پارتو نخبگان را به شیران و روبهان دستهبندی کرده است. با سیری در حیات سیاسی ـ اجتماعی امیرکبیر نیک درمییابیم که وی متعلق به دسته شیران بوده و بدین سبب هم با درباریان فاسد و فرصت طلب ناصری که تاج کیان را آرزو داشتند نتوانست کنار بیاید و جان خود را بر سر آن گذاشت.
دیدارنیوز ـ مسلم تهوری: طبق نظریه پارتو در بین افراد یک گروه، شایستهترین افراد آن گروه را نخبه مینامند. پارتو نخبگان را به دو دسته تقسیم کرده است: ۱. نخبگان حکومتی که از افرادی ترکیب میشوند که مستقیم یا غیرمستقیم در حکومت نقش عمده دارند؛ ۲. نخبگان غیرحکومتی که شامل بقیه نخبگان هستند. بنابر تقسیمبندی پارتو امیرکبیر اولین صدراعظم دوره ناصری را باید از جمله نخبگان حکومتی دانست که به حق در جایگاه صدراعظمی قرار گرفته بود، چرا که به نظر افلاطون اندیشمندان شایسته حکومت هستند و سیری در زندگی سیاسی ـ اجتماعی امیرکبیر به روشنی مشخص میسازد امیرکبیر از جمله نخبگان و اندیشمندان دوره ناصری بوده است.
میرزا تقی خان فرزند کربلایی محمد قربان در دوره کودکی و نوجوانی در دستگاه قائم مقام فراهانی بود و به واقع دست پرورده قائم مقام بود. نقل شده است روزی قائم مقام درصدد برآمد فرزندانش را امتحان کند و سؤالاتی را از آنان پرسید و هر سؤالی را که قادر به پاسخگویی نبودند میرزا تقی خان به درستی جواب میداد. قائم مقام سخت متعجب شد و پرسید تو چه زمانی درس خواندی؟ میرزا تقی خان پاسخ داد از پشت درب اتاق گفتههای استاد را شنیده و به یاد سپرده است. قائم مقام خواست انعامی بدو بدهد. میرزا تقی خان از دریافت انعام استنکاف ورزید و در عوض تقاضا کرد رخصت دهد تا او نیز درس بخواند. قائم مقام که به هوش سرشار وی پی برده بود اجازه درس خواندن به میرزا تقی خان داد. وی در ادامه با ذکاوت و درایتی که از خود بروز داد پلههای ترقی را در دستگاه قائم مقام پیمود و در جایگاه منشی مشغول خدمت شد.
میرزا تقی خان در دورهای که ناصرالدین میرزای ولیعهد در تبریز اقامت داشت در کنار ولیعهد بود و پس از مرگ محمدشاه همراه شاه جوان عازم تهران شد. ناصرالدین شاه پول کافی جهت عزیمت به تهران نداشت و میرزا تقی خان با استقراض از تاجری تبریزی قشونی را به همراه شاه جوان به تهران گسیل داشت. خدمات بیشائبه میرزا تقی خان به ناصرالدین شاه موجب شد تا وی در نظر شاه اجر و قربی عظیم پیدا کند و پس از تاج گذاری برخلاف نظر درباریان و بالاخص مهد علیا که تاج کیان را آرزو داشتند میرزا تقی خان به صدارت رسید و عنوان اتابک اعظم و سپس امیرکبیر را دریافت داشت.
در دوره کوتاه صدارت، امیرکبیر وارث وضعی کاملا نامساعد و مملو از مشکلات و موانع برای خدمت و کار بود. او هنگامی بر مصدر امور قرار گرفت که همه چیز و همه جای مملکت را فساد فرا گرفته بود. کادر هیئت حاکمه به صورت غیرقابل اصلاحی در فساد غوطهور بود. جنوب و شمال کشور مثل موم در دست انگلیس و روس قرار داشت. هیبت و شکوه دربار تنها برای رعیت بود و در برابر بیگانگان بیش از مترسکی بر سر جالیز نبود.
