پس از ناآرامیهای اخیر در کشور به دلیل فوت دردناک مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد تهران، موجی از اعتراضها در ایران و سایر کشورها شکل گرفته و همچنان ادامه دارد. عزیزالله تاجیک اسمعیلی، روانشناس و استاد دانشگاه خوارزمی در این باره میگوید: براساس نظریه روانشناسی و قرآنی انسان ذاتا به سمت نیکی گرایش دارد. اگر ما در این خصوص به نسلها اعتماد داشته باشیم، دیگر نیازی به تحت فشار قرار دادن انسانها در جامعه نیست. انسانها باید آزاد باشند، آنها راه خوبی را به درستی پیدا میکنند. اما اگر حاکمیت؛ اداره کشور را از منطق و روش فشار پیش ببرد، جامعه دچار مشکل میشود و در اصل حاکمیت جامعه را دچار مشکل میکند. در هر صورت حاکمیت باید بداند که با نسل جدید با زبان ملایم و به روزتری سخن بگوید. ضمن اینکه روشهای سخن گفتن با نسل پیشین برای جوانان دهه هشتادی پاسخگو نیست. پس دیدگاه حاکمیت باید در این باره تغییر کند چراکه این جوانان زیر بار زور نمیروند.
دیدارنیوز: بیش از بیست روز از شروع اعتراضها به مرگ دلخراش مهسا امینی در ایران میگذرد و حالا دامنه اعتراضات به مدارس و دانشگاهها نیز رسیده است.
در این میان بسیاری از کارشناسهای سیاسی، اجتماعی تداوم برخورد با اعتراضات توسط نیروهای امنیتی را به مثابه هیزم در آتش انداختن میدانند. آنها بر این باورند که حاکمیت طبق قانون اساسی باید مجوز اعتراض قانونی در محل مشخصی را بدهد و دولت به درخواست و مطالبه معترضان گوش دهد وگرنه گسترش آتش اعتراضات دامن جامعه را فرا میگیرد. در همین راستا به تازگی جمعی از استادان علوم تربیتی و روانشناسی نیز در خصوص وقایع اخیر بیانیهای صادر کردند.
در این بیانیه آمده است: «آنچه بر مهسا امینی گذشت، اکنون به نقطه عطفی در جامعه ما تبدیل شده است؛ نقطه عطفی که باید در آن به تأمل نشست و درباره راه و رسمی که تاکنون برای دگرگونی فرهنگی و دینی جامعه به کار گرفته شده، به دیده انتقاد نگریست. تحلیل بیرونی رخدادهای جاری از منظر ترفندهای دشمن، یکی از زاویههای دید است و به جای خود ضروری، اما نمیتوان و نباید آن را به منظر مسلط و واحد برای درک این رخدادها تبدیل کرد و همه معترضان را با عنوان اغتشاشگر از پیش راند. طبیعی است که منجنیق دشمن، همواره پارههای آتش در دیار ما بیفکند، اما اگر ما هیمهای در درون مهیا نکرده باشیم، آن آتش برنخواهد افروخت. لازم است به تحلیل درونی نیز روی آوریم و ببینیم چه نقصانهایی در هدفگذاری و شیوههای اجرایی دگرگونی فرهنگی و دینی جامعه وجود داشته است. در تحلیلی اولیه، نقصانها را میتوان از این قرار دانست:
۱- فقدان تصور روشن سیاستگذاران فرهنگی جامعه از فاصله نسلی: سیاستگذاران فرهنگی جامعه، تصور روشنی از فاصله نسلی، به منزله یک ضرورت اساسی از حیات بشری، نداشتهاند و گمانشان بر این بوده که نسل جدید باید تکراری از نسل پیشین باشد. در حالی که کودکان هر نسلی، متعلق به زمان دیگری، متفاوت از زمان نسل پیشینند. کوشش برای نسخهبرداری از نسل پیشین، نقیصهای در هدفگذاری بوده است؛
۲- استفاده از شیوههای ناکارآمد تحمیل و تنبیه: در عرصه روشها و شیوههای اجرایی نیز شاهد آن بودهایم که تحمیل و تنبیه، همچون اساسیترین شیوه تحول و تربیت به کار گرفته شده است. در حالی که از منظر دانش روانشناسی و تربیت، بطلان این شیوهها محرز است. تاراندن نیروهای اجتماعی به بیرون از مرزها، چنان که سوگمندانه پیوسته شاهد آنیم، یکی از نتایج اعمال این شیوه ناصواب است. اما نتیجه مهیبتر آن در نسل نو و در فرزندان دهه هشتادی قابل مشاهده است. تحمیل و تنبیه، این نسل آشنا با فرهنگ جهانی را به سوی مقاومت و انکار تمامعیار میراند و آنان را تشنه «آزادی از» قید و بندها میکند. اما این وجه از آزادی، زمینه مبتلا شدن به استبدادها و اسارتهای بعدی و بعدی را فراهم خواهد کرد. تا زمانی که نسل جدید، قابلیتهای درونی در جهت «آزادی برای» وجهی مطلوب از زندگی را نیابد، آزادی تنها مقدمهای برای نقض خود آن خواهد بود. بر سیاستگذاران فرهنگی جامعه است که از خرد فرهنگی، روانشناختی و تربیتی متخصصان دانشگاهی بهره بگیرند و در پرتو دانش و حکمت آنان تدبیر امور کنند. گامهای این بهرهوری را میتوان بدین قرار دانست:
۱- نقد سیاستهای گذشته: نخستین گام این بهرهوری نقد و بررسی سیاستهایی است که تاکنون به کار گرفته شده است. چشم بستن به اشکالات گذشته و اصرار ورزیدن در اعمال هدفها و شیوههای ناصواب، جز به تنزل روزافزون فرهنگی و دینی جامعه منجر نخواهد شد.
