در هفتهای که گذشت خبرها و اتفاقات خاصی در کشورمان رخ داد که مورد توجه عوام الملک قرار گرفت و در این مطلب آنها را میخوانیم.
دیدارنیوز ـ عوامالملک:
جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
تمام روز را در خانه بودم. کتاب "نیمدانگ پیونگیانگ" که سفرنامه مربوط به سفر نویسنده به کره شمالی بود را خواندم. خوب است که با حال و هوای کره شمالی آشنا بشویم. فیلم "رستگاری در شاوشنگ" را هم دیدم. درباره زندانیانی بود که باید در زندان شاوشنگ برای سالهای طولانی بمانند و زندانبانان هم فکر میکنند هر کاری که بخواهند میتوانند با زندانیان بکنند. رییس زندان هم یک مسیحی متدین است که با اینکه انجیل میخواند کاسب هم هست. بقیهاش را نمینویسم که فیلم لو نرود. اما فیلم خیلی خوبی است و خوب است هر کسی که در زندان زندگی میکند آن را ببیند. اخبار سیل در سیستان و بلوچستان را دنبال کردم. ظاهرا خبرش هنوز به خواص نرسیده است.
شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
جزئیات حکم یکی از عمله طرب به نام شروین را خواندم. خلاصهاش این است که مدتی به زندان خواهد رفت تا به کارهای زشتش فکر کند. بعد که از زندان بیرون آمد مدتی حق ندارد از کشور خارج شود تا خیلی بیشتر به کارهای زشتش فکر کند. دراین فاصله باید یکی دو تا کتاب که باعث میشود بفهمد چطوری باید بیشتر به کارهای زشتش فکر کند را بخواند و خلاصهشان را بنویسد و بعد از همه اینها به کارهای زشت آمریکا فکر کند و در موردش یک موسیقی ارزشی و حماسی بسازد تا کمک کند حتی خود آمریکاییها هم به کارهای زشتشان فکر کنند. حکم خیلی جالب و جدیدیست. خواصالرعایا نشان دادهاند به جای تنبیه کردن ما عوام بیشتر به دنبال متنبه کردنمان هستند. به نظرم برای فکر کردن به کارهای زشتمان لازم نیست ما را به داخل زندان بفرستند. الان داخل و خارج زندان از این لحاظها فرقی ندارد. اخباری درباره به وجود آمدن برخی تغییرات در خواصالملهها شنیده شد. ظاهرا خواص بین خودشان تصمیم گرفتهاند صندلیهایشان را برای تنوع عوض کنند. خیلی خوب است.
یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
یک ماه بعد، چنین روزی، سیزده بدر و آخرین روز از تعطیلات نوروزیست. امروز خبر خاص دیگری نبود که لازم باشد ثبت شود.
دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۲
حرفهای رضامراد، خواصالدوله امور مکتبخانهها درباره کاهش سن دیپلم از هجدهسالگی به پانزده سالگی و هزینه کردن برای آموزش اطفال از ۴ سالگی به جای ۷ سالگی را شنیدم. خیلی طرح بدیع و خوبیست. روی مغز طفل ۴ ساله خیلی بهتر از ۷ سالهها میشود کار کرد. سرباز ۱۵ ساله هم خیلی بهتر از سرباز ۱۸ ساله کار میکند. کلا نیروی کار نوزده- بیست ساله خیلی بهتر از نیروی کار بیست و سه چهار ساله است. بیشتر هم طول میکشد تا بازنشسته شود. هم بیشتر کار میکند و هم دیرتر بازنشسته میشود. این مزایایی که در عصر ابراهیم برای کشور ایجاد شده از زمان مادها تاکنون بیسابقه بوده است. یکی از این مزایا همین رضامراد است. البته اینکه سن دیپلم از هجده سالگی به پانزده سالگی برسد معنایش این نیست که فرد دیپلمه حق دارد رای بدهد یا گواهینامه بگیرد. نهایتا شاید به شرط تعهد به فرزندآوری اجازه ازدواج پیدا کند. امروز جلسه خواصالملهها به خاطر عدم حضور تعداد زیادی از خواصالملهها به حد نصاب نرسید و تشکیل نشد. ظاهرا عده زیادی از خواصالملهها خسته یا دلشکسته بودهاند. احتمالا تقصیر ما عوام است. هیچ وقت نتوانستیم عوامی در حد شان این خواص باشیم. هر سال هم بدتر شدیم و کردیم. اخباری از بر هم خوردن برنامه یکی از عمله طرب به نام علیرضا در اصفهان شنیدم. ظاهرا و متاسفانه عدهای از عوام مبالغی پول داده بودند تا علیرضا نامی به همراه یک عده مطرب دیگر برایشان معاذالله ساز بزنند و بخوانند. خوب است که عدهای از خواص همیشه در صحنه به موقع جلوی بروز این فاجعه بزرگ را گرفتند. البته این بار سعی کردند فقط با گردن کلفت و زبان خوش برنامه را تعطیل کنند و نیازی به استفاده از زور بازویشان پیدا نکردند. ما عوام باید قدردان این رافت و ملاطفت خواصمان در جایجای کشور باشیم.
سهشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
صبح مدرکی به دستم رسید که شدیدا ناراحتم کرد و عملا تا شب کار دیگری نتوانستم بکنم. ظاهرا در مهر ماه دو سال پیش دزد به خانه الیاس فرزند محمدباقر در فرمانیه تهران رفته و حدود ۷ میلیارد تومان سکه و طلا دزدیده است. خیلی ناراحتکننده است. محمدباقر و فرزندانش نهایتا چند میلیون تومان پول و یک موتور و یک پاترول قدیمی داشتهاند و احتمالا این هفت میلیارد تومان سکه و طلا هم امانت پیش الیاس بوده است. چه کشیده الیاس در این دو سال و ما بیخبر بودهایم؟ خود محمدباقر هم قطعا خیلی غصه خورده است. اولادش یکی مالباخته و آن یکی آواره غربت و آن یکی هم که سیسمونیاش در راه شکسته و خرد و خاکشیر شده است. وسط این همه گرفتاری شخصی مجبور است مشکلاتی که ما عوام برای خواص درست میکنیم را هم پیگیری کند. محمدباقر متشکریم. به نظرم بد نیست لااقل برای قدرشناسی از زحمتهایش به قدر وسع خودمان یک گلریزان برای محمدباقر و عائلهاش برگزار کنیم.
چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲
فیلمی از بازدید دکتر ابراهیم از منطقه سیلزده دشتیاری را دیدم. چند وقتی بود از این صحنههای توی آب و گل رفتن خواص ندیده بودم و دلم تنگ شده بود. دکتر ابراهیم به محافظانش گفت شما بروید، من هوایتان را دارم. خیلی دلگرمکننده بود. شاید یک روزی دکتر ابراهیم به ما عوام هم همین را بگوید. خیلی بهتر از آن کسانی است که میگفتند هر کسی دوست ندارد، جمع کند برود. همین که حس کنیم اگر برویم دکتر ابراهیم، خودش هوایمان را دارد باعث میشود با خیال راحت نرویم.
پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲
امروز یادم آمد که به روزهای پایانی سال رسیدهایم. قدیمها این موقع که میشد حال آدمها یک جوری بود که باعث میشد قند در دلت آب شود و اصلا یادت نرود که به روزهای پایانی سال نزدیک شدهای. محمد، معاون اول دکتر ابراهیم اعلام کرد که مطمئن است بازار توسط خواصالدولهها کنترل نمیشود و خود بازار میتواند خودش را کنترل کند. باید از بازار بخواهیم بر خودش مسلط باشد و اگر خواست عصبانی شود اول یک نفس عمیق بکشد، یک لیوان آب بخورد و بعد به این نتیجه برسد که نیازی نیست قیمتها بالا برود. حتی بهتر است قیمتها پایین بیاید و به خاطر گل روی عوام هم شده گران بخرد و ارزان بفروشد. همه چیز که پول و سود نیست. البته بازار باید حواسش باشد که مالیات بیشتری به خواصالدولهها بدهد. چون بالاخره خواص برای اداره امور و حل مشکلات ما عوام باید خرج بکنند. بدون مالیات نمیشود!