ارتش بهصورت سازمانی در جهت سرکوب مردم و رعب و دهشت آنان درآمده بود. نیروی دریایی که در آن تاریخ برای کشورهای مجاور دریاها نقش حیات و ممات را داشت، اصلا در ایران وجود نداشت. صنعت بهصورت موجود در کشورهای پیشرفته آن روز دنیا، ابداً در ایران بهچشم نمیخورد و صنایع دستی مختصری هم که بود در مقابل هجوم و حمله سیل مصنوعات کشورهای مترقی، رو به ورشکستگی میرفت.
کشاورزی و دامداری به همان وضع قرون وسطی باقیمانده بود. اگر کسی هم به فکر بهرهبرداری از معادن و ذخائر و ثروتهای خدادادی کشور میافتاد با توجه به وضع زمامداران و کارشکنیهای یغماگران خارجی منصرف میشد.
علم و ادب و هنر مخصوصا علومی که به تازگی در غرب رواج پیدا کرده بود، کفر و الحاد بهشمار میرفت و با اینکه تا آن روز در اروپا قدمهای بلندی به طرف تکامل و ترقی برداشته شده و در اثر ارتباط و آمد و شد، آن پیشرفتها از نظر سردمداران ایران پوشیده نبود، در ایران اقدامی برای اقتباس آن ترقی بهچشم نمیخورد. در عوض، بازار رشوه و دزدی و تجاوز و تعدی و زورگویی رواج داشت. القاب پرطمطراق و عناوین پرزرق و برق که حاکی از روح تنمّر و تفکر عدهای مغرور بود، در میان طبقه بالا و هزار فامیل دست به دست میگشت. در این وضعیت امیرکبیر شروع به اصلاحات در دو جناح داخلی و خارجی کرد.
اقدامات امیرکبیر در دوره صدارتش باعث تشدید دشمنی درباریان و مهدعلیا با وی شد. امیرکبیر که تلاشهای خود را بر برقراری نظم و قانون و به سامان کردن امور متمرکز کرده بود، اصلاحات گستردهای در زمینههای مختلف به انجام رساند که به سبب ریشهای و همهجانبه بودن، منافع بسیاری از فرصتطلبان و سودجویان را به خطر انداخت و بسیاری را به دشمنان امیر تبدیل کرد.
امیرکبیر ریشه بسیاری از نابسامانیها و مشکلات جامعه ایرانی را در جهل و نادانی جستجو میکرد و سعی وافر داشت تا سطح آگاهی جامعه خرافات زده ایران را ارتقا دهد؛ در همین راستا اقدام به تأسیس دارالفنون و روزنامه وقایع اتفاقیه کرد که این دو از جمله اقدامات اساسی امیرکبیر بود.
تأسیس دارالفنون منشعب از اشراف و آگاهی امیرکبیر بر اوضاع جهانی و روند جبران کاستیهای ایران در زمینه علوم بود. پولاک در خصوص تأسیس دارالفنون مینویسد:
«امیرکبیر به جای اعزام دانشجو به خارج و دعوت از مستشاران خارجی به تأسیس مدرسهای جدید در ایران دست زد. وی جهت تهیه مقدمات و احداث ساختمان دارالفنون، مسیو جان داوود خان مترجم مخصوص خود را به اتریش فرستاد تا برای آوردن معلمان اتریشی اقدام کند. علت انتخاب اتریشیها وابسته نبودنشان به دو دولت روسیه و انگلستان بود».
با تأسیس دارالفنون و تربیت نسلی تازه با آموزشهای نو و بدیع همراه با رسوخ تفکر اروپایی در میان طبقه تحصیل کرده لایه جدیدی به وجود آمد. این لایه جدید نیروهای اجتماعی را در برمیگرفت که با دیگر عناصر قدیمی تحصیل کرده کاملا متفاوت بودند. تفاوت این لایههای جدید در نوع نگرش به مسائل اجتماعی و سیاسی مشاهده میشد؛ بعدها نیز از میان تحصیل کردگان گروهی از اصلاحطلبان در جامعه به وجود آمدند.
انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه از دیگر اقدامات امیرکبیر در جهت افزایش آگاهی جامعه بود. در شماره هفتم این روزنامه در خصوص دلیل انتشار این روزنامه اعلام شد:
«از آنجا که همت خسروانی اعلیحضرت پادشاهی مصروف به تربیت اهالی و اعیان و رعایا و تجار و کسبه دولت خود است که به دانش و بینش آنها بیفزاید و از گزارش داخله و خارجه خبردار باشند، لهذا به انطباع روزنامه و انتشار آن به ممالک محروسه فرمایش عالیه فرمودهاند و امید کلی هست که به واسطه انتشار این روزنامهها اطلاع و آگاهی و بینایی اهالی این دولت علّیه بیشتر شود» (روزنامه وقایع اتفاقیه، ش. ۷، جمعه ۱۷ جمادی الاولی ۱۲۶۷: ۵). امیرکبیر برای اطمینان از شمار خوانندگان، اشتراک این روزنامه را برای همه صاحبمنصبان دولتی که بیش از دویست تومان حقوق سالانه میگرفتند، اجباری کرد. به دستور امیرکبیر روزنامههای خارجی از فرانسه، انگلیس، روس، اتریش، عثمانی و هند میرسید و قسمتی از آن ترجمه شده و به صورت جزوه تحت اختیار امیر قرارگرفت که حاوی اخبار سیاسی و اقتصادی بود. قسمتهایی از همین ترجمهها در روزنامه وقایع اتفاقیه چاپ میشد تا بدینوسیله بهاطلاع عموم برسد.
دیگر اقدامات مهم امیرکبیر در دوره صدارت بدین قرار است:
ـ ایجاد نظم در جامعه؛ در پی نظمی که او در جامعه برقرار کرد کمتر ظالمی قادر بود بر بیچارگان فقیر تعدی کند. وی دزدی و هرزگی و شرارت را در جامعه به حداقل رساند؛
ـ براندازی رشوهخواری در جامعه و بهخصوص مسدود کردن سیستم رشوه خواری و واسطهگری در دربار و حرم سرا؛
ـ براندازی رسم قمه کشی؛ در تهران آن زمان رسم بود که جوانان قمه میبستند؛
ـ سروسامان دادن به خزانه مملکت و قطع حقوق بسیاری از درباریان و وابستگان آنها و کاهش هزینههای دربار و بریز و بپاشهای اندرونی؛
ـ تأسیس اداره آگاهی؛ وی برای اینکه از روابط کارگزاران و مأموران دولت با مردم مطلع باشد ادارهای مخصوص و سرّی تشکیل داد و مأموران این اداره با لباس چوپان، گدا، فروشنده دوره گرد، راهزن و ... همه جا نفوذ داشتند و هر جا کار خلافی از کسی سر میزد، بی درنگ امیر را با خبر میکردند؛
ـ واگذاری محاکم شرع به علمای صالح و براندازی رسم شکنجه؛
ـ ساخت بیمارستان و مایه کوبی اجباری آبله در جامعه؛ هر کس از بیماری آبله میمرد، بستگان او را ۵ تومان جریمه میکرد؛
ـ ایجاد چاپارخانه برای مرسولات پستی، ایجاد میدان توپخانه و عمارت آن و همچنین سبزه میدان تهران؛
ـ ساخت ۲۰۰ خانه در بیرون شهر برای مردم؛
ـ ایجاد کارخانههای پارچه بافی، شکر ریزی، چینی و بلورسازی، کاغذ سازی، چدن ریزی؛
ـ فرستادن ایرانیان به خارج برای تحصیلات و تدریس در ایران؛
ـ استخدام استادان خارجی و تصمیم به جایگزینی آنها با ایرانیان؛
ـ ترویج ترجمه و انتشار کتب علمی؛
ـ ترویج ساده نویسی و لغو القاب و عناوین؛
ـ مرمت ابنیه تاریخی؛