۲- بازطراحی هدفها و شیوهها: گام دوم، طراحی هدفها و شیوههای نوین و متناسب با فضای جامعه و به ویژه فضای فکری نسل نو است.
برداشتن این گامها بدون تعامل اندیشمندان با فضاهای مذکور نیز ممکن نخواهد بود. رابطه نسلها، در حالت مطلوب، همچون حلقههای زنجیر درهم تنیده است؛ نه همچون حلقههای مجزایی که تکرار هم باشند و بر روی هم چیده شوند و نه همچون حلقههایی گسیخته از هم و پراکنده در فضا. همت و شجاعت ایجاد تغییر و دگرگونی در سیاستها و شیوهها، مطلوب فوری جامعه ماست. در این راستا، آزادی فوری دانشجویان بازداشتی میتواند طلیعه این تغییر باشد. متفکران و اندیشمندان علوم انسانی مختلف، آمادگی برای مساعدت در این امر را دارند و منتظر آنند که سیاستگذاران بر این ضرورت عاجل اعتراف و برای رفع آن اقدام کنند.»
دهه هشتادیها زور را نمیپذیرند
دکتر عزیزالله تاجیک اسمعیلی، روانشناس و استاد دانشگاه خوارزمی که یکی از امضاکنندگان این بیانیه است گفت: موضوعاتی در جامعه وجود دارد که با توجه به سنتها و هنجارها شکل میگیرد. معمولا سنتها و هنجارها به مرور زمان در جامعه دارای ارزش میشوند. برخی بر این عقیدهاند که ارزشها ذاتی هستند، اما در اصل اینگونه نیست، بلکه یک باور اجتماعی است. طبیعتا با روی کار آمدن نسل جوان تعدادی در صدد تغییر ارزشها و هنجارهای جامعه خواهند بود. اما همیشه در برابر تغییر ارزشها مقاومت میکند، زیرا بر این باور است که هر تغییری به معنای انحراف است؛ بنابراین وقتی هر تغییری انحراف تلقی شود، منجر به اعتراضات میشود.
وی افزود: براساس نظریه روانشناسی و قرآنی انسان ذاتا به سمت نیکی گرایش دارد. اگر ما در این خصوص به نسلها اعتماد داشته باشیم، دیگر نیازی به تحت فشار قرار دادن انسانها در جامعه نیست. انسانها باید آزاد باشند، آنها راه خوبی را به درستی پیدا میکنند. اما اگر حاکمیت؛ اداره کشور را از منطق و روش فشار پیش ببرد، جامعه دچار مشکل میشود و در اصل حاکمیت جامعه را دچار مشکل میکند. این در حالی است که حاکمیت به جای پذیرفتن اشتباهاتش بر این باور است که عواملی جامعه را دچار انحراف و تشویش میکنند. در هر صورت حاکمیت باید بداند که با نسل جدید با زبان ملایم و به روزتری سخن بگوید. ضمن اینکه روشهای سخن گفتن با نسل پیشین برای جوانان دهه هشتادی پاسخگو نیست. پس دیدگاه حاکمیت باید در این باره تغییر کند چراکه این جوانان زیر بار زور نمیروند. حضرت علی (ع) نیز فرمایشی در این خصوص دارد. ایشان فرمودند: «فرزند زمان خویشتن باش.» یعنی هر نسلی مقتضی شرایط زندگی، استعداد، تحصیل و تفکراش با نسل پیشنین متفاوت است؛ بنابراین تحول اجتماعی باید به گونهای باشد که این تفاوتها را در خود هضم کند؛ همچنین برای جامعه راه رشد و تعالی را باز کند. نه اینکه یکسری باورها را با زور به خورد همه اقشار جامعه داد.
