
اگر تفکر رفرمیستی قصد تاثیر گذاری و تاثیر پذیری بر کدهای شناختی جامعه و همراه کردن ایشان با خود را دارد لازم است در هسته تفکری و ایدئولوژیک خود تغییرات گسترده به عمل آورده و داده های رفرمیک را منطبق بر داده های جامعه شناختی و مردم شناسی نماید به بیان دیگر به نظر می رسد اساسا عامل دوری گزینی و افتراق توده بشر از تفکر رفرمیستی، تئوریک بودن این تفکر است، پس لازم است که تفکرات این اندیشه در مرحله عمل و ارتباط نقش به نقش با بشر استحاله شود.
دیدارنیوزـ محمدسعید مقصودی: در درازای تاریخ، همواره سهل الوصولترین فعل سر زده از بشر (که نیاز به هیچ شکلی از بن مایه تفکری، تجربی و عملی نداشته) ایجاد دو گانههای ناهمساز از تقابل دو معنا بوده است. نمود عینی و ظاهری این مفهوم را میتوان در بسیاری از پیشامدهای تاریخی، قومیتی، اعتقادی و.. به تماشا نشست.
اینکه در طول هزاران سال گذشته به توالی و تناوب دو نوع خاص از یک دین و آئین بشری با هم در ستیز فعال و منفعل بودهاند (از زمان جنگهای صلیبی تا به امروز) یا دو نظام تفکری سیاسی در شرق و غرب جهان (بلوک شرق و غرب) با ایجاد بازیهای سیاسی و تقابل نظامی باعث برافروختن جنگهای جهانی شده و ما بعد آن هم (جنگ سرد) در حال کنترل کارگرد یکدیگر هستند یا دو رنگ خاص از نژاد بشر بعد از گذشت هزاران سال هنوز هم حاضر به همزیستی مسالمت آمیز با یکدیگر نبوده همه مثالها و نشانههایی از وجود این گزاره است.
پس جهان امروز را باید عصر تقابل دانست.این رویایی بعضا تقابل معنا در برابر معنا، گهگاه تقابل معنا در برابر بی معنایی و گاهی تقابل بی معنایی در برابر بی معنایی است. یکی از انواع این تقابلها که در یک دهه گذشته با اتکای بر فضای مجازی بیش از پیش نمایان و در مرکز توجهات قرار گرفته، تقابل تفکر رفرمیستی و لمپنیسم است.
لمپن را در لغت میتوان به شخصی اطلاق کرد که در سبک زندگی اجتماعی و تفکرات زیستی خود، نوعی از رفتار را در پیش گرفته که منطبق بر شیوه و نظام زیستی سایر افراد جامعه نیست.به بیان دیگر به عقیده کارل مارکس و فردریش انگلس لمپن پرولتاریا به طبقهای از افراد گفته میشد که:نه مالک ابزار تولیداند (مثل سرمایهداران) نه کارگر تولیدی واقعیاند (مثل پرولتاریا) بلکه معمولا شامل افراد بیکار، ولگرد، تبهکار، قاچاقچی، یا کسانی هستند که به راحتی در خدمت نیروهای ضدجامعه قرار میگیرند، چون آگاهی طبقاتی ندارند.
اما نکتهای که بسیار حائز اهمیت بوده آن است که لمپنیسم امروزی با لمپن مارکسیستی دارای یک فرق اساسی است با این مضمون که:لمپنیسم امروزی ابزار قدرتمندی به نام سوشیال مدیا (فضای مجازی) در اختیار داشته که با توسل به آن و سایر ویژگیهای خود شامل سرعت در تاثیر، ضدیت با علم، فرهنگ گریزی، پوپولیسم و خشونت گرایی میتواند هسته قدرتمندی از طرفداران متعصب گرد آورده، خود را به عنوان رهبری کاریزماتیک و تاثیر گذار معرفی نماید و جهت رسیدن به این مقصود ممکن است به سهولت قواعد و هنجارهای اجتماعی و قانونی را زیر سوال ببرد.
در مقابل رفرمیستها (اصلاح طلبان) کسانی هستند که به دنبال اصلاح تدریجی و مسالمتآمیز ساختارهای موجود در شاکله یک جامع مدرن هستند. بسیاری از محققین و پژوهشگران تفکر رفرمیک را صرفا در قالب سیاسی مورد بررسی قرارداده و تفسیر کرده اند.
