محمد جواد حقشناس در قسمت اول از هفتمین برنامه رکن سه به مباحثی چون، احزاب، انتخابات نقش حاکمیت در جایگاهی که امروز احزاب دارند و عدم ارتباط معنادار احزاب و نهاد انتخابات، پرداخت.
دیدارنیوز ـ اسفندیار عبداللهی: حقشناس از جمله چهرههایی است که بیشترین آشنایی را با قوانین ایران دارد، بخصوص در حوزه احزاب که این برنامه بر آن تمرکز دارد.محمد جواد حقشناس در سمتهای رسمی اجرایی و تقنینی مسئولیت داشته و همچنین از قدیمیهای موثر تشکیلاتی است. او دبیر کمیسیون ماده ۱۰ قانون احزاب، مدیر کل سیاسی وزارت کشور و در مقطعی هم نماینده دولت در این کمیسیون بوده است. کمیسیونی که متولی امور احزاب در ایران است.
ویدیوی قسمت اول این گفتوگو را اینجا ببینید
در بحث عضویت در احزاب او از قدیمیترین اعضای شورای مرکزی حزب اعتماد ملی است. به همین دلیل مباحثی که جناب حقشناس مطرح میکند واقعگرایانه و با پشتوانه تجربی این کارشناس حوزه سیاست داخلی ایران است. حقشناس بر این نکته که دیدارنیوز مسئله شناسی کرده است و دست روی نکته مهمی گذاشته، تاکید و اصل طرح مسئله احزاب در یک برنامه اختصاصی ادامه دار را مهم ارزیابی کرد.
آنچه میخوانید چکیده مباحث مطرح شده با محمد جواد حقشناس در قسمت اول از هفتمین برنامه رکن سه به تهیهکنندگی و اجرای اسفندیار عبداللهی دبیر سرویس سیاسی دیدارنیوز است:
حالِ توسعه سیاسی و احزاب خوب نیست، احزاب سیاسی در ایران فاصله زیادی با ماهیت و ذات خود دارند، از طرفی برخی از موسسین و موثرین احزاب تصور و شناخت کافی از تحزب و کارکردهای حزبی ندارند.
نهاد متولی امور احزاب یعنی کمیسیون ماده ۱۰ قانون احزاب، که کار اصلیش دادن پروانه فعالیت و نهایتا نظارت بر احزاب بود، به مرور تلقی دیگری از جایگاه خود پیدا کرده است و تحت تاثیر هژمونی هسته مرکزی قدرت به مثابه سدی در مسیر فعالیت آزاد احزاب عمل میکند و در ریزه کاریها و جزئیات فعالیت احزاب، از مرامنامه تا انتخاب اعضای شورای مرکزی و دیگر اعضای موثر دخالت میکند و وارد حوزه صلاحیت افراد شده است. به دلیل وجود ارادهای که احتمالا برای مهندسی احزاب وجود دارد، انگیزهای برای افرادی که از سراسر کشور علاقه دارند از طریق احزاب جایگاه سیاسی خود را پیدا کنند، نمیماند.
بسترهای رشد، بالندگی و توسعه سیاسی از مسیر فعالیت حزبی، بیشتر از پیش تضعیف شده و عملا در تمام این سالهای بعد از انقلاب، نهاد قدرت تلاشی برای آماده کردن بستر فعالیت حزبی نکرده است. به همین دلیل میتوان فهمید که اگر کادرسازی و یا آموزش جدی در احزاب صورت نمیگیرد، دلیلش بی فایده بودن و عقیم ماندن هر حرکت قوی حزبی است. حتی در همین حد فعالیت حزبی، برای بسیاری از فعالان این عرصه، دردِ سر، بازداشت، زندان و به خطر افتادن جایگاه شغلی افراد را به دنبال داشته است.
باید به سمتی برویم که ارتباط معناداری بین نهاد انتخابات و احزاب برقرار شود. حزب نهادی برای کسب قدرت است، برای گرفتن رای از مردم به دو صورت میشود عمل کرد. یکی اینکه به سراغ توده مردم برویم و به صفت فردی از مردم رای بگیریم، در این حالت از کار، فقط اسم انتخابات را داریم، اما رسم انتخابات این نیست. در شکل تودهای، چند روز مانده به انتخابات چند نفر کاندیدای ریاست جمهوری تایید صلاحیت شده شروع به تبلیغات میکنند و مثلا در تلویزیون مناظراتی را انجام میدهند و بعد هم مردم از میان آن تعداد یکی را انتخاب میکنند. همین شکل در انتخابات مجالس و شوراهای شهر و روستا نیز تکرار میشود. یعنی حاکمیت آنها را تایید کرده و مردم حق دارند از میان افراد مورد وثوق نهاد قدرت، فرد یا افرادی را انتخاب کنند.
رسم انتخابات، اما شکل دیگری دارد. در شیوه تودهای سازمان یا تشکلی وجود ندارد که در مورد عملکرد شخص انتخاب شده حساب پس دهد. در همه دورهها افرادی که به عنوان رئیس جمهور وارد پاستور شدند، با اینکه پا بر دوش احزاب گذاشتند و بالا رفتند، اولین موضعی که اتخاذ کردند این بوده که نسبت و رابطه خود با احزاب حامی را انکار کردند و ادعا کنند، مردم به خود من رای دادند و احزاب در پیروزی من تاثیری نداشتهاند، لذا در اولین قدم بعد از پیروزی احزاب را فراموش میکنند.
درستش این است که وقتی یک حزب در کشور پروانه فعالیت گرفت، نیازی به بحث نظارت و استصواب نباشد و احزاب هم معرف افراد به نهادهای انتخابی و هم پاسخگوی عملکرد آنها باشند. این احزاب هستند که میتوانند برنامه ریزی کنند و مثلا برای حدود ۳۰۰ کرسی نمایندگی مجلس، از هر حوزه تخصصی به میزان مورد نیاز افرادی را به مردم معرفی کرده و رای بگیرند.
چون این مکانیسم و رسم انتخاباتی امروز در کشور ما وجود ندارد و تودهای عمل میکنیم، شاهدیم یک طلبه جوان یا یک فرد معمم که هیچ تخصصی در حوزه کشاورزی یا صنعت ندارد، وارد مجلس که شد، سهم یکی از کمیسیونهای تخصصی و فنی مجلس میشود.
قانون اساسی قلب یک نظام حکمرانی و احزاب به مثابه رگهای خونی هستند که خون پمپاژ شده توسط قلب را به تمام نقاط بدن نظام حکمرانی میرسانند، این در حالی است که هیچ ارتباطی بین قلب (قانون اساسی) و اعضای بدن رژیم حکمرانی ما وجود ندارد، چون رابط و متصدی و متولی این ارتباط طبیعتا احزاب هستند و در سیسستم ما چنین نقشی به احزاب داده نشده. به همین دلیل شاهدیم قلب وجود دارد، اما سیستم خون رسانی متعارف به بدن مختل است. قلب نمیتواند تنها از طریق مویرگها خون کافی را به همه نقاط بدن برساند. پس راهش این است که سر، قلب و بدن با هم به صورت عادی کار کنند و هر کدام در جای خود کار طبیعی خود را انجام دهند.