جوانانی با گرایشهای مذهبی تحت آموزههای انحرافی یک روحانی جوان به نام اکبر گودرزی، گروه کهفیها را تشکیل دادند که بعدها به فرقان معروف شد. در دورهای کوتاه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اقدام به ترور شخصیتهای تأثیر گذار در انقلاب کردند. وابستگی سازمانی گروه فرقان به جریانهای داخل و یا خارج از کشور امری است که تاکنون پوشیده مانده است.
دیدارنیوز ـ مسلم تهوری: در طول تاریخ، کژفهمیهای دینی آفت جوامع بوده است. هر از گاهی در اینگونه جوامع افرادی به ظاهر دین دار و متصلب، بروز و ظهور مییابند و باعث عرض خود میشوند و زحمت دیگران. بسیاری از نحلههای دینی در جامعه اسلامی ریشه در اینگونه بدفهمیها دارد. خوارج در صدر اسلام بهطور عینی نمونهای از این ناراستیها و کجفهمیها بودند که اسباب زحمت جامعه اسلامی شدند و ورای جنگ جمل، باعث و بانی شهادت مولیالموحدین(ع) بودند. آنها به ظاهر افراد دینداری بودند که نه تنها پیشانیشان بابت سجدههای طولانی پینه بسته بود که زانوهایشان نیز همانند زانوهای شتر، دارای پینه بود. امیرالمؤمنین درباره اینان میفرماید: «مثل مردمان درشت خوی و سخت دل روزگار جاهلی نباشید که اینها فهم عمیقی از دین نداشتند و درباره خدا نیز خرد خود را به کار نمیگرفتند». ایشان در ادامه مثالی زدند: «اینها مردمانی هستند به صورت انسان، اما در درون پستتر از حیوان، مثل تخم شتر مرغی در یک گودالی در ریگستاناند، شکستن آن گناه است، اما اگر اینها بمانند و شکسته نشوند از درون آن مار بیرون میآید».
نحلههای فکری کژاندیش و بدعت گزاران دینی از دو حال خارج نیستند. اینان یا وابسته به خارج از مرزهای جغرافیایی جهان اسلام هستند و یا خط و ربطی به جهان خارج ندارند. غالب این گروهها وابستگی به خارج از مرزها دارند و هستند قلیلی که وابستگی ندارند، اما اکثرا بهطور ناخواسته در راستای اهداف بیگانگان قدم میزنند. این اتفاق هم امر جدید و تازهای نیست. در قرن اول هجری نیز بسیار کسانی بودند که در مقام عالم دینی و محدث و مفسر یکسری اسرائیلیات را وارد تفکر اسلامی کردند. کعبالاحبار و ابوهریره و ابنعاص و... از جمله همین افراد هستند که باعث انحرافات بسیاری در دین شدند. در گذشتهای نه چندان دور هم محمد بن عبدالوهاب و شیخ احمد احسائی و بسیار کسان دیگر بروز و ظهور یافتند و در عصر فعلی نیز افرادی چون ابوبکر البغدادی و احمد الحسن بصری و دیگران ادامه دهنده این جریان هستند. در این بین نیز هستند افرادی که احتمالا خط و ربطی به خارج از مرزهای جهان اسلام ندارند و یا در مظان اتهام هستند.
رهبر گروهک فرقان
اکبر گودرزی طلبه جوانی از لرستان ـ روستای دوزان در نزدیکی الیگودرز ـ بود، فرقانیها به او میگفتند «چوپانزاده آزاده». در شناسنامهاش آمده بود متولد ۱۳۳۸ اما اقوال تاریخی سال ۱۳۳۵ را محتملتر میدانند.
