سید عبدالجواد موسوی، شاعر و روزنامهنگار در یادداشتی با عنوان «شما صاحب این مملکت نیستید» در روزنامه هممیهن نوشت: «حالا که چشم دیدن کسی جز خودتان را ندارید، لااقل تسهیلاتی برای جمعکردن آنهایی که باید بروند فراهم آورید، چون ممکن است همینجا بمانند و کار دستتان بدهند. هرچه زودتر هم اینکار را انجام دهید بهنفعتان است، چون با این دستفرمانی که شما میرانید، تعداد کسانی که باید جمعکنند، روزبهروز بیشتر میشود و اگر همینطور دست روی دست بگذارید، ممکن است بهجای آنها شما مجبور شوید جمع کنید و بروید.»
دیدارنیوز _ سید عبدالجواد موسوی*:
روزی که آن خانم محترم گفت، هرکس از وضع موجود ناراضی است جمع کند و از این مملکت برود، کمتر کسی فکر میکرد اینجمله زشت و زننده بهزودی به تئوری یک جناح سیاسی در ایران بدل شود و بزرگ و کوچک این جماعت به دیگران بگویند: اوضاع همین هست که هست؛ اگر ناراضی هستید جمع کنید، بروید. البته از اول هم معلوم بود که آن تمامیتخواهی افسارگسیخته، روزی از چنین جاهایی سر در خواهد آورد.
آدمیزاد اگر اهرمی برای مهار نداشته باشد، حرص و ولعش سیریناپذیر است؛ حتی اگر این حرص را پشت شعارهای ارزشی و انقلابی پنهان کند. دموکراسی اینجور جاهاست که معنی پیدا میکند. وقتی همه ابزارها و نهادهای قدرت را برای خودتان خواستید و برای دیگران حتی بهقدر یک روزنامه حق قائل نشدید، معلوم است که هوا برتان میدارد و به هرکس که، چون شما نیندیشید، امر به رفتن میدهید. مشکل از شما نیست؛ مشکل از ساختاری است که به شما اجازه میدهد بیپروا بتازید و خودتان را صاحب همه حق و حقیقت بدانید. اگر همان روز اول بابت چنین توهینی به مردم ایران، توبیخ میشدید و به شما و دوستانتان میفهماندند که صاحب این مملکت نیستید، کار به این جاها نمیکشید. طبیعی است که وقتی کوسِ «أناَ رَبُّکُمْ الأعْلی» میزنید و کسی جلویتان را نمیگیرد، کار به همین فضاحتها میکشد. از تریبون رسمی مملکت به هموطنان خودتان میگویید: جمعکن برو! این ادبیات را اشغالگران صهیونیست هم در مقابل فلسطینیها بهکار نگرفتند. لااقل آن اوایل در پی تطمیع آنها بودند و خریدن زمینهایشان.
جمعکن برو! از دل فرعونیتی میآید که نظیرش را تا اینسالها ندیده بودیم. اگر هم بود، اینقدر عریان و دریده عنوان نمیشد. این میزان گستاخی نشانه بدی است. گواهی است بر مستی قدرت و شدت عصبانیت بهکاربرندگان چنین ادبیاتی. درست مثل اراذل و اوباش قدارهبندی که مدام عربده میکشند، رگگردن کلفت میکنند و غدهای بهنام مغز را مزاحم میدانند. آنها وقتی میگویند جمعکن برو، هر غلطی که خواستی بکن و اصلاً برو شکایتکن، خاطرشان جمع است که طرف مقابل آدم مظلوم، بیپناه و بیسر و زبانی است که حتی جرأت شکایتکردن هم ندارد. اگر هم شکایت کند احتمالاً شکایتش به جایی نمیرسد. این جماعت هم وقتی مطمئن شدند یکهتاز هستند و میدانند هیچکس نیست که به داد شاکیان برسد، اینقدر جسارت پیدا کردند که به هموطنانشان نهیب بزنند که: جمعکن برو! اگر ذرهای فکر میکردند که جایی باید تاوان این قلدریها را بدهند، توی دلشان و زیر پتو هم چنین تهوری به خرج نمیدادند. این بندگانخدا سالهاست که لات کوچه خلوتاند. انقلابینماهای پس از انقلاب. انقلابینماهایی که فقط از نعمات انقلاب برخوردار شدهاند و از جنگ هم فقط تقسیم غنائماش را میفهمند.
جمعکن برو، فقط یک شعار خوشآهنگ نیست که لقلقه کوچک و بزرگ اینها شده باشد؛ یک عقیده است. یک عقیده فاسد سیاسی. دعوا هم فقط بر سر حجاب و سلائق شخصی نیست. آنهایی که از اوضاع دانشگاهها راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. آنهایی که از وضعیت رسانه راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. آنهایی که از انتخابات راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. آنهایی که از مهار تورم و بهار تورم راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. آنهایی که از بیکاری راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. آنهایی که از فدراسیون فوتبال راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. سرانگشتی هم حساب کنید، اکثر این مردم باید جمع کنند و بروند و شماها بمانید و مدینه فاضلهتان. ایرادی هم ندارد، ولی حالا که چشم دیدن کسی جز خودتان را ندارید، لااقل تسهیلاتی برای جمعکردن آنهایی که باید بروند فراهم آورید، چون ممکن است همینجا بمانند و کار دستتان بدهند. هرچه زودتر هم اینکار را انجام دهید بهنفعتان است، چون با این دستفرمانی که شما میرانید، تعداد کسانی که باید جمعکنند، روزبهروز بیشتر میشود و اگر همینطور دست روی دست بگذارید، ممکن است بهجای آنها شما مجبور شوید جمع کنید و بروید.
*شاعر و روزنامهنگار