دیدارنیوز ـ داخل چاه نیمهام. میتوانم بعداً قسم بخورم و بگویم داخل چاه نیمه بودهام؛ جایی که آب باید تا روی سرم بالا آمده باشد، بینی و بعد شُشهایم را پر کرده و در نهایت مرا کُشته باشد. اما من زندهام، ایستاده بر ساحلی که ساحل نیست. توی عکسی که از خودم در آنجا دارم اما انگار در ساحلی غریب و شگفتانگیز ایستادهام. حتی کسی که عکس را میبیند، میگوید: «چه قشنگ است تلاقی آب و خشکی. چه منظرهای! چه طبیعت زیبایی.» زیبا نیست، هولناک است. این را من میگویم و حس همان لحظه را پیدا میکنم که داخل چاه نیمه ایستاده بودم و مقابلم تنها منبع تأمین آب سیستان بود که همچون لشکری قُوا از دست داده، عقبنشینی کرده بود. حسم در آن لحظه چه بود؟ ترس.
ماجرای آب سیستان از زهک شروع میشود؛ آبادترین شهر منطقه سیستان در شمال استان سیستان و بلوچستان، تنها نقطهای که میشود در آن آب دید، آن هم نه در تالاب هامون، که در چاه نیمه؛ تنها مکان مواجهه با آب.
چاه نیمه چیست؟ گودالهای طبیعی بزرگ مخصوص منطقه سیستان که در محدوده شهرستان زهک قرار گرفتهاند؛ 5 کیلومتری آن. فاصلهشان با زابل 50 کیلومتر است و با زاهدان، 223 کیلومتر. 4 چاه نیمه زهک، آب شهرهای منطقه سیستان شامل زابل، زهک، هیرمند، هامون، نیمروز و همچنین زاهدان را تأمین میکند. آب از رودخانه هیرمند به چاه نیمهها روان میشود و از آنجا به تصفیهخانه میرود.
برای رسیدن به چاهنیمه باید اول وارد زهک شد؛ تنها شهری که میشود حوالیاش تکه زمینهای سبز را دید و گلخانههایی که البته خیلیهایشان تعطیل و متروکه شدهاند. عید 96 آخرین زمانی است که مردم آب را دیدهاند. آن وقت حتی ستاد بحران احتمال سیلاب داده بود و این احتمال چقدر خوشایند است برای مردمی که چشمشان به دنبال قطرهای آب که روان شود روی خاکشان، دو دو میزند.
سد زهک داخل شهر است. سدی که روی رودخانه سیستان زده شده و رود را به دو کانال تقسیم میکند، کانال «طاهری» و کانال «شهر». پشت سد آبی نیست. رودخانه هم خشک است. رانندههای ماشینهای خطی زابل که ایستگاهشان نزدیک سد است، قسم میخورند که نزدیک دو سال است اینجا آب ندیدهاند. میگویند چند سالی میشود آب کم شده اما این یک سال گذشته، یک قطره آب هم نیامده.
زهک دو بخش دارد، مرکزی و جزینک. «جریگه» در بخش مرکزی زهک قرار دارد؛ روستایی مرزی و اولین نقطهای که آب از افغانستان وارد ایران میشود. مسیر زهک تا جریگه ناهموار است. آثار طوفان روز قبل کناره جاده دیده میشود. شن قسمتهایی از زمینهای کشاورزی را پوشانده و کشاورزان مشغول پاک کردن زمینهایشان هستند تا بیش از آن به محصول آسیب نرسد. گندم و جو تنها محصولاتی است که در زهک کشت میشود و با توجه به شرایط آب و هوایی و گرمای 50، 60 درجه تابستان که به گفته خودشان تخممرغ زیر آفتاب میپزد، امکان کشت محصول دیگری هم نیست. توت را هم به صورت محدود میکارند که فقط برای مصرف خود شهرستان است. یک نوع خربزه دیم هم هست که محلیها به آن «پشمک» میگویند و در بستر رودخانه که مرطوب است درمیآید و کشاورزان برداشتش میکنند و میفروشند. البته که در این یک سال رطوبتی کف رودخانهها باقی نمانده.