در سال ۵۱ یا ۵۲ عازم خوانسار شد و مدتی در مدرسه علمیه آنجا تحصیل کرد؛ سپس یک سال در قم ماند و پس از آن به تهران آمد و مدتی را در مدرسه چهل ستون و سپس در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین ماند که در سال ۵۶ آنجا را نیز ترک کرد و از لباس طلبگی هم خارج شد. او علاوه بر درس طلبگی، درس جدید را هم تا کلاس یازده خواند. گودرزی میخواست طلبه مدرسه مجتهدی شود. آیت الله مجتهدی نپذیرفتش. از قول مرحوم مجتهدی نقل شده است: «وقتی که گودرزی آمد که طلبه بشود، چون خیلی چهره زشتی داشت و دیدم نورانیت ندارد گفتم تو به درد طلبگی نمیخوری؛ طلبه باید چهرهای جذاب داشته باشد.»
عزت شاهی از مبارزان مسلمان قبل از انقلاب در خاطراتش، روایتهایی از بازجوییهای او نقل میکند: «زندگی فقیرانه و محرومی را در پشت سر داشت و کمی از این بابت عقدهای بود. در جوانی تلاش کرده بود که به حوزه علمیه راه یابد، قم او را نپذیرفت، اما توانست در حوزه مسجد جامع تهران درس بخواند. شبها همانجا میخوابید. طولی نکشید که از آنجا نیز بیرونش کردند. سپس به مدرسه شیخ عبدالحسین (مسجد ترکها) رفت و بعد از مدتی از آنجا هم بیرونش کردند. بعد از مسجد قبا سر درآورد، آقای مفتح نیز از آنجا بیرونش کرد. این برخوردها نوعی سرخوردگی و حالت نفرت در او به وجود آورد و برای بیرون آمدن از این سرخوردگی، تشکیلات فرقان را راهاندازی کرد.»
گودرزی که از سواد حداقلی نیز برخوردار نبود در سال ۱۳۵۶ کلاسهای تفسیر در مناطق مختلف تهران (نازیآباد، سلسبیل، قلهک، جوادیه و خزانه) بر پا و نیروهایش را نیز از همین جلسات جذب میکرد. البته برخی از این جلسات هم به اقتضای فضای آن سالها در خانههای افراد علاقهمند تشکیل میشد.
ترور عوامل زر و زور و تزویر
بعد از انقلاب اسلامی، گودرزی گروهک فرقان را تشکیل داد و عامل ترور شخصیتهایی چون مفتح، تیمسار قرنی، حاج مهدی عراقی و... شد. یکی از برجستهترین شخصیتهای انقلاب اسلامی استاد مطهری بود که توسط این گروهک به شهادت رسید.
این گروه، افراد را در سه دسته عوامل زر و زور و تزویر مورد هدف قرار میدادند و معتقد بودند جامعه باید با عوامل سهگانه مزبور برخورد قاطع و حذفی کند. آنها تیمسار قرنی را به بهانه عامل زور و استاد مطهری و دکتر مفتح را به عنوان عامل تزویر و حاج مهدی عراقی را عامل زر میدانستند.
شهادت استاد مطهری
۱۱ اردیبهشت سال ۵۸ جلسه موسسه متاع در منزل مرحوم یدالله سحابی واقع در فخرآباد تهران برگزار شد. جلسه تا دیر وقت ادامه داشت و پس از آن قرار بود استاد مطهری به همراه حاج ترخانی به منزلشان واقع در دولت بروند. مهندس مصطفی کتیرایی نقل میکند گفتوگوی خصوصی با ترخانی داشتم و استاد مطهری به رسم ادب حدود ۳۰ قدم از ما فاصله گرفته بود و در ابتدای کوچه منتظر ما بود. در تاریکی شب دیدم جوانی که قابل شناسایی نبود به استاد مطهری نزدیک شد و به اسم، ایشان را صدا کرد. مطهری برگشت و آن جوان، استاد را با تیر زد و در تاریکی شب فرار کرد. به سرعت ایشان را با ماشین حاج ترخانی به بیمارستان طرفه منتقل کردیم، ولی استاد در دم جان باخته بود.
