من معتقدم برخی رویکردهای تمامیت خواه موجب شد تا برخی بزرگان از جمله برخی چهرههای اصلاحطلب از صحنه سیاسی کشور کنار گذاشته شوند و آنهایی که عافیت طلب بودند و در انقلاب زحمتی نکشیدند و نقشی نداشتند اکنون صاحب پست و مقام و قدرت شوند.
دیدارنیوز ـ در آستانه ورود به چهارمین دهه از انقلاب اسلامی برخی فعالان سیاسی معتقدند برای بالندگی و پویایی بیشتر انقلاب در سالهای پیش رو بهتر است در برخی رویکردها و عملکردها طی این ۴۰ سال نوعی بازنگری صورت گیرد تا شاید با اصلاح برخی کاستیها و ناکارآمدیها بهتر و بیشتر از گذشته در راستای منافع ملی و مطالبات مردم رو به جلو حرکت کنیم. در شرایطی که بسیاری در جامعه به ناکارآمدی برخی نهادها اذعان دارند این تجدید نظر در رویکردها بسیار میتواند کارساز باشد. از طرف دیگر در شرایط حساس کنونی و در جهت حفظ انسجام و وحدت ملی در مقابل دشمنان جریانات سیاسی نیز میتوانند با نوعی همگرایی و تاکید بر اشتراکات ندای وحدت سر دهند؛ گرچه برخی از جریانات صرفا درصدد تخریب و هجمه به سایر جریانات هستند. از سوی دیگر باید به وضعیت معیشتی سخت مردم توجه کرد که امروز باید یکی از اولویتهای مسئولان باشد. ناگفته پیدا است که دولت به تنهایی از عهده این مهم برنمیآید و این مهم عزمی ملی میطلبد. لذا همه ارکان با محوریت دولت در جهت رسیدگی به مطالبات مردم میتوانند امید و اعتماد را به جامعه بازگردانند تا مردم نیز مثل سابق همواره پشت نظام و انقلاب بایستند. برای بررسی تحولات جامعه در آستانه ۴۰ سالگی انقلاب، عملکرد دولت در عرصههای مختلف و حاشیههای ارتباط دولت با اصلاحطلبان «آرمان» با حجتالاسلام ناصر قوامی، نماینده قزوین در مجلس ششم و فعال سیاسی اصلاحطلب به گفتوگو پرداخته است که میخوانید.
بسیاری معتقدند در آستانه چهل سالگی انقلاب باید در برخی رویکردها و عملکردها تجدیدنظر شود تا انقلاب با بالندگی بیشتری ادامه راه بدهد؛ به نظر شما این تغییر رویکردها چگونه میتواند باشد؟
چهل سال از انقلاب اسلامی گذشته و اتفاقات بسیاری در این 4 دهه رخ داده که برخی از آنها باید مورد بررسی و شاید تجدید نظر قرار گیرد. امروز اکثر کسانی که در جریان مبارزات انقلابی و به ثمر نشستن انقلاب تاثیر داشتند نه تنها حضور ندارند بلکه اندیشه و تفکرات آنها نیز در جامعه پرورش داده نمیشود. لذا برخی از شخصیتهایی که در حال حاضر در بدنه حاکمیت قرار دارند و شاید قدرتی نیز داشته باشند در مبارزات پیش از انقلاب برای پیروزی حضور نداشتند و اساسا شرایط آن زمان را درک نکردند. بنابر این من فکر میکنم که امروز در آستانه چهلمین سال از انقلاب برخی رویکردها موجب شده تا چنین به نظر برسد که انقلاب مسیر خود را گم کرده و احساس میشود که مسیر دیگری را پی گرفته است. از این رو گرچه برخی در ظاهر شعار میدهند که باید انقلابی باشیم و از انقلاب حفاظت کنیم، اما در محتوا دچار اشتباه هستند و رویکرد دیگری را دنبال