
مهرداد جهانگیری، روزنامه نگار متنی را برای دکتر احمد توکلی نوشته است که میخوانید.
دیدارنیوزـ مهرداد جهانگیری*: دکتر احمد توکلی پس از سالها تحمل بیماری، درگذشت. آشنایی و مراوده با او بواسطه دوستی و رفاقت دیرینهاش با پدرم، نخستین تجربهی مستقیم من از ارتباط با یک سیاستمدار سرشناس بود. هشت ساله بودم که او نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد و با دو سه برنامهی کوتاه انتخاباتی موفق به کسب قریب به پنج میلیون رأی در برابر رئیس جمهور مقتدر وقت، هاشمی رفسنجانی گردید. بعد از آن انتخابات به انگلستان رفت و پس از چند سال با اخذ مدرک دکترای اقتصاد به ایران بازگشت.
من به سالهای نوجوانی رسیده بودم که او بار دیگر نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد. اما اینبار در برابر سید محمد خاتمی که برخلاف دور دوم هاشمی، نهتنها از محبوبیتش کم نشده بود، که با رأیی بالاتر از دور نخست، بار دیگر به ریاست جمهوری رسید. ورود او به مجلس هفتم و ریاستش بر مرکز پژوهشهای مجلس مصادف با دوران دانشجویی من بود. علیرغم اختلاف دیدگاه فراوان، اما ارتباطم با او حفظ شد و تقریبا هر دوماه یکبار در آن ساختمان قدیمی تقاطع وصال و ایتالیا به دیدنش میرفتم و یکی دو ساعتی پیرامون موضوعات روز به بحث میپرداختیم.
انتخابات هشتاد و هشت، اما تکلیف را چنان روشن ساخت که دیگر این جلسات را بیفایده میدیدم. پس از این دیگر بجای بحثهای دوطرفه، دغدغههایم را در قالب نامه برای او میفرستادم. علیرغم تمام تندیهای نامههایم، اما هرگز از من نرنجید و از مهربانیاش کم نشد. در این سالهای آخر نیز علیرغم تشدید علائم بیماری و کاهش قدرت تکلمش، همیشه پیگیر احوالم بود. گاه با تلفن و گاه با پیامک از من خبر میگرفت. در یکی از این تماسها به او اطلاع دادم که رفیق دوران دانشجوییاش، سعید شاهسوندی، در خاطراتش گفته که در ابتدای دهه پنجاه، ماهها تلاش کرد که او را وارد سازمان مجاهدین کند، اما موفق نشد. یکی دو ماه بعد سعید شاهسوندی که عمرش دراز باد، بیمار شد و جلسات روایت خاطراتش نیز مدتی متوقف گشت.
به «احمد آقا» اطلاع دادم که رفیق سابقش در بستر بیماریست. علیرغم مشکل شدید در تکلم، از من خواست تا شماره شاهسوندی را برایش ارسال کنم تا حتما با او تماس بگیرد و جویای احوالش شود. آری، تاریخ گاه به همین بیرحمیست. آنقدر که ممکن است دو رفیق یا دو برادر و خواهر را در دو مسیر سیاسی مختلف قرار دهد و آنان را به دشمن هم بدل سازد. کاش میشد همه این را بفهمیم که ما پیش از اینکه پیرو فلان ایده و آرمان باشیم، انسانیم و دارای عاطفه؛ و به وقت واقعه، اتفاقا پایبندی به همین عواطف انسانی همچون رفاقت است که میتواند مانع از وقوع وقایع خونین شود.
*روزنامه نگار