارتش عراق برای یک نبرد گسترده آمادگی لازم را پیدا میکند. در جایی که نیروهای مسلح که ارتش بهعنوان بدنه قوی آن تلقی میشد، با درصد بسیاری در آذربایجان غربی و کردستان درگیر مسائل داخلی بودند. عراق متأثر از یک تحلیل سیاسی و رسیدن به یک منطق تلاش داشت در حوزه نظامی جنگی را شروع کند که به اهداف سیاسی خود برسد.
دیدارنیوز: صدام حسین دنبال یک پیروزی بزرگ بود تا خود را بهعنوان رهبر جهان عرب معرفی کند. تصرف خوزستان میتوانست همان پیروزی بزرگ باشد. بیان داشتید از ضعف ارتش تحلیل اشتباه داشتند. شاید به خاطر کودتای نوژه بود؛ اول انقلاب بعضی از افسران اعدام شدند و یک سری از کشور رفتند. عراق گمان کرد الان زمانی است که میتواند اقدام کند. تا قبل از وقوع جنگ ۱۰۴ مورد درگیری ریز و درشت بین ایران و عراق پیش آمده است. عراق از این جنگها طَرفی نبسته بود. شاید صدام در ۳۱ شهریور گمان میکرده در نبرد صدوپنجم پیروز میشود.
اصلانی: انقلابی در کشور ما شکل گرفته بود. در کنار قدرت نظامی، قدرت اقتصادی ما داشت تقویت میشد. کشورهای اطراف در مقابل نیرویهای مسلح آن زمان آن چنان نمیتوانستند خودنمایی کنند و به خاطر همین میگویم بعد از اینکه این اتفاق افتاد در تحلیلشان اشتباه کردند که ارتش شاید الان وضعیت خاصی داشته باشد و نتواند آن توانایی لازم را برای مبارزه داشته باشد. آن زمان عدهای از فرماندهان ارتش بنا به دلایلی باید از سازمان خارج میشدند که این اتفاق افتاد. خدمت وظیفه از دو سال به یک سال تقلیل یافته بود. یک سری طرحهای دفاعی و تأسیساتی که میخواستیم تقویت شود و یا تجهیزاتی که میخواستیم بخریم همه متوقف شد.
دیدارنیوز: مثلاً سهونیم میلیارد دلار تجهیزات نظامی از آمریکا خریدیم اما بختیار ده روز قبل از انقلاب آنها را پس داد.
اصلانی: کلاً یک سری قراردادها در حوزههای دریایی، زمینی و هوایی فسخ شد. بنا به دلایلی در آموزش هم به نوعی وقفه ایجاد شده بود. در آن شرایط عراق تحلیل میکند با توجه به درگیر شدن ارتش در مناطق کردستان و آذربایجان بهترین زمان برای حمله گسترده است و ایران توان مقابله نخواهد داشت. اما در این شرایط، ارتش با وجود کمبودهایی که محسوس بود، شجاعانه مقابل دشمن میایستد. لشکر ۸۱ کرمانشاه در قسمت غرب و لشکر ۹۲ خوزستان در قسمت جنوبی و سایر یگانها و نیروی دریایی، هوایی، تکاورها، پرسنل جان بر کف تیپ ۶۵ نیروهای ویژه و یگانها همه دست به دست هم میدهند که این اتفاق بیفتد؛ بنابراین به دلیل همین عِرق که حفظ خاک و نظام مطرح بود و مسائل دیگری که به هر حال هر کسی برای خودش یک پنداشتهای خاص دارد، کار را دنبال کردند. نگاه کنید بعد از حمله عراق، نیروی هوایی ما با چه تعداد هواپیما کار را یکسره کرد؟ نیروی دریایی ما بعد از دو ماه یعنی ده هفته که از جنگ گذشته بود، کار را شروع کرد و از اوایل درگیر شد و بعد از ده هفته بنیان نیروی دریایی عراق و سکوهای نفتی فرا ساحلی آن را از بین برد. نیروی زمینی ما چه رشادتها و چه حماسه آفرینیهایی داشت. در جزء جزء خطوط مرزی در غرب و جنوب حماسه آفرینی شده است. اگر عزیزانی علاقه و اشتیاق داشته باشند که بخواهند برای یک اثر ماندگار اقدام کنند که چگونه این اتفاقات افتاد، فیلمنامه نویسان بنشینند کنار دست نظامیانی که در آن جنگ بودند چیزهایی را برایشان میگویند که نه تنها در جامعه باعث غرور میشود بلکه جانفشانیها و اقداماتشان میتواند برای دیگر کشورها الگو باشد.
