مجید ابهری، جامعهشناس درباره موضوع جنجالی مهاجرت فرزندان مسوولان به خارج از کشور که این روزها در جامعه و با توجه به شعارهای قبلی آنها حساسیت ایجاد کرده، معتقد است که اغلب فرزندانی که به خارج از کشور رفتهاند به دلیل شرایط زندگی بهتری که در این گونه کشورها وجود دارد دیگر به کشور بازنمیگردند.
دیدارنیوز: «اگر فرزند مهاجرت کرد، پدر هم باید برود.» این جملهای است که ابراهیم رئیسی در واکنش به زندگی فرزندان مسئولان کشور در خارج از کشور بیان کرد. این در حالی است که به تازگی مهاجرت فرزند انسیه خزعلی، معاون زنان ریاستجمهوری و به دنیا آمدن نوه علیرضا زاکانی در سوئیس خبرساز شده و افکار عمومی جامعه را نسبت به این موضوع حساس کرده است.
برای تحلیل و بررسی دلایل این موضوع با مجید ابهری، جامعهشناس گفتگو کردهایم. ابهری معتقد است: «واقعیت این است که نزدیک به ۵ هزار نفر از فرزندان مسئولان دولتهای گذشته و فعلی در خارج از کشور زندگی میکنند. آقای رئیسی باید به وعدهای که به مردم در این زمینه داده عمل کند و به کسانی که فرزندان آنها اخیرا یعنی در ۱۰ سال اخیر به خارج از کشور سفر کردهاند اجازه ندهد در دولت حضور داشته باشند. برخی آقازادهها در خارج از کشور اتومبیلهایی را سوار میشوند که حتی در ایران اغلب مردم نمیتوانند آن را تصور کنند. این گونه تبعیضها در وضعیت تحصیلی و زندگی وضعیتی را تداعی میکند که باعث نارضایتی مردم شده است.»
در ادامه ماحصل این گفتگو را میخوانید.
چرا پدیده حضور فرزندان برخی مسئولان در خارج از کشور با واکنش افکار عمومی جامعه مواجه شده است؟
به صورت طبیعی هر پدر و مادری بهترین آینده و تربیت و آموزش را برای فرزندان خود آرزو میکند و تلاش میکنند که شرایط آموزش و تربیت خوب را برای فرزندان خویش به وجود بیاورند. مسئولان کشور نیز براساس حس والدینی که دارند از این قاعده مستثنا نیستند. این در حالی است که از نظر مادی نیز در شرایط خوبی قرار دارند و امکانات خوبی برای آینده فرزندان در اختیار دارند و میتوانند بهترین شرایط را برای تربیت و رشد فرزندان خود به وجود بیاورند. به همین دلیل برخی از مسئولان تلاش میکنند فرزندان خود را به کشورهای توسعه یافته بفرستند تا با زندگی در آنجا شرایط رشد بهتری را تجربه کنند. اغلب مسئولانی که فرزندان خود را به خارج از کشور میفرستند به این صورت عمل خود را توجیه میکنند که فرزندان آنها در خارج از کشور تحصیل کنند و پس از مدتی به کشور بازمیگردند و در سمتهای عالی قرار بگیرند تا به کشور و مردم خدمت کنند. این در حالی است که در عمل چنین اتفاقی کمتر رخ میدهد و اغلب فرزندانی که به خارج از کشور رفتهاند به دلیل شرایط زندگی بهتری که در این گونه کشورها وجود دارد دیگر به کشور بازنمیگردند. اغلب مسئولانی که فرزندان خود را به خارج از کشور میفرستند آنها را در بهترین کالجهای خصوصی و با شهریههای هنگفت ثبتنام میکنند. به همین دلیل آنها در شرایطی تحصیل و زندگی میکنند که این شرایط در ایران وجود ندارد. به همین دلیل نیز پس از فارغالتحصیلی دیگر تمایلی به بازگشت ندارند و تلاش میکنند در همین کشورها به زندگی خود ادامه بدهند.
