توجه به مهارتهای زیستی و اجتماعی، نکته بسیار مهمی است. اگر دانشآموز، کار گروهی و مسئولیتپذیری را در مدرسه یاد بگیرد بسیار مهمتر از آن است که یاد بگیرد چگونه انتگرال بگیرد. زندگی کردن، مهمترین چیزی است که باید دانشآموزان یاد بگیرند و این چیزی است که نسل من در مدرسه آن را یاد نگرفت و با هزاران مشکل، خودش در دل زندگی روزمره، آن را یاد گرفت، البته اگر یاد گرفته باشد.
دیدارنیوزـ رسول شکوهی: شاید تصویر ذهنی خیلیها مانند من از معلم، یک تصویر ثابت باشد. انسانهای اتوکشیدهای که جدی و سرسخت هستند و با همین جدیت، ما را بار آورده و اجازه کمترین اشتباه را نمیدادند. کت و شلوار خاکستری که معمولا اندازهاش دقیق نبود و گاهی کمی در تن معلم زار میزد و بعضی اوقات، از طول دستها کوتاهتر بود. چوب کوتاه یا خط کشی هم در دست داشت که شاید به عنوان وسایل کمک آموزشی از آن استفاده میکرد.
البته این تصویر ثابت معلم در کشور ما نیست. معلمان در دورههای قبل از دوره ما تصویر دیگری داشتند و بعد از ما نیز تصاویر دیگری به آن اضافه شد. امروز نیز تصویر خاص خودشان را دارند. معلمان در تصویر ثابت خود، همواره انسانهایی دلسوز و مهربان و جدی بوده و هستند. انسانهایی که تلاش میکنند با تمام مشکلات اقتصادی که در زندگی با آن روبرو هستند برای آموزش و پرورش دانشآموزان تلاش کنند و در این راه تمام توان خود را میگذارند تا نتیجه کار مطلوب باشد.
معلمها در تصاویر قبل از انقلاب، انسانهایی هستند فرهیخته که در دوره نبود با سوادها آنها توانستهاند به مقام معلمی برسند و از شأن اجتماعی بسیار بالایی برخوردارند. آن زمان که مدارس مدرن در کشور تشکیل شد و مکتبخانهها رفته رفته جمع شد، آنها چند وظیفه مهم داشتند. نظم و انظباط، بخش مهمی از کار آنها بود. شاید به خاطر صاحبان قدرت در آن زمان بود که از پادگانها به عرصه سیاست آمده بودند و نظم ارتشی آن زمان ارزشی بود که برای باقی حوزهها نیز تجویز میشد. مقابله با اپیدمی و بیماریها دیگر موضوعی بود که مدارس مدرن و معلمان باید به آن توجه ویژهای میکردند. تراشیدن موها و چک کردن ناخنها و پوشیدن لباسهای یکدست که تا امروز نیز در نظام آموزشی ما ادامه داشته، بخش دیگری از وظایف معلمان در آن دوره محسوب میشد. میل به توسعه و پیشرفت در کشور زیاد بود و اینکه این موضوع تا چه حد واقعی بود و در حد حرف و سخن نبود بحث مفصلی است، ولی معلمها برای آنکه به این میل، پاسخ درستی بدهند وظیفه زیادی داشتند و سختگیریها و تربیت نیروهایی که در خدمت شاه و کشور باشند از جمله کارهایی بود که این معلمها انجام میدادند. جلال آل احمد در «مدیرمدرسه» به خوبی مدرسه و معلم قبل از انقلاب را با جزئیات فوق العادهای که ویژگی قلم جلال است به تصویر کشیده است.
با وقوع انقلاب اسلامی و بعد از آن شرایطی که در کشور به وجود آمد مخصوصا در دوره دفاع مقدس، شاهد چهره دیگری از معلمان بودیم. معلمانی که رفته رفته چهره مذهبی و انقلابی در آنها پر رنگ میشود. معلمانی که تا حد زیادی الگو میشوند. حرفشان بسیار پر نفوذ است و به تعبیری پیامبر گونه عمل میکنند. به چشم هادی به آنها نگاه میشود و آنها در شرایطی که فضای جدیدی بر کشور حاکم است به خوبی نقش خود را بازی میکنند. فضای انقلاب و جنگ به شدت ارتباطات را بین دولت و ملت برقرار میکند و دیگر کمتر شاهد تضاد تاریخی بین این دو هستیم. سرمایه اجتماعی به شدت بالا است و معلمان در این فرآیند از جمله بازیگران تاثیر گذار هستند. نمیدانم پیچیدگی مسائل آنقدر زیاد نیست یا اعتماد عمومی زیاد است، ولی همین اندازه میتوان گفت که معلم دهه ۶۰ الگو و پیامبر است و تاثیراتی که میتواند بگذارد بسیار زیاد است.