اگرچه بسیاری از صاحبنظران، انتقادهای استاد مطهری در مقدمه کتاب «علل گرایش به مادیگری» را علت ترور وی بهدست گروه فرقان میدانند، اما رهبر گروه این موضوع را اتهامی بیش نمیداند: «ما کینهتوزی خاصی نسبت به مطهری نداشتیم و اگر چنین بود در همان رژیم قبلی که آن کتاب را نوشته بود میتوانستیم کینهتوزی خود را ارضا کنیم؛ بنابراین اقدام به ترور او برای ارضای کینهتوزی نبوده است. وقتی که رژیم فعلی حاکمیت سیاسی پیدا کرد و ما هم براساس طرز فکرمان معتقد به مبارزه بودیم درباره مطهری هم با مسئول نظامی صحبت کردیم و بهطور مشترک تصمیم گرفتیم. در جلسه مشترک من و حمید نیکنام و سعید واحد و غلامرضا یوسفی و بهرام تیموری و محسن سباهپوش و علی اسدی، موضوع مطرح شد و پس از تصمیمگیری بنا شد که آنها این کار را انجام دهند و من هم اعلامیه آن را بنویسم و بعد از جلسه من دیگر آنها را تا جلسه بعد ندیدم و از جزئیات کار که چگونه انجام شده و چه کسی زده است و چند نفرشان در جریان شرکت داشتند اطلاعی ندارم. بهطوری که به من گفته شد در این ماجرا دو نفر شرکت داشتند به فرماندهی و ارتباط محمد متحدی نامهای آن دو نفر هم یکی حسن گودرزی و یکی حسین قاسمی بود. ولی با توجه به اینکه حسن گودرزی درشت هیکلتر است شاید او ضارب بوده است».
ریشههای گروهک فرقان
گروه فرقان مدعی حمایت از اندیشهها و تفکرات دکتر علی شریعتی بود و اسلام منهای روحانیت را از آموزههای شریعتی برگرفته بود. منتهی برداشت اکبر گودرزی از گفتهها و نوشتههای شریعتی، برداشتی اشتباه بود. دکتر شریعتی تعبیر آخوند را به کار میبرد و منظورش از آخوند، قشر خاصی بودند که امثال استاد مطهری و دکتر مفتح را دربر نمیگرفت کما اینکه اساسا دکتر شریعتی تفکر حذفی نداشت و رویه گروهک فرقان، خلاف مشی و تفکر دکتر شریعتی بود.
پیرامون گروهک فرقان، شائبههای بسیاری است که تا به امروز برای عموم روشن نشده است. از جمله آنکه این گروه از جای دیگری هدایت میشده است و یا صرفا تصمیمهای شخص اکبر گودرزی و یا نهایتا حلقه نزدیک به وی اجرایی میشد؟ استاد شهید مطهری رئیس شورای انقلاب بود و وی تعمد داشت که جایگاهی که در شورای انقلاب دارد مخفی بماند و آحاد جامعه از این موضوع بیاطلاع بودند. شبی که ایشان ترور شد فرد ناشناسی با روزنامه اطلاعات و آیندگان تماس گرفت و ضمن قبول مسئولیت ترور اعلام کرد رئیس شورای انقلاب کشته شد. سؤال بی پاسخ این است؛ گروهی متشکل از چند جوان از کدام کانال خبری متوجه شده بودند شهید مطهری رئیس شورای انقلاب است؟ نکته دیگر اینکه چرا پرونده فرقان به سرعت بسته شد؟ آیا نمیتوانستند اعضای فرقان را بیشتر مورد بازجویی قرار بدهند و اطمینان پیدا کنند که آیا آنها با خارج از کشور ارتباط سازمانی دارند و یا خیر؟ در این زمینه سؤالات بدون پاسخ بسیار است که شاید در آینده گوشههای خاکستری پرونده فرقان روشن شود.
با این توصیف معلوم می شود که:
بنده خدا گودرزی که یک طلبه بس فقیر و زجرکشیده و مظلوم، و از مناطق محروم لرستان بوده، شدیدا مورد بی مهری، کم لطفی و بی سلیقگی آخوندهای همیشه بی هنر و بی فکر و کج فهم و نفهم قرار گرفته است و این امر منتهی به تشکیل گروه فرقان بوسیله وی شده است.
الیس کذالک؟