مهندس امین حسینزاده، کارشناس واحد حفاظت اداره آب شهرستان زهک، همراهم است. میگوید: «خانم مهندس ببینید چه بلایی سرمان آمده! همه جا خشک خشک است.» همرشته خودم است و آبخیزداری خوانده، شاید برای همین است که دلشورهاش زیاد است و بیقراریاش را میشود کاملاً حس کرد؛ مثل همان موقع که داخل چاه نیمه ایستاده بودیم و مهندس میگفت اگر بعداً قسم بخورید و بگویید داخل چاه نیمه بودم، قسمتان راست است و بعد با حسرت و اندوه چشم دوخته بود به پسروی هولناک آب.
به جریگه میرسیم و میرویم دهانه آبگیر که محل ورود آب است. نگهبان زنجیر را باز میکند تا داخل شویم. اجازه ورود به هرکسی داده نمیشود. آبی در دهانه آبگیر نیست. مهندس میگوید: «آن درختها را میبینید؟! آنجا افغانستان است. آب از هیرمند به این سمت روان میشود و اینجا اولین نقطه ورود آب به ایران است. افغانستان حقابهمان را نمیدهد. آن طرف سد زدهاند. نزدیکترین بند به ایران «کمال خان» است. از پارسال دیگر آب نیامده. کشاورزان کشت اول را انجام دادند و کشت دوم همه محصولشان سوخت چون دیگر آب نیامد. آن وقت هم که آب میآمد، همیشه مشکل لایروبی داشتیم.» وسعت دریاچه هامون در زمان پرآبی 5 هزار و 660 کیلومتر مربع است که از این مقدار 3 هزار و 820 کیلومتر مربع آن متعلق به ایران و بقیه در خاک افغانستان است. تالاب هامون وابسته به رودخانه هیرمند افغانستان است و هر نوسانی در میزان آب، مشکلات جدی را برای آن ایجاد میکند.
میگویند یک بار که از این طرف داشتند لایروبی میکردند، از سمت افغانستان تیراندازی کردند و تیر کمانه کرد و به بازوی یکی از لایروبها خورد و آسیب جدی به او زد. میگویند خندهدار است که در خاک خودمان میخواهیم مسیر آب را لایروبی کنیم و آنها نمیخواهند و مانع میشوند تا آب کمتری به این سمت بیاید، گرچه در این یک سال گذشته قطرهای آب نیامده. غم انگیز است که مردم آرزو دارند افغانستان باران بیاید و سیلش به سمت سیستان جاری شود. این را از خیلیها شنیدهام، اینکه مردم حاضرند سیل خانه و زندگیشان را با خود ببرد اما آب روان شود.
سیلاب، آب سطحی به ایران میآورد. آب سیستان همان آبهای سطحی است که صددرصد از رودخانه هیرمند افغانستان جریان پیدا میکند؛ در واقع مازاد آب هیرمند است که از دهانه آبگیر، دو شاخه میشود؛ یک بخش میرود سمت زهک و بخشی دیگر به سمت چاهنیمهها روان میشود. آبی که به سمت زهک میرود، خودش 3 شاخه میشود، یکی میرود برای تالاب هامون، یکی میرود برای نهر طاهری که قلعه نو و جزینک را طی میکند و تا مزار شهدا پیش میرود و یکی هم به «نهرشهر» که تا «تپه دَز» در مسیر زابل جریان پیدا میکند. بخشی هم که سمت چاهنیمه جاری میشود، از آنجا به تصفیه خانه میرود تا به مصرف مردم شهرهای شمال سیستان و بلوچستان و زاهدان برسد. اینها اطلاعاتی است که مهندس امینزاده میدهد.