دیدارنیوز: ظاهراً برداشت و تحلیلی که حکومت بعث از ضعف ارتش داشته، در ظاهر امر خیلی هم بیربط نبوده است. گفتوگویی از امیر مجتبی اصلانی خواندم که گفته بود روز دوم جنگ که وارد منطقه شدیم، فرمانده ما امیر حسنی سعدی بود. او آن زمان سرگرد بود اما فرماندهان آنها سرلشکر بودند. میگفت ما فارغالتحصیل دانشگاه افسری و آموزش دیده بودیم، اما جنگ واقعی را که مثلاً ترکشها یا کالیبر فلان با افراد چه میکند، ندیده بودیم. احتمالاً عراق هم همینها را بررسی و حس کرده الان ارتش در موضع ضعف قرار دارد و حمله کرده است. چه اتفاقی افتاد که خیلی از این نیروهایی که سابقه آنچنانی هم نداشتند، کاری کردند که عراق شش روز بعد از جنگ پیشنهاد صلح داد.
اصلانی: در آن زمان دانشجوهایی را که روز فارغ التحصیلیشان بود، تحت عنوان سه گردان رزمی آماده کردند. با حدود چهل و خوردهای افسر و تعدادی درجهدار، اینها را از طریق هوایی به اهواز انتقال دادند و وارد عمل شدند و چقدر هم شهید دادند. صدام و مشاورین و تحلیلگران او درست نفهمیده بودند که بافت و خمیره مردان و زنان اینها چیست. این مردان در دامان چه مادرانی رشد کردهاند. گرانبهاترین گوهر مادی انسان جانش است. در این جبهه از جوان ۱۸ ساله تا کسی که پا به سن گذاشته، به راحتی از این گوهر مادیاش میگذشت تا دفاع کند. همه چیز، مسائل فیزیکی نیست. ما وقتی آمادگی رزمی یگانها را تحلیل میکنیم و برای هر اقدامی برآوردی میکنیم، به بحث روحیه و انگیزه و علاقهمندی و وفاق و مسائل دیگر بیش از حد اهمیت میدهیم. اینها قابل لمس نیست و در عمل خود را نشان میدهد. در عمل نشان میدهد که گردان دانشجویی که میخواهد تازه به آنجا برود با تجهیزات سبک رفتند و جنگیدند. عرض کردم که تحت تأثیر یک سری تصفیههایی که در ارتش صورت گرفت، درجات بالای ما عموماً از ارتش رها شده بودند. سازمان ارتش آن زمان دارای تجارب دانشی خاص خودش بود. برای این کار تربیت شده بود، ولی تجربه جنگ را نداشت. اما رفت، چون از جانش گذشت. ما به قول بچهها میگوییم پنج لیتر خون است و از اینکه بگذریم همه چیز درست میشود! پنج لیتر خون است من میروم! زندگی در عرض مهم است در طول مهم نیست. من باید یک اثر داشته باشم، برای مملکتم تلاش و از آن دفاع کردم. آن زمان ارتش تنها سازمان دارای ساختار بود. تجهیزات و تسلیحات و آموزش داشت. یعنی با اتکای به این جلو رفت. نمونه آن هم این است که روز هفتم صدام منوط به پذیرش شروط، اعلام آتشبس کرد. اینجا عنوان شد تا زمانی که یک نفر سرباز عراقی در خاک ایران باشد، جنگ باید ادامه پیدا کند.