میکنند. لذا برای برون رفت از این شرایط و قرار گرفتن در مسیر درست انقلاب و حفظ و حراست از آن باید در این چهل سالگی مطابق با آنچه که جامعه میطلبد رویکردها تغییر کند تا بازهم بتوانیم امید مردم را به نظام و حاکمیت افزایش داده و نوعی اعتماد سازی مجدد در جامعه نسبت به همه ارکان کشور ایجاد کنیم. از طرف دیگر باید به اشخاصی که در مبارزات پیروزی انقلاب شرکت داشتهاند، اما به مرور زمان پس از انقلاب در مقاطع مختلف به دلایل متفاوت از صحنه کنار گذاشته شدهاند توجه بیشتری شود تا همه عناصر و نیروهای انقلاب مثل اول انقلاب در راستای منافع ملی کشور گرد یکدیگر قرار گیرند. زمانی که بنده نماینده مجلس بودم و در لوای هیأتی به فرانسه رفته بودم، در جلسهای دیدم شخصی حدودا 84 ساله را بسیار تکریم و احترام میکنند و زمانی که از وی و جایگاهش پرس و جو کردم، گفتند که ایشان از کسانی است که در دفاع از فرانسه در جنگهای مختلف بسیار کوشش کرده است. لذا آنها برای شخصیتهای مبارز خود به حدی احترام و ارزش قائل بودند که رفتاری بسیار والا منشانه نسبت به آنها ابراز میداشتند، اما متاسفانه در کشورمان بسیاری از انقلابیها بعضا به زندان رفته یا منزوی شدند و ارزشی برای آنها قائل نشدهاند. شخص بنده پیش از انقلاب و در سال 43 و 44 دوبار بازداشت شدم و در زمان انقلاب نیز در شیراز بازداشت شدم و چندین سال کنار بسیاری از بزرگان برای پیروزی انقلاب اسلامی مبارزه میکردیم، اما جالب این است که هر زمان سالگرد پیروزی انقلاب که میشود صداوسیما از افرادی دعوت به عمل میآورد که بعضا شاید ندانند انقلاب چگونه رخ داد، چه مشکلاتی بر آن عارض بود و چگونه انقلابیون مبارزه میکردند.
به نظر شما چرا کسانی که شاید در دورهای نیز مسئولیتهایی داشتند و در انقلاب نیز حضور پررنگی داشتند، اکنون محدود یا در انزوا قرار گرفتهاند؟
من معتقدم برخی رویکردهای تمامیت خواه موجب شد تا برخی بزرگان از جمله برخی چهرههای اصلاحطلب از صحنه سیاسی کشور کنار گذاشته شوند و آنهایی که عافیت طلب بودند و در انقلاب زحمتی نکشیدند و نقشی نداشتند اکنون صاحب پست و مقام و قدرت شوند. لذا طبعا آنها توجه ندارند که انقلابیون چه زحمات و مشکلاتی را به جان خریدند تا این انقلاب به پیروزی برسد. این در حالی است که اگر از ظرفیت بسیاری از کسانی که هم اکنون محدودیتهایی بر آنها عارض است و به انحای مختلف نمیتوانند به کنش و فعالیت سیاسی بپردازند به نحو احسن استفاده کنیم در عرصههای داخلی و بینالمللی میتوانیم خیلی بهتر و مفیدتر عمل کرده و با وحدت و یکپارچگی از بحرانها عبور کنیم. اکنون مشکلات کشور به نحوی نیست که صرفا دولت بتواند از پس رفع و رجوع آنها برآید و گذشتن از این مشکلات به نوعی یک عزم ملی میطلبد. لذا تا زمانی که تمام نیروهای انقلاب، قوا و جریانهای سیاسی در کنار یکدیگر ننشینند و راه حلهایی برای عبور از این شرایط ندهند گذشتن از این وضعیت مقداری سخت مینماید.