ـ فرستادن صنعتگر به روسیه و مقابله صنعتی با روسیه توسط دست توانای استاد کاران اصفهانی؛
ـ بسط فلاحت و آبیاری؛
ـ توسعه تجارت داخلی و خارجی؛
ـ کوتاه کردن دست اجانب در امور کشور؛
ـ تعیین مشی سیاسی معینی در سیاست خارجی؛
ـ تأسیس سفارتخانههای دائمی در لندن و سنپترزبورگ، ایجاد کنسولگری در بمبئی، عثمانی و قفقاز؛
ـ تربیت کادر برای وزارت امور خارجه و تنظیم دفتر اسناد سیاسی؛
ـ اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه؛
ـ فرونشاندن فتنه باب؛
ـ مبارزه با خرافه گرایی؛
ـ سرکوب شورش سالار در خراسان؛
ـ حذف مشاغل بیفایده در نظام سازمانی؛
ـ رونق بخشی به مهمات سازی و باروت سازی تبریز؛
ـ آزادی استخراج معادن برای اتباع ایرانی؛
ـ بنای سد ناصری بر رودخانه کرخه؛
ـ بنای سد تازه گرگان؛
ـ ایجاد پل شوشتر؛
ـ رواج کشت نیشکر؛
ـ زراعت پنبه آمریکایی؛
ـ جلوگیری از واردات بیرویه.
جهت توضیح و تبیین شخصیت امیر و ابتر ماندن اصلاحات او و سرانجام علت مرگش به ناچار مجدد از کلام پارتو وام میگیرم. وی نخبگان را به گروه شیران و روبهان تقسیم کرد. وی در تعریف شیران میگوید: اشخاصی هستند که درپی دلبستگی هستند و به خانواده، قبیله، شهر و ملتشان به شدت احساس وفاداری میکنند. این افراد دارای عرق میهن پرستی و شور مذهبی هستند و در صورت لزوم از کاربرد زور هراسی ندارند. همزمان این افراد اهل جنگ و ستیزه هستند. امیرکبیر که طبق دستهبندی پارتو از تبار شیران بود، هیچگاه نتوانست با سودجویان و فرصتطلبان از در سازش وارد شود و با آنها هم کاسه شود.
اساسا در جوامع دیکتاتوری و نظام استبدادی همانند دوره ناصری نخبگان جامعه دو راه بیشتر پیش رویشان متصور نیست. یا بایستی همچون روبهان جذب و یا به مانند شیران حذف شوند. عدم تخطی از اصول و پایدار ماندن بر سر اعتقادات باعث شد دشمنان داخلی و خارجی امیرکبیر عزمشان را جزم کنند تا به هر ترتیب وی را از صحنه سیاسی ایران حذف کنند. دشمنان امیر و در رأس آنان مهدعلیا، ناصرالدین شاه را دوره کردند و آنقدر از امیر بدگویی کردند تا شاه جوان و بیتجربه خام بافتههای آنان شد و ابتدا امیرکبیر را از صدارت خلع کرد و میرزا آقا خان نوری را به جای او نشاند و سپس از امارت نیز او را معزول ساخت. اما آنان که از وجود امیرکبیر نیز بیمناک بودند هنگامی که شاه در اثر مصرف مشروب از حال طبیعی خارج شده بود حکم قتل او را گرفتند و فیالفور راهی کاشان شدند و روز جمعه ۲۰ دیماه ۱۲۳۰ در حمام فین کاشان رگ دست امیرکبیر را زدند و او را به قتل رساندند. انگلیس درصدد آن بود تا پای خود را از قتل امیرکبیر بیرون بکشد لذا آنچه بر سر امیر آمد را نتیجه دسیسههای اندرونی شاه دانست و وزیر مختار انگلیس در گزارشی آورد: «برانداختن دولت امیرنظام، بیشتر نتیجه توطئه و نیرنگ اندرون شاه است که در رأس آن مهدعلیا مادر شاه قرار دارد».