دولت ايالات متحده آمريكا برجام را توافقنامه زيانباري دانست و بهصورت يکجانبه از آن خارج شد. سه بهانه از سوي آمريكا در اين رابطه شامل کافينبودن تعهدات و محدوديتهاي هستهاي ايران، پيشبينينشدن سازوکارهاي بازدارنده درباره برنامه موشکي بهزعم آنها تهديدآميز کشورمان و همچنين مرتبطنشدن امتيازات دادهشده به ايران و ضرورت بازبيني در سياستهاي منطقهاي عنوان شده است. درباره دو موضوع اول تا حدود زيادي از سوي مسئولان جمهوري اسلامي ايران توضيحات لازم ارائه شده، اما در بخش سياستهاي منطقهاي ايران با توجه به تحولات سريع و پيچيدهاي که در اين حوزه وجود دارد، ابهامها و اختلافنظرهايي مشاهده ميشود که نيازمند توضيح و تبیین بيشتر است. اساسا چه ضرورتها و اهدافي در شکلگيري سياستهاي منطقهاي ايران نقش دارد و چرا آمريكا، غرب و برخي کشورهاي منطقه اين سياستها را تهديدآميز ميدانند؟
قبل از پاسخ به پرسش شما لازم ميدانم به نکتهاي درباره ضرورت توجه بيشتر رسانههاي داخلي و کارشناسان سياسي و امنيتي به تشريح سياستهاي منطقهاي ايران که بدون شک برگ برنده ما در تأمين امنيت ملي و منافع پايدار منطقهاي است اشاره کنم. بهتازگی مقالهاي در روزنامه «شرق» به قلم يکي از ديپلماتهاي سابق با عنوان «برگهاي برنده را نسوزانيم» منتشر شد که از نظر من خيلي تعجبآور بود. بيشتر از اين زاويه که چطور شخصي که سابقه کار طولاني در عرصه ديپلماتيک دارد، با نگاهي بسيار سطحي و متأثر از فضاهاي ژورناليستي غربي مسائل منطقه را تحليل ميکند. شايد اين قرائتهاي نادرست به اين دليل مطرح ميشود که اهداف واقعي و دستاوردهاي کمنظير ما در منطقه بهخوبي بيان نميشود و مسئولان نوعا بهواسطه مشغلههاي فراوان کمتر فرصت دارند گزارش اقدامات اين حوزه را به افکار عمومي ارائه كنند. بههرحال اين مثال تأييدکننده تأكيد شما بر ضرورت گفتوگوي بيشتر و تشريح دقيقتر سياستهاي منطقهاي ايران است.
اما درباره سؤال شما بايد بگويم که اساسا امروزه مسائل سياست خارجي و امنيت بينالملل از مسائل داخلي و امنيت ملي قابلتفکيک نیست و بر يکديگر اثرگذار هستند. اين کشورها هستند که با سياستها و خطمشيگذاري ميتوانند از تحولات منطقه پيرامون خود براي افزايش قدرت و امنيت استفاده کنند يا بهگونهاي عمل کنند که امنيت خود و ديگران را به مخاطره بيندازند.
بهطورقطع سياستهاي منطقهاي ايران در امتداد سياست داخلي و مبتني بر افزايش ضريب امنيت ملي و تأمين منافع و ارزشهاي بنيادين نظام است. ارزيابي سياستهاي منطقهاي ايران نيز بهروشني مشخصکننده جهتگيري ثابت اين سياستها در مسير تأمين اهداف عنوان شده است.
بهطورکلي سه عاملي که با عنوان بهانه خروج آمريكا از برجام مطرح شد، همگي از مؤلفههاي قدرت جمهوري اسلامي هستند و تلاش کشورهاي رقيب و يا معاند ايران براي محدودسازي اين سه مؤلفه نيز نشاندهنده موفقيت ايران در توليد قدرت با استفاده از عوامل ذکرشده است. بهطورقطع بدون توليد قدرت در حوزههاي سخت و نرم نميتوان به امنيت ملي و منافع پايدار دست يافت، بنابراين ميتوان نتيجه گرفت رويکرد منفي کشورهايي که شما از آنها نام برديد نه بهدليل ماهيت تهديدآميز فعاليتهاي هستهاي، موشکي و منطقهاي ايران، بلکه بهدليل مخالفت آنها با قدرتمندشدن ايران است.