ماجرای مهاجرت فرزند خانم خزعلی، معاون زنان ریاستجمهوری به خارج از کشور و شغلی که وی دارد با واکنش افکار عمومی جامعه مواجه شده است. دیدگاه شما در این زمینه چیست؟
در این ماجرا ابتدا خانم خزعلی عنوان کردند که فرزند ایشان که در کانادا حضور دارد در راستای شرکتهای دانش بنیان فعالیت میکند و پس از چند ماه به ایران بازمی گردد. اما پس از مدتی مشخص شد که شغل فرزند خانم خزعلی چیز دیگری است. آقای رئیسی نیز در واکنش به این اتفاق عنوان کردند اگر فرزند به خارج از کشور رفت پدر هم باید برود که پس از آن عدهای عنوان مادر نیز باید برود را عنوان کردند که اشاره به وضعیت خانم خزعلی داشت. واقعیت این است که نزدیک به ۵ هزار نفر از فرزندان مسئولان دولتهای گذشته و فعلی در خارج از کشور زندگی میکنند. آقای رئیسی باید به وعدهای که به مردم در این زمینه دادهاند عمل کنند و به کسانی که فرزندان آنها اخیرا یعنی در ۱۰ سال اخیر به خارج از کشور سفر کردهاند اجازه ندهد در دولت حضور داشته باشند. برخی آقازادهها در خارج از کشور اتومبیلهایی را سوار میشوند که حتی در ایران اغلب مردم نمیتوانند آن را تصور کنند. این گونه تبعیضها در وضعیت تحصیلی و زندگی وضعیتی را تداعی میکند که باعث نارضایتی مردم شده است. دولت باید در این زمینه قوانینی را تصویب کند که کسانی که دارای گذرنامه خارجی هستند و خانواده و فرزندان آنها در کشورهای دیگر مشغول تحصیل هستند حق ندارند در صورت بازگشت به کشور در مشاغل کلیدی مشغول به کار شوند.
برخی از سلبریتیها نیز برای تولد فرزندان خود به خارج از کشور میروند. از نظر جامعه شناختی چه اتفاقی رخ میدهد که این افراد ترجیح میدهند فرزندان آنها در کشوری به جز وطن خود متولد شود؟
موضوع سلبریتیها با مسئولان متفاوت است. به هر حال سلبریتیها دارای استعداد و هنر هستند و پولی که به دست میآورند به واسطه هنری است که دارند. از سوی دیگر سلبریتیها دارای مسئولیت در جامعه نیستند و کسی از آنها انتظاری ندارد. این در حالی است که کسی که خود را به عنوان مسئول معرفی میکند باید این نکته را در نظر داشته باشد که در مقابل مردم و کشور مسئولیت دارد. هنگامی که یک مسئول فرزندان خود را به کشورهای خارجی میفرستد باعث بدبینی مردم نسبت به وضعیت زندگی مسئولان میشود. به هر حال مردم در چنین شرایطی فرزندان خارج رفته مسئولان را با کسانی در داخل کشور مقایسه میکنند که شرایط تحصیل در دانشگاههای داخل کشور را ندارند. واقعیت این است که اگر قرار است این روند متوقف شود دولت دو راه در پیش دارد. نخست اینکه شرایطی را فراهم کند که فرزندان مسئولانی که در خارج از کشور زندگی میکنند به کشور بازگردند یا اینکه مسئولانی که از فرزندان آنها به دلایل مختلف در خارج از کشور زندگی میکنند در سمتهای کلیدی و مهم مورد استفاده قرار نگیرند. در چنین شرایطی حداقل مردم رضایت بیشتری پیدا میکنند و از وضعیتی که امروز در آن قرار دارند خارج میشوند و به هر حال در شرایط کنونی مطالبه مردم برخورد با مسئولانی است که برخی به دلایل مختلف از پول بیت المال فرزندان خود را به خارج از کشور فرستادهاند. این برخورد باید با سلب مسئولیت از آنها نیز همراه باشد. در چهل سال گذشته ملت ایران آزادی و استقلال و مفاهیم اصیل اسلامی را به عنوان چراغ راه اصلی خود انتخاب کرده و تمام هزینههای جانی و مالی ممکن را در این راه پرداخته و شدیدترین مشکلات را تحمل کرده اند. با این وجود در شرایط کنونی از لحاظ اقتصادی درمقابل کوهی مشکلات قرار گرفته و منتظر گشایشها و از حمایتهای کاربردی هستند. در مقابل جوانان عزیز ما که جان خود را برای خدا ایثار کردند و تعدادقابل توجهی از آنها تا پایان عمر معلول شده و بخش دیگری جاویدالاثر شدهاند. در تمام این دورهها تحریمهای ناجوانمردانه استکبار و موانعی که در راه تامین اقلام مورد نیاز وضروری مردم مزید بر همه کاستیها میگردید. در زمینههای فرهنگی جنگ نرم که با دستورات برگرفته از اتاق فکر صهیونیزم جهانی هدایت تهاجم فکری و فرهنگی علیه تفکرات ناب علوی را بهدست گرفته و لحظهای از هجمههای ناجوانمردانه خود غفلت نورزیدند. در فضای مجازی از آلبانی بیش از سه هزارنفر هر روز با مدیریت متمرکز شایعه پراکنی تخریب و ایجاد بدبینی نسبت به نظام و مدیران آن را در دستور کار خود قرار داده و با جدیت تمام دنبال میکنند.