اما این سبک نگرش را میتوان در هر موقعیت و ظرفی که مبتلابه اصلاح و تغییر باشد طرح ریزی نمود از ناهنجاریهای اجتماعی و جامعه گریزی نوع بشر تا راهبردهای نخ نمای از پیش باخته اقتصادی و حتی قانونهای نگاشته شده بدون پشتوانه کارشناسی همگی میتوانند محل ورود تفکر رفرمیک باشد.
در واقع رفرمیستها میتوانند به پشتوانه ویژگیهای خود شامل قانون خواهی، تدریج گرایی، ضدیت با افراط، اعتقاد به گفتوگو و تضارب آرا، راه رسیدن به تغییر و اصلاح را هموارتر سازند.و، اما نقطه تقابل و رویارویی رفرمیستها و لمپنها دقیقا آنجاست که: رفرمیست تمام ظرفیت خود جهت تغییر و اصلاح را به کار گرفته و لمپنیسم در مقابل این معنا مقاومت میکند.
حال سوال اینجاست راه رسیدن به این تغییر و اصلاح چیست؟ به بیان دیگر رفرمیستها چگونه باید لمپنها را مبدل به حلقهای از تغییرات مسلسل مورد نظر خود کند؟ برای پاسخ به این سوالات لازم است به سراغ ابزار حیات و مانور قدرت نمایی لمپنیسم یعنی توده بشر رفت.
پر واضح است که از نظر توده، در تقابل همیشگی لمپنیسم و رفرمیستها برد با لمپنیسم بوده و تفکر رفرمیستی هیچ وقت در مرکز توجهات قرار نگرفته است. در واقع برندهی بدون، چون و چرای این جنگ نابرابر لمپن بوده، زیرا به شناخت صحیحی از جامعه هدف رسیده است، (کافیست رفتارهای خارج از قاعده لمپنهای مجازی را به خاطر بیاوریم) لمپن خوراک گندیده مورد نظر خود را در ظرفهای نقره کوب و طلاکوب به خورد توده داده و از ایشان بهره وری مطلوب به نفع خود مینماید که در مقایسه باید گفت با توجه به دادههای مکتسبه از فضای ذهنی و رفتاری توده، در حال حاضر اندیشه رفرمیستی از ایجاد این جریان ناتوان است.
(میتوان بازدید لایوها و پستهای اساتید فلسفه و ادبیات را با لایوها و پستهای لمپنها مقایسه کرد) به عقیده نگارنده و بنا بر آنچه گفته شد شایسته است جهت تعدیل این فضای ذهنی اصلاح در اصلاح صورت گیرد؛ و اگر تفکر رفرمیستی قصد تاثیر گذاری و تاثیر پذیری بر کدهای شناختی جامعه و همراه کردن ایشان با خود را دارد لازم است در هسته تفکری و ایدئولوژیک خود تغییرات گسترده به عمل آورده و دادههای رفرمیک را منطبق بر دادههای جامعه شناختی و مردم شناسی نماید به بیان دیگر به نظر میرسد اساسا عامل دوری گزینی و افتراق توده بشر از تفکر رفرمیستی، تئوریک بودن این تفکر است.
پس لازم است که تفکرات این اندیشه در مرحله عمل و ارتباط نقش به نقش با بشر استحاله گردد به عنوان مثال ۱. تفکرات رفرمیستی باید فضای مجازی را در اختیار گیرد. ۲. اندیشه رفرمیک باید با نسل زد ارتباط دوسویه برقرار کند،۳. زبان رفرمیستیک باید کوچه بازی شود،۴. دکترین رفرمیستها بابد دکترین علوم انسانی باشد،۵. رفرمیستها لمپنها را دعوت به مناظره و.. باری، در صورت ایجاد تغییرات پیشنهاد شده و ساخت و پرداخت راه ارتباطی میان اندیشه رفرمیک و فعل توده، تفکر رفرمیست قادر به کنترل افعال لمپنیسم، بی اثر کردن تاثیرات منفی آن و الحاق ایشان به بدنه جامعه هدف و از طرف دیگر اعتماد هسته جامعه و تاثیر پذیری مطلق آن خواهد بود.
پژوهشگر حوزه علوم انسانی، کارشناسی ارشد حقوق کیفری و جرم شناسی،وکیل دادگستری*