طبيعتا قضاوت شما بهعنوان مسئول نهاد امنيت ملي کشور نبايد غير از اين باشد، اما موضوع مهم چرايي شکلگيري اين نگاه در کشورهايي است که به آنها اشاره شد.
البته من به چرايي شکلگيري اين نگاه اشاره کردم، اما براي اينکه بتوانيم با ادبياتي فراملي موضوع را تحليل کنيم، بايد سه محور ذکرشده را مقداري کالبدشکافي کنيم. واقعيت اين است که برجام و قطعنامه 2231 اسناد بينالمللي تأييدکننده صلحآميزبودن فعاليتهاي هستهاي ايران هستند و اتفاقا آمريكا و همپيمانان اين کشور بايد توضيح بدهند که چرا در حال شناکردن در مسير خلاف رودخانه حقوق بينالملل هستند. درباره توانمندي موشکي ايران هم کشورهايي که امروز مدعي هستند بايد در جايگاه پاسخگويي قرار بگيرند. آنها همه نوع سلاح متعارف و غيرمتعارف را براي تجاوز صدام حسين به ايران در اختيارش قرار دادند و مردم ما را با تحريم تسليحاتي از حق طبيعي دفاع محروم کردند. آيا امروز اين کشورها حق دارند که به ما بگويند اجازه استفاده از دانش و توان بومي خود براي توليد ابزار دفاعي را نداريد؟ توانمندي موشکي ايران براساس تجربه پرهزينه دفاع مقدس و متناسب با برد تهديدهای ايران شکل گرفته و در چارچوب دکترين دفاعي ما کاملا بازدارنده و دفاعي بوده و نهتنها تاکنون جنبه تهديدآميز براي هيچ کشور غيرمتخاصمي نداشته، بلکه در آينده نيز از همين منطق پيروي خواهد کرد.
محور سياستهاي منطقهاي ايران نيز بر اساس نفي حضور بيثباتکننده کشورهاي فرامنطقهاي و دفاع از مردم مظلوم مورد تجاوز قرارگرفته و مبارزه با تروريسم بنا شده است.
اگر به انتخابات پارلماني اخير در لبنان و عراق توجه کنيم، خواهيم ديد که نتايج آن، پيامهاي راهبردي عميق و کاملا روشني داشت. به اعتقاد من، حمايت قاطع مردم اين کشورها از جريان مقاومت و قدرشناسي از کساني که امنيت را براي آنان به ارمغان آوردند، بايد کشورهايي را که با استفاده از ابزارهاي مختلف ازجمله تروريسم بهدنبال تحميل اراده خود بر مردم اين کشورها بودند را متوجه مسير اشتباهشان کرده باشد.