دیدارنیوز: عراق در پیشنهاد صلح جدای از اینکه میگوید ایران در حاکمیت عراق دخالت نکند به جزایر سهگانه ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک هم اشاره میکند. از دوره باستان بر جزایر سهگانه حاکمیت داشتیم. سال ۱۹۰۳ میلادی انگلیسیها آنجا را اشغال کردند و بعد از اینکه امارات تأسیس شد در سال ۱۹۷۱ ایران این سه جزیره را پس گرفت و امارات را به رسمیت شناخت. جالب است اماراتیها در آن دوره هیچ اعتراضی به این قضیه نداشتند و میدانستند حاکمیت آن جزایر با ایران است. همان زمان عراق به این قضیه اعتراض کرد و در آن بسته پیشنهادی برای صلح خواستار حاکمیت امارات بر این سه جزیره شد. چرا عراق دنبال جدایی این جزایر از ایران بود؟
اصلانی: برای مثال دیدید برادر بزرگ به برادر کوچکتر میگوید حقت را میگیرم. اولاً شورای همکاری خلیج فارس مأمور بود از نظر تسلیحاتی، مالی، اقتصادی و ... عراق را پشتیبانی کند و این کار را هم کرد. کشورهای غربی هم به نوعی این کار را کردند. سه عضو دائمی ـ چین، روسیه، فرانسه ـ شورای امنیت سازمان ملل بیشترین سلاح را به عراق فروختند. عراق وسط آمده و به کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس میگوید من حق شما را میگیرم. یعنی با این نگاه آمده که بهعنوان یک مرد مقتدر عرب در نقش رهبر جهان عرب خودنمایی کند. وقتی رهبر باشد خب میگوید اینجا مال این است و آنجا را هم به آن بدهید. اگر آن زمان حرفی نزده، به خاطر این بوده که توان ادعایش را نداشته است. آدم زمانی مدعی چیزی است که توانش را داشته باشد و حداقل اگر درگیری شود بتواند مقابله کند. وقتی هم توان ندارد چیزی نمیگوید و میگوید بگذاریم آنکه بزرگ است بعداً حق من را هم بگیرد. شاید بده و بستانهای پشت پرده شان بوده است. ما نمیتوانیم فقط لایه اول را ببینیم. شاید تحت تأثیر این قضایا یکی از عوامل کمک کردن به عراق توسط امارات این بوده است که شما حق نامشروع من را میتوانید بگیرید.
ما قبل از جنگ، داخل منطقه بودیم. ناآرامیهایی که توسط عراق بهوجود میآمد به گونهای بود که باید میرفتیم. نگاه کنید سمت غرب و جنوب، وضعیت چگونه بود؟ مثلاً در جنوب به دفعات قومیتها را به جان هم انداخته بودند، بحث قومیت و تفرقه را مطرح کرده بودند، بحث ترورها و اذیت و آزارها پیش آمده بود، ورود تسلیحات برای تجهیز کردن اینها پیش آمده بود. یک سری اقداماتی شده بود. اینها دلالت بر حمله داشت. ذهنیتاش هم این است که بتواند بر اساس آن هدف کلی خود، اقداماتی کند که بتواند آن هدف را محقق کند؛ بنابراین اگر از بعد انقلاب، جریانات و تحرکات مداخلهگرانه عراق را در فضای مرزی و مزاحمتهای نظامی ببینیم میگوییم با یک برنامه جلو میآید. صدام صهیونیسم نبود، دست پرورده آمریکا هم نمیتواند باشد. کشورش از طرف شرق میتوانست بهعنوان یک گلوگاه استراتژیک، بین روسیه و اروپای شرقی خودنمایی کند. ولی گذشته از شرقی و غربی بودن که اصلا واردش نشویم یک شخصیت خاص داشت. این آدم در واقع به دنبال این بود خودش را برجستهتر از آن چیزی که هست نشان دهد. یعنی فردی بود که شخصیتاً از این فرصت، نهایت استفاده را میکند. یکی از مقامات عالیرتبه ما توسط یکی از رؤسای جمهور به صورت واسطه با صدام ملاقات کردند، یکی از دولتمردان به صدام گفته بود حالا که انقلاب شده اینها آمدهاند صحبت میکنیم تا تفاهمی بهوجود بیایید و صلح برقرار شود. صدام میگوید «در عالم سیاست تو چه سادهای، هر چند دهه یک بار اتفاق میافتد و یک فرصت بهوجود میآید که ما بتوانیم بر کشور همجوارمان تسلط پیدا کنیم. مگر من این فرصت را از دست میدهم.» میخواهم بگویم در ذهنش بود که این جنگ اتفاق بیافتد.
