به همت تعدادی از هنرمندان، بازیگران، صداپیشهگان و مدیران رادیو، آیین نکوداشت توران مهرزاد در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد و شبی به یاد ماندنی برای همه ساخت.
دیدارنیوز ـ آرش راهبر: آن جلو، در نزدیکی سن و مماس با صندلیهای قرمز ردیف اول سالن، سرکار خانم توران مهرزاد روی صندلی چرخدار نشسته و همه دوستان و همراهانش از پشت سر نگران این جسم خمیده و در هم فرو رفته هستند که مبادا یک وقت خط و خش دیگری بر تندیس جاندار دوستداشتنی این اسطوره صدا و نمایش بیفتد.
همین چند دقیقه پیش، چند نفر از دوستداران مهربانوی تئاتر و رادیوی ایران، او را با دقت زیاد و تأمل نفسگیر، روی هوا و بدون کمترین تکان به سالن آوردند. برای لحظاتی «توران خانوم» به صحنه خیره ماند و شاید یادش آمد که آن دورها، حوالی سال ۱۳۲۳ در اولین باری که روی صحنه تئاتر رفت با چه جملهای وارد دنیای نمایش شد.
توران خانوم همانطور نشسته بود و دسته دسته آدم از زنان جوان شیک و پیک گرفته تا پیرمردهای عصا به دست میآمدند برای احوالپرسی، اما هیچ کس صدای خانم مهرزاد را نمیشنید. یک نفر داد زد که «بلندگو بیاورید...»، اما معلوم نبود آن دستهای چروکیده آیا تحمل نگه داشتن میکروفون را داشتند یا نه؟
مجری که خوشامد گفت و کلی قربان صدقه خانم مهرزاد رفت مراسم نکوداشت یک هنرمند رشید که حدود ۷۰ سال در صحنه بوده رسما آغاز شد. ایرج راد هم شد اولین سخنران و با آنکه صدایش خش افتاده بود و قوت سابق را نداشت، اما آن قامت زیبا و استوار آنقدر جذاب بود که هیچ کس پلک نزند. ایرج خان در ستایش خانم مهرزاد گفت و اینکه با وجود جوانیاش در کارگردانی تئاتر، هنرمندان بزرگ در نمایش او شرکت کردند و از چشمه فرهنگ به همه نوشاندند؛ و بعد نوبت به حسن خجسته مدیر سابق رادیو رسید که برود پشت تریبون. مدیر محترم و دلسوز رادیو که زحمات زیادی برای توران مهرزاد کشید و صدای او را در رادیو زنده کرد، کوتاه سخن گفت و از اهمیت و برکت احترام به بزرگترها گفت خاصه هنرمندانی در قامت و جایگاه خانم مهرزاد.
بعد بهزاد فراهانی همچون رستم بر رخش سخن نشست و با ردیف کردن واژههای خوشآهنگ و پرمعنا، هنگامه کرد. بهزاد فراهانی همه حاضران در سالن را قوم و خویش خودش خواند و برای آنها از نامهای بزرگ رادیو و صداهای بیتکرار گفت و آخر کار هم شعری بیمانند از زندهیاد رامین فرزاد خواند تا همه را مبهوت کند.
بعد میکائیل شهرستانی و شهین نجف زاده یک نمایش رادیویی بازی کردند و کمی بعد صدایی از توران مهرزاد از دل تاریخ به گوش رسید، یک صدای جادویی و پر از عشق و مهر، انگار که هزار سال عاشقی کرده باشد.
اسماعیل خلج هم دقایقی از همکاریاش با توران مهرزاد و سریال سایه همسایه گفت و اشک روی گونههاش غلتید. فریدون اسماعیلی هم سعی کرد لبخندی به لب توران خانوم بیاورد هر چند که مهرزاد او را به خاطر نیاورد.
لختی دیگر ناگهان توران مهرزاد با صندلی چرخدارش از جا کنده شدند و در میان بهت تماشاچیها رفتند روی سن. توران خانوم که رو به جمعیت شد همه نفس راحتی کشیدند و بعد منوچهر والی زاده و فریدون اسماعیلی بر دست و پای او بوسه زدند و کیک بزرگ بریده شد.
توران بانو، خانم مهرزاد، یادت مبارک!