جنگ تمام میشود و دهه ۷۰ شروع میشود. رفته رفته فاصله بین دولت و ملت شروع میشود. بعضی ناکارآمدیها و گاهی بروز فساد، باعث این مساله میشود. با اینکه اعتبار معلم در دهه ۷۰ نسبت به دهه ۶۰ کم شده، اما همچنان نمیتوان نقش مهم معلمان را نادیده گرفت. دانشگاه و دانشجو شدن، اولویت بسیاری از افراد میشود. همه میخواهند به دانشگاه بروند. غول ترسناک کنکور، راه را سد کرده و باید از پس آن بر آمد. چگونه؟ کتاب و جزوه و تست و آزمون و موسسات و معلم کنکور. معلم در این دوره نقش رابط را بازی میکند. معلمی معلم خوب است که بتواند ما را به دانشگاه برساند. دیگر کمتر شاهد ابعاد پیامبرگونه معلمان هستیم. مشکلات اقتصادی نیز آنها را به همین سمت سوق میدهد که اگر میخواهی سودی کسب کنی باید خودت را در تست و کنکور توانمند کنی. این فرآیند تا اواسط دهه ۸۰ ادامه پیدا میکند. تب دانشگاه آنقدر داغ است که خیلیها را میسوزاند. بله میسوزاند. ظرفیت پایین دانشگاهها در دورهای باعث عدم قبولی عده زیادی در دانشگاه میشود و باعث میشود که بسیاری سرخورده شوند. این نیاز باعث میشود که دانشگاهها ظرفیت خود را افزایش دهند و در هر شهری یک دانشگاه پولی تاسیس شود. همین مساله باعث میشود که از هیجان و میل به دانشگاه کاسته شود. با اینکه همچنان بر سر رشتهها و دانشگاههای خاص دعوا هست، اما دیگر آن مسائلی که در دهه ۷۰ رخ میداد تکرار نمیشود. از زمانی که تب کنکور کم میشود و بسیاری میفهمند که در دانشگاهها خبر آنچنانی نیست و هیچ تضمینی برای رسیدن به کار و پول و موفقیت وجود ندارد رفته رفته میل به دانشجو شدن هم کم میشود.
معلم نیز کم کم این وجه رابط بودن را هم از دست میدهد. معلم در سالهای پایانی دهه ۸۰ تا امروز کم کم دیگر مشخص نیست که چیست. یعنی نمیتوان متناسب با شرایط، آن را تعریف کرد یا هویت خاصی به آن داد. در طول این سالها همچنان مشکلات معیشتی و تبعیضهای مختلف ادامه پیدا میکند. تنها وجه هویتی که در طول این سالها دست خوش تغییر نشده همین مشکلات معیشتی است که فرهنگیان با آن دست به گریبان هستند. اما معلم امروز را میتوان در شرایطی خاص دید. شرایطی که میتواند دست به کارهایی بزرگ بزند و اگر حواسمان نباشد میتواند فاجعه به بار بیاورد.
معلمی در عصر ما
قبل از آنکه ویژگیهای معلم امروز و کارهایی که باید و نباید انجام دهد را پیدا کنیم باید متوجه این مساله باشیم که در چه شرایطی زندگی میکنیم و در چه شرایطی به کلاس درس میرویم. آموزش و پرورش، چون یک مقوله حاکمیتی است و حال نهادهای مختلف حاکمیت خوب نیست باید به آن توجه داشته باشیم که در یکی از نهادهای به شدت مشکل دار حاکمیت، مشغول فعالیت هستیم. نکته بعدی فسادی است که بعضی اوقات، در نهادهای دولتی و غیردولتی دیده و شنیده میشود و این به گوش دانشآموزان هم رسیده است. شاید اگر امروز از یک دانشآموز بپرسیم که دوست دارد در آینده بابک زنجانی شود یا پرفسور حسابی، جوابهای ناراحت کنندهای بشنویم. در زمینه معضلات اجتماعی هم که بسیار گفتهایم. سن اعتیاد و روابط جنسی و ... پایین آمده است. دسترسی به گوشیهای هوشمند و در پی آن شبکههای اجتماعی هم از دبستان شروع میشود.