به نظر شما با توجه به اینکه مردم با مشکلات اقتصادی و معیشتی بسیاری مواجهند دولت باید چه رویکردهایی اتخاذ کند تا مردم بیش از این در تنگنا نباشند؟
گرچه من معتقدم که برخی از این مسائل از اختیار دولت خارج است و دولت تنها بازیگر این میدان نیست و عناصر تاثیرگذار دیگری نیز در این میدان به بازی مشغولند. بالطبع دولت نیز نه در آنها نقشی دارد نه میتواند نقش و اختیاراتی داشته باشد، اما با این همه چیزی از قصور دولت در حوزه اقتصادی کم نمیکند. این نیست که بگوییم دولت از عهده مسائل جاری کشور بر نمیآید؛ چراکه دولت در حوزه اختیارات خود توانایی اداره و حل مشکلات را دارد، اما آنچه موجب شده که موجبات ناکارآمدی دولت فراهم شود و این مساله بیش از سایر مسائل رخ بنمایاند، این است که برخی مدیران دولتی عافیت طلبی میکنند. متاسفانه باید بگویم که برخی وزرا و مدیران کل دولتی درد مردم را احساس نمیکنند و گویا نمیدانند که در سطح جامعه چه میگذرد. آنها درصدند به هر صورت که شده فقط کرسی وزارت و مدیریت خود را حفظ کنند و سخنشان از مردم نیز صرفا در جهت عوام فریبی است. چندی پیش شاهد استعفای آقای دکتر قاضیزاده هاشمی وزیر بهداشت سابق بودیم که من بسیارخوشم آمد، چرا که دلیل این استعفا هرچه که باشد نشان داد که میتوان کرسی وزارت و مدیریت را نیز رها کرد و رفت. گرچه آنطور که مشخص است آقای هاشمی به دلیل برخی اختلافات و اعتراض به بودجه اختصاصی سال آینده به وزارت بهداشت از سمت خود استعفا کرد. حال بعضا شاهدیم برخی از وزرا حتی اگر بدترین عملکرد را نیز داشته باشند قصد کنارهگیری از مسئولیت و کرسی خود را ندارند و تعجب آور اینکه از سمتی نیز به سمت دیگر میروند.
دولت یازدهم عملکرد نسبتا موفقی داشت، اما با وجود حمایت کسر بیشتری از مردم در انتخابات سال گذشته دولت دوازدهم تا کنون موفقیت چندانی بهدست نیاورد. علت این مساله را چه میدانید؟
به نظر من گرچه آقای روحانی در دولت اول خود عملکرد خوبی داشت، اما در دولت دوم عافیتطلبی غلبه کرد و سیاستهای دولت را در حوزههای مختلف آنطور که اقتصاددانان یا فعالان سیاسی و اجتماعی میگویند نچید. گرچه شاید مطرح شود که رئیسجمهور برای بهتر شدن اوضاع در حوزههای مختلف با نخبگان هر قشری دیدار و گفتوگو کرده، اما باید ببینیم که نتیجه این دیدارها و گفت و شنودها چه بوده است. آنچه مسلم است آقای روحانی صرفا افراد را دعوت کرده تا حرف آنها را بشنوند و چندی هم به آنها تذکر دهد که کمتر از دولت انتقاد کنند و گرنه رئیسجمهور اعتقادی به برخی مشورتها ندارد که اگر داشت آنها را به کار میبست. در حال حاضر مجموعه عملکرد دولت در حوزههای مختلف بهخصوص معیشت مردم نشان میدهد که دولت صرفا به آنچه که خود میاندیشد عمل میکند. بازنده حمایت از دولت نیز صرفا جریان اصلاحات بوده که با تمام توان از آقای روحانی حمایت کرد، اما بهره چندانی از این حمایت نبرد بلکه اکنون تمام ناکامیهای دولت در عرصههای مختلف نیز به حساب اصلاحطلبان نوشته میشود. گرچه باید بگویم که اصلاحطلبان نیز چارهای جز حمایت از روحانی نداشتند، اما مردم صرفا اصلاحطلبان را مقصر شرایط فعلی میدانند چون معتقدند که اصلاحطلبان موجب شدند که جامعه به روحانی رأی دهد. گرچه با همه مشکلات موجود اصلاحطلبان همواره گفتهاند که تا آخر از روحانی حمایت میکنیم، اما جالب است که آقای روحانی و اطرافیانش تلاش میکنند که از اصلاحطلبان بیش از گذشته فاصله بگیرند. اظهارات آقای واعظی رئیس دفتر رئیسجمهور و عدم واکنش رئیسجمهور مؤید این مساله است.