چاهنیمه 1، 2 و 3 تقریباً کنار هم و نزدیک روستای قلعه نو قرار گرفتهاند و چاهنیمه 4 با آنها کمی فاصله دارد. کل مساحت چاه نیمهها 7 هزار هکتار است. ظرفیت کل چاه نیمهها در بهترین حالت یک هفتم تالاب بینالمللی هامون است. تالاب، دریاچه یا هر اسم دیگری که رویش بگذارند، فرقی ندارد، هامون دیگر آب ندارد. اسمش را میشود بر سردر مغازههای زابل و دیگر شهرها دید. از هر سه چهار مغازه کنار هم، اسم یکیشان هامون است؛ ابزار فروشی هامون، ساندویچی هامون، کتابفروشی هامون، کافه هامون، آرایشگاه هامون و... از خود هامون اما خبری نیست، نه در کوه خواجه در جنوب غربی زابل که مکان تفریحی مردم است و نه حاشیه هیرمند که هرچه نوار تالاب را بگیرید و بروید، ناامیدتر میشوید. حالا یک دریاچه مصنوعی در پردیس دانشگاه زابل که در حاشیه چاهنیمهها قرار دارد، درست کردهاند که نامش «هامونک» است؛ دریاچهای کوچک که آن را در دانشگاه زابل میبینم و میگویند عیدها و ایام تعطیل قایق میآورند در آب میاندازند و مردم برای تفریح میآیند به هامونک که ماکتی کوچک و غم انگیز از هامون است.
مقصد بعد از جریگه، چاه نیمه اول است؛ اولین جایی که در منطقه سیستان میشود آب را دید. قبل از آن فیدر یک و دو را دیدهام که کانالهای هدایت آب هستند و آب را بین 4 چاه نیمه تقسیم میکنند و با توجه به اینکه آبی نیست، عملیات عمرانی در آنجا در حال انجام است. ماشین محیطبانی از تپه بالا میرود تا بشود دورنمای چاه نیمه را دید. از بالای صخرهای مشرف به چاهنیمه بالا میروم. باد شدید است و به زور میتوانم تعادلم را حفظ کنم. بالای صخره میرسم که از آنجا عمق فاجعه پیداست. مهندس به سمت چپ گودال بزرگ اشاره میکند و میگوید: «آن دیوار را میبینید؟! آنجا مخزن آب و فاضلاب است. از روی دیوارها معلوم است آب چقدر پایین آمده. تا همان دیوارهای آسفالت، آب بوده. ببینید جلبکها از همینجا معلوم است. آب همین طور دارد پایین میرود و علت بوی بدش هم همین است.»
بوی بد آب، چیزی است که مردم منطقه سیستان از آن شکایت دارند، حتی در زابل که مرکزیت دارد و شهر بزرگی است، میگویند خیلی وقتها نمیشود به آب لب زد ازبسکه بوی ماهی میدهد و مزهاش بد است.
بعد از چاهنیمه اول، چاهنیمه دوم و سوم و چهارم را هم میبینم که وضعیتشان تقریباً مشابه است. در چاهنیمه چهارم وضعیت جلبکها بدتر هم هست. چاه نیمه چهارم در واقع به صورت یک دریاچه مصنوعی درآمده. میگویند در گودالهای اطراف چاه نیمهها صیادان محلی به صورت محدود برای مصرف شخصی خودشان ماهی میگیرند، وگرنه دیگر همه میدانند در حاشیه هامون ماهیگیری تعطیل شده و صیادی شغلی رو به انقراض است.
در تمام شهرها و روستاهای شمال سیستان و بلوچستان میشود قایقهای واژگون را دید که در بستر خشک هامون، کنار کوچهها و حیاط خانهها قرار گرفتهاند و نشان از آن دارند که اینجا روزی صیادی رونق داشته است.
جاده دریایی، بیابانی شده است
سعید ناروئی، معاون سیاسی فرماندار زهک را در فرمانداری ملاقات میکنم. میگوید: «باد سیستان قبلاً نعمتی بوده، بخصوص در فصل گرما که هوا را مساعد میکرده اما الان به دلیل خشک شدن تالاب و مسیلهای خشک، متأسفانه مشکل بزرگ ریزگردها ایجاد شده. در شهرستان زهک به دلیل اینکه نقطه ورودی آب هستیم، به لحاظ کشاورزی موقعیت بهتر است و اولین امکان ویژهای است که داریم. مرزی بودن این شهرستان هم فرصتی است و درچند سال گذشته در بازارچه «شاهگُل» به صورت قانونی فعالیت داشتیم که با مصوبه هیأت وزیران قرار شد بازارچههای موقت تعطیل شوند و یکسری سازوکار جدید برایشان تعریف شود که بر اساس آن از سال قبل بازارچه تعطیل شد و ما منتظر ایجاد زیرساختهای راهاندازی بازارچههای جدید هستیم. ما صنایعی را داشتیم که در شهرک صنعتی فعال بود و متأسفانه در سالهای گذشته به دلیل افزایش هزینههای تولید و حذف یارانهها، این صنایع نابود شد. بیمهری طبیعت اینجا مشکل ایجاد میکند، بههرحال سرمایهگذار تمام شرایط را میسنجد.»
