افشین امیرشاهی، سردبیر هممیهن آنلاین با انتقاد شدید از یوسف نوری، وزیر آموزش و پرورش درباره گفتههای او درخصوص دانش آموزان بازداشتی در ناآرامیهای اخیر نوشت: یوسف نوری آگاه نیست که بر چه صندلی مهمی تکیه زده است. انگار نمیداند که رشد، ارتقا، سقوط و انحطاط جامعه بستگی به نوع کار آموزش و پرورش دارد. آقای وزیر و دوستان کارشناسشان، شاید مراکز روان شناسی را یک مرکز سرکوب میبینند. جایی برای القای نظر و تفکر خاص به ذهن و اندیشه کودکان معصوم و بیگناه که تاب و توان تحمل سختیها را ندارند و نمیتوانند در مقام پاسخگویی و تجزیه و تحلیل برآیند. آیا نظام آموزش و پرورش صرفا دانشآموزانی مطیع و فرمانبردار میخواهد؟ بازداشت دانشآموزان و فرستادنشان به مراکز روان شناسی یعنی فشار مضاعف بر کودکانی که مانند شما فکر نمیکنند.
دیدارنیوز: وزیر آموزش و پرورش با اظهارات جنجالی اخیر خود درباره بازداشت دانشآموزان در ناآرامیهای اخیر کشور نگرانیهای جدی ایجاد کرده است.
افشین امیرشاهی، سردبیر هممیهن آنلاین نوشت: «ترسناکترین، دلهرهآورترین و منحطترین جمله در بین همه سخنانی که در ناآرامیهای اخیر توسط یک مقام مسئول گفته شده، این جمله یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش است: «دانشآموزان بازداشتی به مراکز روانشناسی ارجاع داده شدهاند تا دوستان کارشناس، کارشان را انجام بدهند و مانع از تبدیل آنها به شخصیتهای ضد اجتماعی شوند.»
جملهای تلخ و التهاب آفرین که من را بیاختیار به یاد فیلم «پرواز برفراز آشیانهٔ فاخته» یا همان «دیوانه از قفس پرید»، انداخت. فیلمی که شخصیت اصلی را برای اصلاح به تیمارستان ایالتی میفرستند و آنجا سعی میکنند او را بر اساس شیوههای خودشان تادیب کنند.
یوسف نوری آگاه نیست که بر چه صندلی مهمی تکیه زده است. انگار نمیداند که رشد، ارتقا، سقوط و انحطاط جامعه بستگی به نوع کار آموزش و پرورش دارد. آیا او میخواهد کمیت و کیفیت مشارکت سیاسی دانشآموزانی که وارد حوزه سیاست شدهاند، در کانونهای اصلاح و تربیت بر اساس علم حکومت تعریف شود. آقای وزیر و دوستان کارشناسشان، شاید مراکز روان شناسی را یک مرکز سرکوب میبینند. جایی برای القای نظر و تفکر خاص به ذهن و اندیشه کودکان معصوم و بیگناه که تاب و توان تحمل سختیها را ندارند و نمیتوانند در مقام پاسخگویی و تجزیه و تحلیل برآیند. آیا نظام آموزش و پرورش صرفا دانشآموزانی مطیع و فرمانبردار میخواهد؟
مطلب مرتبط:
بازی با کلمات به روش وزیر آموزش و پرورش!
بازداشت دانشآموزان و فرستادنشان به مراکز روان شناسی یعنی فشار مضاعف بر کودکانی که مانند شما فکر نمیکنند. یعنی تلاش برای خارج کردن افکار و اندیشههایی که در مقابل سلیقه حاکمیت قرار دارد. این کار یعنی دور کردن معلمان و دانشآموزان از سرنوشت سیاسی کشور. یعنی حذف کردن دانشآموزانی که میتوانند به عنوان عضوی فعال در استقلال فکری جامعه و آینده کشور نقش داشته باشند.
مدرسه یک بنگاه سیاسی برای یارگیری سیاسی نیست. این کار ضربهای جبران ناپذیر به اعتماد خانوادهها نسبت به نظام تعلیم و تربیت وارد میکند. وزیر از حرکت خطرناکی حمایت کرده است. فرستادن دانشآموزان به مراکزی، چون کهریزک، اصلاح و تربیت و روان شناسی یکی از تصمیمهای پرضرر برای کودکان، خانوادههایشان و جامعه است. این تصمیم به روح و روان کودکان، نوجوانان و خانوادههایشان آسیب میزند و بهداشت روانی جامعه را به هم میریزد. تصمیمی که میتواند موجب سقوط، انحراف و انحطاط دانشآموزان شود.
البته با وجود آسیبهای فراوانی که این تصمیم دارد، اما قطعا منجر به نتیجه دلخواه تصمیمگیران نخواهد شد. فارغ از این که حرکتهایی از جنس افراط و تفریط در طول سالهای گذشته نتیجه عکس داشته است، اما علت اصلی به یک تعارض بزرگ بر میگردد. تعارض بین خواستههای آموزش و پرورش رسمی کشور با خواستهها و دغدغههای مردم.
نظام آموزش و پرورش نگاه خودش را دارد و خانوادهها نیز نگاه خودشان را. همیشه یک تعارض بین درون و بیرون سیستم آموزش و پرورش وجود داشته است. روش زندگی خانوادهها با سبک زندگی که آموزش و پرورش به دنبال آن است تفاوتهای اساسی دارد. الگوهای آموزش و پرورش به لایههای زندگی اجتماعی راه پیدا نکرده است. همین میشود که دانشآموزان قدرت تشخیص، مشارکتجویی، پرسشگری و روحیه نقادانه خودشان را نه از آموزش و پرورش که از جامعه، خانوادههایشان و از یکدیگر میگیرند. بههمین دلیل است که محتوای ایدئولوژیک کتابهای درسی و برنامههای سیاست زده آموزش و پرورش اثر چندانی بر دانشآموزان نگذاشته است.
چاره کار دوستان کارشناس، تادیب و اصلاح و تربیت در مراکز روانشناسی نیست. حاکمیت باید نسبت به کودکان سعهصدر داشته باشد و اعمال خشونت علیه این گروه سنی را متوقف کند. مدارا، تحمل، گفتگو و برخوردهای مشفقانه چاره کار است. باید در نظر داشت بلوغ سیاسی دانشآموزان افزایش یافته و مانند نسلهای قبل فکر نمیکنند. خواستههایشان تفاوت پیدا کرده است. مطالبات دانشآموزان را بشنویم. روحیه تعلق به یک ملیت و یکپارچگی فرهنگ و هویت مشترک را در دانشآموزان تقویت کنیم. تلاش کنیم دانشآموزانی آزادمنش و مشارکت بار بیاوریم. تضارب آرا و مشارکت در سیستم آموزش و پرورش را تقویت کنیم. کتابهای درسی را بر اساس نظر جامعه و خانوادهها تهیه کنیم. ساختار متمرکز در نظام آموزشی را تغییر دهیم؛ و کارکردهای پنهان آموزش و پرورش را جدی بگیریم.»