آقای جهانگیری در مقام معاون اول رئیسجمهور در مقاطع مختلف نسبت به عدم اختیارات خود نارضایتیهایی داشته و اخیرا نیز آقای ترکان به این مساله و عدم اختیار جهانگیری در نهاد ریاست جمهوری اشاره کرده، با این حساب به نظر شما معاون او رئیسجمهور همچنان باید به کار خود ادامه دهد؟
با اینکه آقای جهانگیری تنها شخصیت اصلاحطلب حاضر در دولت است و همواره تلاش کرده تا حد توان منویات اصلاحطلبان را پیش ببرد، اما عملکرد او در مقاطع مختلف موجب شده تا مردم دیگر واکنشی نسبت به اظهارات وی نداشته باشند. من با همه احترامی که برای آقای جهانگیری قائلم معتقدم که وی با مردم صداقت ندارد. یعنی از طرفی نسبت به برخی محدودیتها گلایه و شکایت دارد و از طرف دیگر همچنان در جایگاه خود ایستاده است. جایگاه معاون اول رئیسجمهور اختیارات زیادی دارد و کارهای بسیاری میتواند انجام دهد، اما جالب است که آقای جهانگیری از عدم توانایی در تغییر منشی خود گلایهمند است. پر واضح است شخصی که توانایی تغییر مسئول دفتر خود را هم ندارد استعفای او بهتر از ماندنی خواهد بود که با فقدان اختیارات همراه است. لذا باید شخصی به جای آقای جهانگیری قرار گیرد که بتواند اختیارات معاون اولی را زنده کند.
برخی معتقدند که ناکامیهای دولت در حوزههای مختلف موجب شده تا اصلاحطلبان برای حضور در انتخابات آینده نیز با مشکل مواجه شوند چراکه دیگر نمیتوانند سرمایه اجتماعی خود را به صحنه بیاورند؛ به نظر شما اصلاحطلبان باید چه راهکاری برای مشارکت مردم در انتخابات آتی در پیش بگیرند؟
من بارها گفتهام آنچه که به جایی نرسد فریاد است. بزرگانی که در بالا نشستهاند اطلاعات کمتری از آنچه در سطح عمومی جامعه میگذرد دارند. من فکر میکنم ما اصلاحطلبان نباید سهمیه جریان فراگیر خودمان را هر روز به پای یک شخص بریزیم تا عملکرد وی موجب از بین رفتن سرمایه اجتماعی جریان اصلاحات شود. چه اشکالی دارد زمانی که اجازه حضور به اصلاحطلبان واقعی داده نمیشود، چه دلیلی دارد که از اشخاص دیگر حمایت کنیم؟ میتوانیم اعلام کنیم که ما از کسی حمایت نمیکنیم و مردم خود میدانند که از چه کسی حمایت کنند. این مساله برای مردم ثابت میکند که اصلاحطلبان درصدد کسب قدرت به هر صورت نیستند. مشاهده کنید امروز مردم همین حرف مرا میزنند که اصلاحطلبان درصدد کسب قدرتند تا ریاست جمهوری یا مجلس را بگیرند. ما باید بدین رویکرد برسیم که اگر در انتخابات ریاست جمهوری آینده اجازه حضور به اصلاحطلبان واقعی را ندادند سرمایه اجتماعی خود را به دامن کسی نریزیم که فردای پس از انتخابات به مردم پاسخگو نباشد و جریان اصلاحات مقصر شناخته شود. در انتخابات مجلس دهم برخی گفتند حال که اصلاحطلبان شناخته شده تایید صلاحیت نشدهاند به حمایت اصولگرایان میانهرو بپردازیم. ما هرچه گفتیم که این راهش نیست کسی گوش نداد و نتیجه نیز این شد که میبینیم، افرادی که با سرمایه اصلاحطلبان انتخاب شدند و به مجلس راه یافتند جرأت نکردند که در مجلس فراکسیون اصلاحطلبان تشکیل دهند و فراکسیون امید را تشکیل دادند که به نظر من ریشهای ندارد و فاقد پایگاه در جامعه است.