اسماء رخشانی، کارشناس امور روستایی فرمانداری زهک هم از کارخانه شیری میگوید که شیر را از روستاییان جمعآوری و فرآوری میکرده اما حالا به دلیل خشکسالی تعطیل شده، همین طور دو کشتارگاه صنعتی که در زهک فعال بوده و حالا آنها هم متروکه شده چون مرغداریها و دامداریها دیگر تعطیل شدهاند: «کسانی که کارگاه صنعتی میزدند، سمت تهران و مشهد رفتهاند. الان مزرعه پرورش شترمرغ داریم که در منطقه جواب میدهد و مشکلی ندارد اما طوری نیست که از همه اندامهای شترمرغ استفاده کنند و از گوشت آن برای خوراک استفاده میشود.»
میگویند قبلاً از زابل تا زاهدان جاده دریایی بود و الان بیابانی است. بیمهری طبیعت، مردم را عصبانی و خسته کرده. زابل که میروی، همه میگویند امکانات مال زاهدان است، در هیرمند میگویند خوش بهحال زابلیها، همه چیز مال آنهاست. کشاورزها میگویند چرا آب ما باید برای زاهدان هم برود؟! به گفته حسینزاده، بیشتر مشکلات مردم هم در مسیر تقسیم و توزیع آب است. در هر دو بخش تقسیم و توزیع، بین مردم بر اساس هکتار زمینی که دارند، درگیری هست، چون بعضیها بالادست هستند و بعضی پاییندست و بعضی وقتها آب به پایین دست نمیرسد.
حالا حتی کشاورزان سیستانی هم میدانند که افغانستان آب را بسته و حقابه نمیدهد وگرنه که هیرمند رودی پرآب است اما ماجرای ایران و افغانستان بر سر حقابه، داستانی دنبالهدار.
مطابق تفاهمی که با افغانستان انجام شده، باید دِبی معادل 26مترمکعب در ثانیه که 800 میلیون مترمکعب در سال است به ایران حقابه داده شود که در مقابل حجم آب عظیم هیرمند چیزی نیست. طی 15 سال اخیر دِبی آب وارد شده به ایران تا 3هزار مترمکعب در ثانیه هم ثبت شده که نشان از حجم آب زیاد این رودخانه هزار و 100 کیلومتری است. 800 میلیون متر مکعب حقابه ایران دقیقاً برابر با برآورد طبیعی زایندهرود است، اما این میزان تنها حجم اندکی از کل آب رود هیرمند است و این، دلیل خشکی هامون است. به این باید خشکسالی را هم اضافه کرد و بارانی که مردم منطقه سیستان یک قطرهاش را هم در یک سال گذشته ندیدهاند وگرنه که باید طوفانهای 120 روزه آخر شهریور تمام میشد اما هامون که کامل خشک شد، طوفانها دارد کم کم 365 روزه میشود و هربار که باد برمیخیزد، خاک را از بستر خشک هامون به هوا بلند میکند و در ریه مردم مینشانَد.
بر اساس اعلام آب منطقهای سیستان و بلوچستان، 8 سال است که سیستان و بلوچستان در شرایط بسیار بد خشکسالی به سر میبرد و امسال هم که شرایط بدتر از همیشه و بیسابقه است.
وقتی دره را به سمت پایین میرویم، هنوز نمیدانم قرار است داخل چاه نیمه شویم؛ در واقع با ماشین داخلش میشویم. وقتی بر ساحلی که در واقع محل پسروی آب است ایستادهام، حسی آمیخته با حسرت و اندوه دارم اما نه، بیشترش ترس است. ذخیره آب دارد تمام میشود. داستان ترسناک پنج کلمهای.
منبع: ایران/مریم طالشی/۱۹ آبان ۹۷