دلايل شما براي اين برداشت و نتيجهگيري از انتخابات در اين کشورها چيست؟
اول اينکه آمريكا و همپيمانان منطقهاي اين کشور جنگ رواني گسترده، همهجانبه و تصورناپذیری را با استفاده از همه تاکتيکهاي عمليات رواني و ظرفيتهاي رسانهاي عليه گروههاي مقاومت در لبنان و حشدالشعبي و شيعيان در عراق به کار گرفتند تا جايگاه مردمي آنان را مخدوش کنند. شبانهروز اخبار کذب را همراه با اتهامزني براي ايجاد هراس از آينده اين کشورها در صورت رأيآوردن اين گروهها پمپاژ ميکردند. اما همه ديديم که به شکل بيسابقهاي در لبنان جايگاه حزبالله و شيعيان مستحکمتر از گذشته شد و در مقابل گروههايي که از سعودي پول و امکانات دريافت کردند، تا يکسوم آرای خود را از دست دادند. مشخص ميشود مردم به بصيرت لازم براي شناخت واقعيتها از وراي اين تبليغات و هياهوهاي رسانهاي رسيدهاند و گروههايي که امنيت و سرنوشت مردم اين کشورها برايشان پشيزي ارزش ندارد، در هدف خود شکست خوردند. واقعا لازم است مشي راهبردي و درايت رهبران جريان پيروز در عرصه سياسي لبنان بهويژه سيدحسن نصرالله و نبيه بري به عنوان الگويي کارآمد و سازنده مورد بهرهگيري ساير رهبران کشورهاي منطقه قرار گيرد. بنده به عنوان يک مسلمان و فردي که سابقه دوستي طولانيمدت و عميق با سيدحسن نصرالله و نبيه بري دارم، به وجود اين دو برادر عزيز افتخار ميکنم و مجددا به آنها و مردم شريف لبنان تبريک ميگويم. در عراق نيز اصل برگزاري موفق و امن انتخابات يک دستاورد براي دولت پيروز در مبارزه با تروريسم تکفيري بود. برگزاري اين انتخابات در شرايط خاص امنيتي در عراق در حالي که برخي کشورهاي مدعي در منطقه ازجمله امارات و عربستان فاقد هرگونه انتخابات و سازوکار مردمسالاري هستند، نشاندهنده تفاوت سطح سياسي و اجتماعي جامعه عراق با ساير کشورهاي عربي منطقه است. در اين کشور نيز با وجود همه فشارها، مردم درک و تجربههاي خود را از عملکرد مناسب گروههاي مقاومت با رأي خود نشان دادند. به طوري که آمار کرسيهاي کسبشده از سوي پنج گروه اصلي شيعه نشاندهنده بهبود معنيدار جايگاه شيعيان و بهویژه مجاهدين در انتخابات پارلماني است. اين در حالي است که مجاهدين براي اولينبار با فهرست مستقل در انتخابات شرکت کردند.
نکته مهم و قابل توجه ديگر در نتايج انتخابات پارلماني عراق، واگرايي و ضديت فهرستهاي حائز اکثريت آرا در اين انتخابات با سياستهاي مداخلهگرانه آمريكاست به طوري که فهرستهاي سائرون (مقتدی صدر) و فتح (هادي العامري) که رتبه اول و دوم را کسب کردند، از رجال شاخص ضدآمريكايي در عراق هستند. اين نيز دستاورد ديگري است که نشان ميدهد تبليغات و عمليات رواني آمريكا در ايجاد ائتلاف دروغين و نمايشي مقابله با داعش نتوانسته است تأثيري بر مردم و نخبگان عراق برجاي گذارد. در ميان جريانات اهل سنت نيز حزب اسلامي که ضديت بيشتري با دولت آمريكا دارد، حائز رأي بيشتري شد.
گزينه و ائتلاف مطلوب براي ايران در شرايط پس از انتخابات پارلماني براي انتخاب نخستوزير جديد در عراق چيست؟
جمهوري اسلامي ايران هيچگونه نظر و ملاحظهاي درباره گزينههاي احتمالي براي نخستوزيري و رياستجمهوري در عراق ندارد و معتقد است بلوغ سياسي گروههاي مرجع در عراق بهترين پشتوانه براي انتخاب رئيسجمهور و نخستوزير آينده اين کشور است. ايران صداقت خود را در حمايت از مردم عراق در چهار دهه اثبات کرده است. در مقابله با رژيم ديکتاتوري بعث در کنار مجاهدان قرار داشت. با اشغال اين کشور مخالفت کرد، براي تثبيت حکومت و تحقق مردمسالاري کمک کرد و در نهايت نيز در مبارزه با تروريسم و تأمين امنيت در کنار مجاهدان عراقي خون داد. اين در شرايطي است که تقريبا همه کشورهاي مرتجع منطقه نسبت به مسئله عراق يا بيتفاوت بودند يا نقش منفي داشتند.