استاد دانشگاه خوارزمی با تاکید بر تغییر شیوه اجرایی حاکمیت با اکثریت جامعه بیان کرد: در هر جامعهای مبنا باید دیدگاه و مطالبات اکثریت باشد، نه اقلیت. هر انسانی دارای حقوق ذاتی و اساسی است، ولی مهمترین حق انسانها، حق حاکمیت بر جسم و روانش است. با استناد به آیات قرآنی هم در مییابیم که خدا انسانها را دارای قدرت و اختیار تفکر آزاد آفریده است. در نتیجه باورهای اجتماعی آیات قرآنی نیست که غیرقابل تغییر نباشد. باورهای اجتماعی به مرور زمان و با بروز نسلهای جدید قابل تغییر است. این در حالی است که هنوز حق اساسی مردم رعایت نمیشود. مردم درک درستی از وقایع اجتماعی و سیاسی ایران داشته و مطالبات به حقی دارند.
او ادامه داد: متاسفانه وقتی اعتراضاتی در جامعه شکل میگیرد، گرگهای زیادی بر جریانات موجسواری میکنند و هزار فتنه ایجاد میکنند. اما اگر حاکمیت تضمینهایی برای تغییر در روشهای اجرایی اعمال کند تا مردم به آرامش و آسایش مطلوبی برسند، وضعیت بدتر نمیشود. دولت باید در چنین شرایطی شاخصهای احساس عدالت اجتماعی، همدلی، برابری، قدرت مشارکت در تصمیمگیری زندگی فردی و اجتماعی را بازبینی و اعلام کند. تمام این شاخصها از حد استاندارد بسیار کمتر است و چنین امری برای هر جامعهای نگرانکننده است.
تاجیک اسمعیلی با اشاره به عواقب ادامه فشار حاکمیت به معترضان اظهار کرد: متاسفانه مهمترین عواقب ادامه این روند، پرداخت هزینههای گزاف از سوی جامعه است. مردم باید بدانند که هیچ فردی از بیرون مرزها دلش به حال ما نمیسوزد. افرادی که خارج از مرزها اشک تمساح میریزند به دنبال غارت منافع و منابع ایران هستند. البته این امر ریشه تاریخی دارد چراکه ما در منطقهای استراتژیکی قرار داریم، بنابراین حاکمیت در این اوضاع باید به نفع مردم عقبنشینی کند. حاکمیت به جای اینکه به هر منتقدی انگ سیاسی بزند، باید به تحلیلهای کارشناسها گوش دل بسپارد. اگر حاکمیت به نصیحتهای روانشناسها، جامعهشناسها و نخبگان کشور گوش ندهد، جامعه دچار فروپاشی میشود.
وی افزود: این روزها برخی افراد، دولت را برای سرکوب معترضان تشویق میکنند. این در حالی است که یک فرد عادل اطرافیانش را از افراد منتقد انتخاب میکند. زیرا برخی تعریف و تمجیدها منجر به شهوت معنوی برای مسوولان میشود. این در حالی است که جایگاه هیچ فردی از امام علی (ع) بالاتر نیست. حال آنکه حضرت علی (ع) به مالک اشتر میفرمایند: «هرگاه مردم خواستار اعتراضی شدند، نظامیان را مرخص کنید تا مبادا مردم برای بیان اعتراضشان از ترس دارای لکنت زبانی شوند.» بنابراین بیان اعتراض و مطالبه جزو حقوق ذاتی و اساسی مردم هر جامعهای است. چهبسا این حق در قانون اساسی نیز پیشبینی شده است؛ بنابراین وقتی حاکمیت به فطرت پاک انسانها باور داشته باشند، با تغییر سازوکارها احساس مشارکت و احساس مسوولیت در میان جامعه بیش از همیشه میشود. البته اخیرا برخی مردم را از تجزیهطلبی میترسانند. این در حالی است که هیچگاه خواسته معترضان چنین موضوعاتی نبوده و نیست. مردم به دنبال اتحاد و همبستگی هستند و دولت باید زمنیه آن را محیا کند تا بار دیگر آرامش به جامعه بازگردد.
مهدیه بهارمست - جهان صنعت