برخی معتقدند که با توجه به موفقیت ائتلاف اصلاحطلبان با جریان اعتدال در انتخاباتهای گذشته در انتخاباتهای پیش رو نیز با همین استراتژی پیش برویم. ارزیابی شما چگونه است؟
ائتلاف با چه کسی؟ ائتلافی مانند همان اتفاقی که با آقای روحانی افتاد؟ مگر از انتخاب آقای روحانی سودی نصیب اصلاحطلبان گردید و جز اینکه آسیب جدی به پایگاه اصلاحطلبان خورد و مردم معترض شدند این ائتلاف عوایدی برای اصلاحطلبان داشته است؟ با آقای روحانی ائتلاف کردیم چه شد؟ ما حمایت کردیم، اما او دنبال کار خودش رفت. حال مردم به ما میگویند شما گفتید روحانی را انتخاب کنیم و این هم نتیجهاش. امروز اگر تورم فزایندهای در جامعه وجود دارد و مردم با مشکلات معیشتی روبهرو هستند همه آنها را از چشم اصلاحطلبان میبینند. واقعیت نیز این است که این فقط اصلاحطلبان بودند که آقای روحانی را به ریاست جمهوری رساندند، اما متاسفانه اکنون شرایط به گونهای شده که ما اصلاحطلبان مورد حمله قرار میگیریم و آقای روحانی بدون پاسخگویی به کار خود میپردازد. برخی عملکردهای دولت سبب شد که در استانها بین اصلاحطلبان اختلاف ایجاد شود. باید راهکاری اتخاذ شود تا هرچه زودتر انسجام سابق را بازیابیم. در همین استان قزوین در زمان احمدینژاد انسجام بالایی میان اصلاحطلبان برقرار بود، اما اکنون تفرقه ایجاد شده و هرکدام از افراد به سمتی میروند. اگر اصلاحطلبان جدای از دولت باشند و در کارها دخالت نکنیم و بر اساس آرمانهای اصلاحطلبی حرکت کنیم انسجام بیشتری خواهیم یافت و پایگاه اجتماعی ما نیز محفوظ خواهد ماند. آقای روحانی کاملا به سمت اصولگرایان رفته، وزیر کشورش اصولگرا و سایر وزرایش نیز غالبا از این جریان هستند. بنا بر این چرا ما باید از دولت حمایت کنیم بگذارید آنهایی که از دولت منفعت میبرند حمایت کنند. ما که نباید به هر صورتی خرج آقای روحانی بشویم.
یکی از دستاوردهای ائتلاف اصلاحات و اعتدالگرایان فراکسیون امید بود؛ به نظر شما این موفقیت بدون ائتلاف بهوجود میآمد؟
من معتقدم فراکسیون امید موفقیت چشمگیری نبود که بخواهیم بدان افتخار کنیم. مشکل ما اکنون کسانی هستند که به اسم اصلاحطلب شناخته میشوند اما عملکردی متفاوت از مثلا آقای حدادعادل ندارند. آقای عارف که به عنوان اصلاحطلب شناخته میشد و به مجلس آمد، به جای فراکسیون اصلاحطلبان فراکسیون امید را تشکیل داد. با اینگونه عملکردها مقبولیت از بین میرود و مردم نیز اعتماد نخواهند کرد. من نه تنها عملکرد فراکسیون امید را موفق نمیدانم که معتقدم اینها به وجهه اصلاحطلبان ضربه زدند.
چندی است که طرح استانی شدن انتخابات در دستور کار نمایندگان مجلس قرار دارد؛ با توجه به اینکه شما سابقه نمایندگی مجلس را دارید استانی شدن انتخابات را به صلاح میدانید یا برگزرای انتخابا به صورت ملی؟
اولا باید بگویم که من جزئیات طرح استانی شدن انتخابات را نمیدانم و لذا نمیتوانم نظر جزئی بدهم، اما معتقدم که مشکل اصلی در انتخابات اعمال برخی محدودیتها در شرایط انتخاب شوندگان است. استانی شدن یا نشدن برگزاری انتخابات در ردههای بعدی اهمیت قرار دارد. بلکه چنانچه محدودیتهایی بر انتخاب نمایندگان اعمال نشود و شخصیتهای علمی، فرهنگی و روحانی بتوانند وارد صحنه بشوند مسلما استانی شدن بهتر است، اما با اعمال این محدودیتها معایب استانی شدن انتخابات بیش از محاسن آن است. اتفاقا برخلاف اینکه میگویند اگر انتخابات استانی شود تخلفاتی مثل پول پخش کردن یا شام دادن از بین میرود من معتقدم که این مسائل بیشتر خواهد شد. به هر صورت هر کسی که بخواهد در انتخابات نمآینده شود حوزه فعالیتش برای انتخابات چندین برابر میشود و شخص مورد نظر باید هزینههای بیشتری انجام دهد. لذا نمیتوان انکار کرد که انتخابات هزینههایی دارد. حال اگر در جایی احزاب افرادی را کاندیدا میکنند هزینه را نیز احزاب میدهند. از این جهت اگر انتخابات استانی شود هزینهها برای افراد ناتوان چند برابر شده وافرادی که موقعیت اجتماعی دارند نمیتوانند نماینده شوند، اما آنهایی که صاحب ثروت و زدوبند هستند به میدان میآیند.
منبع: آرمان/حمید شجاعی/۲۷ دی ۹۷