شکلگيري دولتي فراگير، مقتدر، کارآمد و مستقل مهمترين ضرورت آغاز روند توسعه و پيشرفت در عراق پساداعش است. ما همچون گذشته براي تحقق اين مهم در کنار برادران عراقي خود خواهيم بود و از هيچ کمک و مشورتي دريغ نخواهيم کرد. بايد تأكيد کنم که گمانهزني يا تفسيرهايي که درباره فهرست پيشنهادي ايران مطرح ميشود، بخش ديگري از توطئه کشورهايي است که خيرخواه مردم عراق نبوده و نيستند. تأكيد ما همواره اين بوده که از تصميمات و نتايجي که مسئولان عراقي به آن دست مييابند، حمايت ميکنيم.
بدون شک قدرت منطقهاي جمهوري اسلامي ايران درگرو حمايت از تحقق خواست و اراده مردم منطقه براي نفي سلطه و تعيين سرنوشت کشورشان است. رمز موفقيت سياستهاي منطقهاي ايران نيز که سلطهجويان و مرتجعان متوهم از فهم آن قاصر هستند، در پيروي از همين رويکرد است. به طور قطع شمار نيروهاي امنيتي آمريكا که در پوشش ديپلمات در عراق حضور دارند، قابل مقايسه با تعداد محدود ديپلماتهاي ما در بغداد نيست. کمکهاي ايران نيز درمقايسه با هزينههاي هنگفت و پولپاشيهاي سعودي اندک است اما نتيجه نشان ميدهد مردم عراق امنيت و آينده خود را با اين پولهاي ناپاک و نيروهايي که زماني همپيمان استراتژيک صدام بودند، عوض نميکنند.
آينده سوريه را چگونه ارزيابي ميکنيد؟ آيا ايران قادر به حفظ دستاوردهاي خود در اين کشور هست؟
اخيرا و بهدنبال پيروزيهاي مستمر ارتش و نيروهاي مردمي سوريه در جبهههاي مختلف، مناطق جنوبي و ريف دمشق به طور کامل پاکسازي شد که دستاورد بسيار مهمي است. از اين فرصت استفاده ميکنم و به سهم خود به ملت سوريه، دولت و نيروهاي نظامي اين کشور براي کسب پيروزيهاي ارزشمند جديد تبريک ميگويم. با اين معادله جديد، بخش مهمي از يگانهاي ارتش سوريه که در جنوب اين کشور مستقر بودند، ميتوانند بر پاکسازي عناصر باقيمانده تروريست در شمال و همچنين مقابله با تجاوزات رژيم صهيونيستي متمرکز شوند. ازاينرو موفقيتهاي اخير ميداني در سوريه اثرگذاري راهبردي در معادلات امنيتي در آينده خواهد داشت.
ما با درخواست دولت قانوني سوريه و براي کمک مستشاري به اين کشور براي مبارزه با تروريسم حضوري محدود در سوريه داريم. آنچه را در سوريه به دست آمده، ما در درجه اول دستاورد محور مقاومت و بهويژه حاصل تلاش ملت مقاوم سوريه براي تحقق هدف ذکر شده، يعني محو تروريسم در اين کشور ميدانيم. جمهوري اسلامي ايران امنيت سوريه را معادل امنيت خود تلقي ميکند و از اين حيث حفظ ثبات در سوريه براي جمهوري اسلامي ايران نيز يک دستاورد محسوب ميشود. طبيعتا سابقه طولاني همکاري راهبردي دو کشور و کمک به يکديگر در شرايط بحران موجب افزايش اعتماد متقابل ميان مردم و دولتهاي ايران و سوريه شده است و اين مهم نيز دستاورد ديگري است که بايد از آن حراست کرد. کمکهاي مستشاري ما نيز تا زماني که دولت اين کشور درخواست داشته باشد، تداوم خواهد داشت. حضور ايران برخلاف حضور نامشروع آمريكا و برخي ديگر از کشورهاي منطقه در سوريه، تحميلي و حاصل تجاوز غيرقانوني نظامي نيست. مستشاران ايراني در کنار نيروهاي سوري در يک سنگر حضور دارند و با هماهنگي کامل عملياتهاي عليه گروههاي تروريستي و نجات مردم را پيش ميبرند.