دیدارنیوز: در تأیید گفتههای شما طارق عزیز هشت ماه بعد از جنگ اعلام میکند که وجود پنج ایران کوچک بهتر از یک ایران بزرگ و واحد است و طاها یاسین رمضان نخستوزیر عراق نیز میگوید بحث اصلاً قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر و چند صد کیلومتر خاک و اروندرود نیست بلکه ما به دنبال سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران هستیم. این دو گفته در راستای نقل شما از صدام است.
اصلانی: برآیند حوزههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است که منجر به یک تصمیم کلان میشود که اگر این کار را کنم به این منابع میرسم. یک مقدار بحث را باز کنیم. در مباحث نرم به دو رویکرد توجه میکنیم. یکی بحث تنویر افکار عمومی و دیگری مهندسی فکر است. باید تنویر افکار عمومی کرد و بر اساس واقعیات، مطالبی را عنوان کنیم تا مخاطبین بر اساس آگاهی که به دست میآورند، خودشان تصمیم بگیرند چه کنند. در بحث مهندسی فکر طوری عمل میشود که آنچه را که میخواهند، طرف مقابل انجام دهد. در این قضیه کلا بحث مهندسی فکر مطرح بود که افکار جامعه ایرانی را به واگرایی و طرف مقابل را به همگرایی سوق دهند. از آن طرف میل به جنگجویی و از این طرف تحمل نداشتن به مقابله و رویایی. ما در اول جنگ با ارتشی مواجه شدیم و مقابله کردیم که از نظر روحیه تجاوز و تهاجم به حد اعلای خودش رسیده بود. چندین بار اوایل جنگ شنیدهام که در مهران میگفتند تهران؟ تهران؟ یک روستایی گفته بود که مهران همینجا است؟ گفته بودند مهران نه، آدرس تهران را میخواستند. این فکر که با یک روحیه دشمنی نسبت به غیر عرب بودن و با یک روحیه تجاوز آماده شده بودند. در کنار آن جامعه جهانی هم طوری سمتوسو گرفته بود که مقصر اینها هستند که دارند این کار را انجام میدهند. اینها هر کدام لایههای خاص خودش را دارد و با یک نشست نمیتوان آن را بیان کرد. هر کدام نیاز به یک تحقیق بسیار منطقی دارند. این مسائل را مطرح میکنیم تا برای آیندگان درس باشد. یک اتفاقی افتاده و حال تحلیل کنیم که چه کنیم دیگر اتفاق آنچنانی نیفتد.
دیدارنیوز: پس بنا به گفتههای امثال صدام حسین، طاها یاسین رمضان و طارق عزیز، ادعای دخالت ایران در امور عراق بهانهای است برای اینکه ایران قدرتمند و یک پارچه را از بین ببرند تا خودشان بتوانند در آن جایگاه بنشینند و قدرت مطلق منطقه شوند.
اصلانی: دقیقاً همین است. صدام داعیه رهبری جهان عرب را داشت. میگویند یکی از دولتمردان کویت به عراق میآید و با صدام دیدار میکند. موقع برگشت از صدام دعوت میکند به کویت برود. صدام در پاسخ لبخند میزند و میگوید که کویت هم مال خود ما است، حتماً میآییم. یعنی در ذهنش میگفت آن استان نوزدهم من است و حمله هم کرد. یعنی با آن همه کمکی که به آن کردند بالاخره نشان داد که میخواهد رهبری را بر عهده بگیرد. رهبری جامعه جهان عرب را بگیرد. بهرغم این همه کمکی که به او کردند باز هم گفت که من نگاه خودم را تغییر نخواهم داد.
ادامه دارد ...