دیدارنیوزـ
رسول شکوهی: ترافیک این روزهای تهران از باقی روزهای سال عجیب و غریبتر شده و عبارت «شب عیدِ دیگه» دهان به دهان در ترافیکها شنیده میشود. همه در تکاپوی مقدمات سال جدید هستند و حتی در این وانفسای اقتصادی و اجتماعی، باز هم این زندگی است که دست جامعه را میگیرد و آن را سر پا نگاه میدارد. همه در حال بازار گردی و گشت و گذار در سطح شهر هستند و این جاری بودن زندگی است که خبر آمدن بهار را در روزهای پایانی اسفند به ما میدهد.
اما چیزهای دیگری هم هستند که خبر از آمدن سال جدید بدهند. از گرانی اجناس و شلوغی و ترافیک که بگذریم که خود به اندازه کافی خبر از سال جدید میدهند، در تاریخ ایران چهره ای وجود دارد که کارش خبررسانی است، خبر سال جدید. شاید بتوان گفت که با ما اهالی رسانه کمی تا قسمتی همکار هم باشد. حاجی فیروز، قرمزپوش سیاه چهره. دایره و دمبک به دست در ترافیکها میخواند: حاجی فیروزه، سالی یه روزه، همه میدونن، منم میدونم، عیدِ نوروزه، سالی یه روزه.
حاجی فیروز، همراه قدیمی مردم ایران در روزهای منتهی به سال جدید بوده و هست و خواهد بود. اما این سالها حاجی فیروزها دیگر به مانند گذشته نیستند. آنها خود نمادی از مشکلات و مسائل مختلف جامعه ایران هستند. نمیخواهم از رسالت خبرنگاری خارج شوم و فضا را رمانتیک کنم اما وقتی میبینیم که از کودک تا پیرمرد با یک لباس مندرس و چهره ای که ناشیانه سیاه شده، دارند خودشان را تکان میدهند و چیزی زیر لب میخوانند تا ما دست در جیب کنیم و پولی به آنها بدهیم فضا کدر میشود و ناراحتی اولین واکنشی است که به سراغ مان میآید.
نام «حاجی فیروز» و ویژگیهای خاص امروزی او، مانند لباس قرمز و سیاهی چهره و بعضی ترانههای سنتی، کاملاً جدید و مخصوص تهران معاصر است. اما شخصیتی که او را به عنوان «پیامآور نوروزی» میشناسیم به گونههای مختلف از دیرباز در سراسر ایران وجود داشته و درنواحی گوناگون او را با نامهای متفاوتی میشناسند.
اگر درباره پیشینه حاجی فیروز جستجویی در اینترنت داشته باشیم بسیاری از مقالهها و یادداشتها ما را به دیدگاه مهرداد بهار، اسطوره شناس و پژوهشگر ایرانی میرساند. زنده یاد بهار، حاجی فیروز را بازمانده آیین ایزد شهیدشونده دانسته و مراسم سوگ سیاوش را نیز نموداری از همین آیین ارزیابی کرده است. چهره سیاه او نماد بازگشت از جهان مردگان و لباس سرخ او نیز نماد خون سرخ سیاوش و حیات مجدد ایزد شهیدشونده و شادی او شادی زایش دوباره آنهاست که با خود، رویش و برکت میآورند. مهرداد بهار نیز سیاوش را با ایزد نباتی بومی مربوط میداند چرا که پس از شهادت سیاوش، از خونش گیاهی میروید. این همان برکت بخشی و رویش است. با این تعابیر، وی معنای دیگری برای نام سیاوش ارائه میدهد. سیاوش را که صورت پهلوی آن سیاوخش و صورت اوستایی آن سیاورشن است، معمولا به دارنده اسب سیاه یا قهوهای معنا میکنند. اما مهرداد بهار با ریشهیابی آیین سیاوش، معنای این نام را مرد سیاه یا سیه چرده میداند که اشاره به رنگ سیاهی است که دراین مراسم بر چهره میمالیدند یا به صورتک سیاهي که به کار میبردند. این مطلب، قدمت شگفت آور مراسم حاجی فیروز را نشان میدهد که به آیین تموز و ایشتر بابلی و از آن کهنه تر به آیینهای سومری میپیوندد.
در مقابل دیدگاه دیگری وجود دارد که حاجی فیروز را به گذشتههای بسیار دور نسبت نمی دهد و آن را در دورترین زمان ممکن برای دوره قاجار میداند. این دیدگاه با حاجی فیروز مشکل دارد و آن را به برده داری نسبت میدهند. علت مخالفت با دیدگاه نخست هم این است که برده داری هیچ وقت در ایران مرسوم نبوده و این پدیدهها خارج از فرهنگ ایرانی بوده است.
اما شاید بتوان امروز از این نماد، برداشتهای دیگری داشت. قاعدتا یک پدیده تاریخی (چه از دوره باستان و چه در دوره معاصر) تا امروز بدون تغییر نبوده و من میخواهم از دل آن، برداشتهای مختلفی داشته باشم. شاید آینده ای بیاید و این برداشتهای امروز را جایگزین کند.
من تقریبا با هر دوی این نگاهها موافقم. یعنی هم میتوانم سیاوش گونه ببینم هم برده دارانه. چگونه؟ مردی که از سر نیاز به خیابان میآید و خودش را تکان میدهد و میخواند، آنقدر خودش را کنار گذاشته که حاضر شده در جمع این کارها را بکند. خودش را کنار گذاشته و منبع برکت خود و خانواده اش شده است. رویش سیاه است اما دلش سفید. قوی است و دارد در اوج سختی و نیاز به باقی آدمیان خبر خوش میدهد. کودکی که شاید نمیداند همه این کارهایی که میکند برای چیست اما میداند که اگر بیشتر خوش رقصی کند چیزهای بیشتری عایدش میشود. پیرمردی که شاید اصلا نتواند خیلی به خودش تکان دهد و ناشیانه چیزی بخواند ولی میداند که برای شادی آدمها دارد این کار را میکند.
در مقابل شاید بتوان از برده داری مدرن حرف زد. وضعیتی که بسیاری از آدمها به عنوان شهروند شناخته میشوند ولی در عمق و ذات زندگی خود درگیر یک برده داری هستند و شاید این روسیاهان قرمز پوش، نمادی از این وضعیت برده دارانه باشند. شاید همه ما برده باشیم و خودمان خبر نداشته باشیم اما چیزی که مسلم است این نکته است که این رو سیاهان به هیچ وجه رو سیاه نیستند. زمستان دارد تمام میشود و روسیاهی به تنها کسانی که نمیماند اینها هستند. روسیاهی برای ذغالهایی است که تولید کننده فقر و نابرابری و حاشیه نشینی و تبعیض در جامعه هستند.