مسئله اينجاست که بازگشت سوريه به امنيت کامل براي کدام طرفها مطلوب نيست و چرا از ريشهکنشدن تروريسم عصباني هستند و به اين بهانه حمله هوايي و موشکي به سوريه را انجام ميدهند؟ اين مسئله مهم نشان ميدهد مسئله سوريه صرفا تروريسم نيست. موضوع، جايگاه و نقش سوريه در آينده تحولات منطقه است که در صورت قدرت يافتن، دشمناني که از ناامني در اين کشور سود ميبردند، دچار خسارت ميشوند. بنابراين در تحقق اين سطح دوم از امنيت منطقه نيز جمهوري اسلامي ايران در راستاي منافع ملي خود و کمک به امنيت سوريه ايفاي نقش خواهد داشت. البته ماهيت و سطح همکاريهاي دو کشور با توجه به قدرتيافتن دولت، نيروهاي امنيتي و ارتش سوريه متناسب با شرايط و اقتضائات روز و با توافق طرفين خواهد بود.
اخيرا خبرهاي متعددي درباره حضور مستشاران ايراني و هدايت عمليات در مناطق جنوبي سوريه و همچنين طرح روسيه براي استقرار ارتش سوريه در مرزهاي مشترک با اردن منتشر شده است. اگر امکان دارد در اين زمینه هم مقداري توضيح بدهيد.
ما قبلا هم اعلام کرديم که مستشاران ايراني در منطقه جنوب سوريه هيچگونه حضوري ندارند و نقشي نيز در عمليات اجراشده نداشتهاند. درباره بخش دوم سؤال شما هم بايد بگويم ما قويا از تلاش روسيه براي خروج تروريستها از مرز سوريه و اردن و کنترل ارتش سوريه بر اين مناطق حمايت ميکنيم و اين اقدام را گام مثبتي در مسير تسلط بيشتر دولت سوريه بر سرزمينهاي اشغالشده از سوي گروههاي تروريست ميدانيم.
پاسخ موشکي سوريه به تجاوزات رژيم اسرائيل در جولان را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
رژيم صهيونيستي در 25 سال گذشته در تجاوزاتي مانند حمله به تأسيسات هستهاي عراق و سوريه، حمله به کشتي ترکيهاي مرمره، ساقطکردن هواپيماي مصر با سوءاستفاده از ضعف دولتهاي همسايه خود هرگز پاسخي درخور دريافت نکرد. ارتش و دولت سوريه امروز اين اعتماد به نفس بالا و قدرت را دارند که هوايپماي اين رژيم را ساقط کنند، موشکهاي آنها را در آسمان منهدم کنند و حتي با توجه به جمعآوريهاي اطلاعاتي نقاط مهم نظامي اين رژيم را بلافاصله پس از تجاوز و در عملياتي مقابلهاي هدف قرار داده و نابود کنند. اين مسئله براي جهان عرب و اسلام يک افتخار محسوب ميشود. همچنين اين اقدام پيام روشن ديگري نيز داشت که دوران «بزن دررو» تمام شده و اين رژيم بايد پاسخگوي رفتار خود باشد. اين اقتدار و توانمندي قطعا دستاورد محور مقاومت است و سطح جديدي از موازنه قدرت در منطقه را به وجود آورده است.
