حسین جعفری در نهمین یادداشت خود به ابعادی از نظریات مختلف شیعه در حکمرانی و فقه سنتی شیعه پرداخته است که در دیدارنیوز میبینید و میخوانید.
دیدار اندیشه - حسین جعفری: گفته شد "برای درک ادبار مردم کوفه به امام حسین علیرغم نامه نگاریهای متعدد به او، باید به این انحراف (پذیرش قول حاکمِ بقدرت رسیدهی ثبیت شدهی مبسوط الید بعنوان امری شرعی و مورد رضایت خداوند) توجه بیشتری کرد. خلاصه آنکه بنا فهم عامهی مردم مسلمان زمانه، تا وقتی یزید بقدرت نرسیده بود میشد از حسین برای تصدی ولایت و قدرت دعوت کرد، اما شوربختانه تا حسین به کوفه برسد، یزید تثیبت شده و بعنوان، ولی امر حکمش نافذ شد و از این پس مردم کوفی شرعاً موظف بودند علیرغم نوشتن آن نامه ها، پیگیر نامههای خود نباشند و از "ولی امر" اطاعت کنند. "
علاوه بر آنچه عرض شد در کربلا نمیتوان از نقش ناظران خاموش غافل ماند، انبوهی از سیاهی لشگر ساکت و خاموش (و گریان)، اما حاضر در سپاه یزید است!
کسانی که علیرغم علم به حقانیتِ امام حسین و فساد و تباهی حاکم و، ولی مبسوط الید وقت (یزید)، بدلیل آنکه حدس نمیزدند پایان کار به کشته شدن حسین ختم شود و تصور میکردند عمر سعد به گونهای با امام به توافق میرسد و حداکثر امام نیز با عذر خواهی، از کنار مساله میگذرد، وارد معرکه کربلا شدند، نقش سیاهی لشکر سپاه یزید را ایفاء کردند تا در مقابل چشمان گریان شان آن بشود که نباید میشد!
اینان (مقصودم بدنهی عامی سپاه کوفه است) وقتی سابقه آشنایی عمرسعد و سایرین را با امام حسین ملاحظه میکردند، باور نمیکردند پایانِ حصرِ امام حسین (ع) در کربلا و ایجاد محدودیت و فشار بر او برای مجبور کردنش به توبه و استغفار و بیعت زورکی (بدلیل خروج بر حاکم)، به چنان جنایت هولناکی ختم شود.
به باور من، تا روز هشتم محرم؛ اوضاع همانگونه پیش میرفت که عموماً حدس زده میشد. زیرا عمر سعد در برابر پیشنهاد حسین برای انصرافش از ورود به کوفه، نرمش به خرج داد و از ابن زیاد تقاضای تعیین تکلیف کرده بود. اما با ورود شمر به معرکه، اوضاع به گونهای دیگر رقم خورد.
بخش کثیری از کوفیان؛ نه شجاعت دفاع از حق را داشتند و نه آنقدر مسخ شده بودند که در همراهی با عمر سعد، دست به شمشیر برده با فرزند رسول خدا مقاتله کنند. تنها راه باقی مانده برای آنان؛ این بود که در گوشهای (در نقش سیاهی لشکر) بایستند و با چشمانی اشک بار، ناظر خاموش واقعه شوم ظلم و جنایت باشند.
این گروه هیچگاه تیری بسمت قافلهی عاشورائیان رها نکردند. به خیمهها حمله نبردند و حتی از مشاهدهی آنهمه جنایت و وحشیگری؛ خونِ دل! خوردند و گریستند!
تعجب نکنید! آری گریستند و گریستند، خیلی گریستند!
روزی مردی خدمت امام سجاد (ع) رسید و گفت من در کربلا در لشکر عمر سعد بوده ام، اما نه تیری انداخته ام و نه شمشیری کشیده ام و فقط انتهای صف نظاره گر بودم آیا در ظلمی که به امام شد گنه کارهستم یا خیر؟
امام فرمودند: همین که در صف دشمن در جبهه مخالف امام ایستادی و باعث سیاهی سپاه دشمن شدی و در دل اهل بیت ما رعب و وحشت انداختی گنه کاری حتی اگر نجنگیده باشی.
به باور من گناه کسانی که با علم به ظالم بودن حاکم وقت، چون ناظری خاموش! سکوت میکنند تا ببینند بعدها چه میشود، همچنین گناه کسانی که وقتی خدمهی حاکم ظالم از حسینِ محصورِ (در میان سپاه کوفه؛) تقاضای کوتاه آمدن و رجعت ذلیلانه به حاکم فاسد و توبه را طلب میکنند، به گوشهی عافیت پناه برده و زبان در کام میکشند و فقط در خفا اشک میریزند، کمتر از گناهِ ابن زیادها نیست!
ادامه این مطلب را در ویدیوی زیر ببینید و بشنوید