کلماتی که در ادامه میآیند خطاب به معلمانی است که هر روز به مدرسهها میروند و قطعا نسبت به تمام محدودیتهای ساختاری و مشکلات معیشتی آنها آگاهم، اما نمیتوان این نکات را گوشزد نکرد.
اصلیترین نکتهای که معلمان امروز باید به آن توجه کنند دورهای است که در آن قرار گرفتهاند. رشد تکنولوژی باعث شده که مخاطبان آن، در لحظه مورد هجمه سیل عظیمی از اطلاعات مختلف قرار گیرند و دیگر دورهای که یک مرجع ثابت وجود داشته باشد سر آمده است. این مساله باعث میشود که معلمان در مواجهه با دانشآموزانی باشند که از هزاران منبع درست و غلط با پدیدههایی روبرو میشوند که شاید مناسب حالشان باشد و شاید هم نه. نمیتوان در دورهای که دانشآموزان در تلگرام و اینستاگرام زندگی میکنند معلمها همچنان با تلویزیون و روزنامه مشغول باشند. این قطعا مثالی است از وضعیتی که در آن هستیم. معلمها باید به روز باشند. باید با پدیدههای جدید آشنا باشند، وگرنه امکان برقراری ارتباط با دانشآموزان خود را از دست میدهند.
این مساله به نظر من با اینکه نکته بسیار حیاتی به نظر میرسد، اما نکته مهمتر، مساله دیگری است. شاید به عقیده بسیاری از کارشناسان، جامعه ایران در یک دوره گذار به سر میبرد و تغییر و تحولات زیادی در آن در حال وقوع است. تغییر هم همواره با هزینههایی روبرو است و این معلمان هستند که میتوانند در این راستا نقش مهمی را بازی کنند. شاید بتوان گفت که بخش مهمی از این تغییر بر دوش معلمان است. به عنوان مثال در شرایطی که همگان به این نتیجه رسیدهاند که دوره مدرکگرایی به پایان رسیده و مهارت است که میتواند راهگشا باشد، معلمان هستند که میتوانند در زمینه مهارت آموزی تاثیرگذار باشند.
دیگر نکته مهمی که معلمها باید به آن توجه ویژهای داشته باشند پرورش است. در آموزش و پرورش ما این دو مقوله به گونهای کاملا اشتباه از هم تفکیک شدهاند و گویا گروهی وظیفه آموزش و گروهی دیگر عهده دار وظیفه پرورش دانشآموزان هستند. معلم یا مربی یا هر فرد دیگری که در مدرسه حضور دارد باید این دو مساله را با هم پیش ببرد. از سرایدار تا مدیر، همه باید به این نکته توجه کنند که کوچکترین عمل آنها تاثیرات مختلفی بر دانشآموزان خواهد داشت.
توجه به مهارتهای زیستی و اجتماعی نکته بسیار مهمی است. اگر دانشآموز، کار گروهی و مسئولیتپذیری را در مدرسه یاد بگیرد بسیار مهمتر از آن است که یاد بگیرد چگونه انتگرال بگیرد. زندگی کردن مهمترین چیزی است که باید دانشآموزان یاد بگیرند و این چیزی است که نسل من در مدرسه آن را یاد نگرفت و با هزاران مشکل، خودش در دل زندگی روزمره، آن را یاد گرفت، البته اگر یاد گرفته باشد.
تا همین جا هم طولانی شد. جمع بندی کنم. معلمها باید بدانند که در این دوره گذار، اگر روزآمد باشند و شرایط حال حاضر کشور و نسل جدید را به خوبی درک کنند و در زمینه مهارتهای زندگی برای آنها گام بردارند میتوانند رسالت معلمی را به خوبی انجام دهند. در غیر این صورت، مشکلاتی را شاهد خواهیم بود که مسائل امروز جامعه ایران در مقابل آن بسیار کوچک هستند و شرایط از این هم بدتر خواهد شد. اما اگر من به عنوان معلم با تمام این سختیها و مشکلات، آگاه باشم که در چه شرایطی معلم هستم میتوانم تاثیرات بسزایی داشته باشم.