رژيم اسرائيل اين روزها در غزه و کرانه باختري نيز سرگرم سرکوب و کشتار فلسطينيان است. ايران به صورت مشخص درباره تحولات جديد پس از انتقال سفارت آمريكا به بيتالمقدس چه سياستي را دنبال ميکند؟
در سالهاي گذشته تلاش ايران اين بود که به رهبران فلسطيني اين پيام را منتقل کند که از طريق مذاکره با آمريكا و عقبنشيني در برابر خواست رژيم صهيونيستي نميتوانند موجب کاهش عطش جنونآميز اين رژيم براي توسعهطلبي و تجاوز شوند. بعضي از دوستان ما نيز متأسفانه دچار تحليلهاي غلط شده و تصور کردند ميتوانند مسيرهاي ديگري را براي رسیدن به اهداف خود در پيش بگيرند. اقدام غيرقانوني آمريكا در انتقال سفارت اين کشور به قدس شريف عملي تحريکآميز و با هدف مقدمهچيني براي پيگيري اهداف شوم بزرگتري که از آن بهعنوان بهاصطلاح توافق قرن ياد ميکنند، انجام شده است. ما ضمن آنکه تحولات اخير را با دقت و حساسيت زير نظر داريم، معتقديم که تصميمات نابخردانه آمريكا موجب اتحاد بيشتر جهان اسلام و انسجام همه گروههاي فلسطيني شد. مجموعه جريان مقاومت امروز به يک نتيجه واحد و مشترک رسيدهاند که سياست سازش به جايي نميرسد. مردم قهرمان و شجاع فلسطين نيز منتظر مذاکرات و تصميم ديگران نماندند و خودشان غيرت اسلامي را در دفاع از قدس شريف و آرمان آزادي فلسطين به جهان نشان دادند.
ايران گفتوگوها و رايزنيهاي مفصلي را با کشورهاي مختلف در جهان اسلام براي توقف خشونتها عليه مردم فلسطين به کار برد و با بسيج ظرفيتهاي رسانهاي و سازمانهاي مردمنهاد توانست بخشي از اين ظلم و جنايتها را به افکار جهاني منعکس کند که نتيجه آن تحت فشار قرارگرفتن آمريكا و انزواي بيشتر رژيم صهيونيستي شد.حمايت ايران از فلسطين، اصولي، اعتقادي و ناشي از تکليف ديني است.
بهتازگی اظهارات مقامات ارشد رژيم اسرائيل عليه ايران از نقطهنظر سطح، تواتر بيان و محتوا تغيير درخورتوجهي داشته و ميتوان گفت که از جنبه تهديد کلامي به تهديد نشاندار تبديل شده است. به نظر شما چه دلايلي باعث اين رويکرد جديد شده است؟
نبايد فراموش کنيم که رژيم صهيونيستي دشمن آشکار و قسمخورده جمهوري اسلامي ايران است و در 40 سال گذشته به صورت آشکار ايران را تهديد به حمله نظامي کرده و از تمام گروههاي معارض، تروريستي و رژيم صدام عليه ايران حمايت كرده است؛ علاوهبراين اقدامات مستقيمي در ترور دانشمندان هستهاي، توليد ويروس استاکسنت و بهشهادترساندن مستشاران ما در سوريه داشته است. از اين نظر شايد اظهارات مقامهاي اين رژيم با تغييراتي روبهرو شده باشد؛ اما رويکرد خصمانه اسرائيل عليه ايران همواره وجود داشته است. به نظر من تغيير لحن مقامات اين رژيم نيز بيشتر به دليل انفعال ناشي از شکستهاي متواتر در عرصههاي مختلف است. ظهور تروريسم تکفيري در منطقه و خونينشدن مرزهاي جهان اسلام در کنار نابودي بخش مهمي از زيرساختهاي اقتصادي و نظامي کشورهاي اسلامي سالهايی طلايي و باورنکردنی را براي امنيت اسرائيل ايجاد كرد. اکنون با شکست تروريستهاي تکفيري در سوريه و عراق که اسرائيل آن را ناشي از نقش ايران ميداند، اين ايام طلايي به پايان رسيده و بار ديگر فلسطين به موضوع اول جهان اسلام تبديل شده است. ضمن آنکه اين عصبانيت را درک ميکنیم، با هوشياري کامل هر اقدام و تمهيدي را که لازم باشد، براي حفظ منافع و امنيت خود در برابر هر متجاوزي به کار ميبريم.
من هم معتقدم که بحران يمن که با زيادهطلبي، سلطهجويي و کمتجربگي حکام جوان سعودي فاجعهاي دردناک و غيرانساني را در منطقه رقم زده است، نيازمند توجه بيشتر و تشريح ابعاد غمبار آن براي افکار عمومي است.