در چنین شرایطی چگونه میتوان سرمایه اجتماعی جامعه را افزایش داد؟
در شرایط کنونی ما با چالشهایی در کشور مواجه هستیم که مهمترین آنها چالشهای زیست محیطی است. فرسودگی خاک در کشور ما ۷برابراستاندارد جهانی است که از نظر فنی حکایت از ضعف مدیریت و برنامهریزی دارد. فقدان مدیریت علمی منابع آبی در زمینه ایجاد بحران آبی این ماده حیاتی را در معرض کمبود و خطر قرار داده است. خشک شدن سدها یعنی همان مصیبتی که در دورهای از مدیریت سیاسی که سدسازیهای متوالی به یک ژست سیاسی تبدیل شده بود اینک اعلام خطرهای بعضی از نخبگان را به واقعیت مبدل کرده است. کمبود آب آشامیدنی در بسیاری از شهرهای بزرگ وکوچک جیره بندی آب را تبدیل به یک کابوس بسیار نزدیک کرده است. سیاستهای غلط در برنامههای کشت و عدم نظارت در اجرای دقیق مصوبات باعث شده ما در زمینه محیط زیست با مشکلاتی مواجه شویم. در شرایط کنونی مشخص نیست ما باید چه اولویتهایی را در دستور کار قرار داد. مشکلات آب آشامیدنی و یا گران شدن بسیاری از کالاها؟ در چنین شرایطی ناگهان سر وکله کووید ۱۹بهعنوان یک بیماری همهگیر در کشور پیدا میشود. برخی از دست اندرکاران ظاهرا فرصت را برای احاله قصورها مغتنم شمرده و سیبل دولت رئیسی را نشانه رفتند. منتقدان دور از اخلاق سیاسی و وجدان اجتماعی فراموش کردند که دولتی بدهکار با خزانهای مملو از کاغذهای رنگی چاپ شده بهنام پول را تحویل رئیسی دادند. کسانی که هشت سال منتظر میوه برجام بودند گلابیها را بر درختها گذاشته و رفتند. در این میان استخوانهای اقشار کم درآمد و بازنشسته و بیکار در میان آسیاب گرانیها میشکست. در چنین شرایطی نظریهپردازان بیمار گناه اصلی را به گردن دولت سیزدهم به علت قطع دلار ۴۲۰۰تومانی میانداختند و مردم چه متین و آرام و مظلومانه اینهمه مشکلات را نظاره میکردند. در تمام این گیرودارها و لشکرکشیهای جناحی و گروهی باز مردم مظلومانه نظاره گر بودند. از سوی دیگر دستدرازیهای وقیحانه به سرمایههای ملی آن هم در اندازهها و ارقام رویایی موجب مبهوت شدن اکثریت جامعه شده و همه مشتاقانه در انتظار جاری شدن عدالت در مورد خاطیان و هنجارشکنان هستند. گاهی مردم در برخورد مقامات مسئول با کارکنان خطاکار شاهد حمایت مدیران ارشد از بزهکاران و مانع برکناری آنها میشوند. نمونه بارز و جدید آن را میتوان درممانعت آقای روحانی از برکناری مدیرفولاد مبارکه نام برد. گاهی برخورد اداری و اجرایی ناشی از تسویه حسابهای جناحی و گروهی است که حمایت از مدیر هدف لازم و بلکه واجب عینی است. اما یک زمان سازمان بازرسی کل کشور در جایگاه عالیترین و منصفترین نهاد نظارتی و قضائی نظر در تغییر یک مدیر دارد در اینجا حمایت از فرد هدف اعلام جنگ به عدالت و نظارت مردمی است. قطعا تعمق در بیانات مقام معظم رهبری در پیگیری و برخورد عادلانه با خاطیان نقشه راه اصلی در جلوگیریهای وضعیت کنونی خواهد بود. دولت رئیسی با ۵۴ هزارمیلیارد تومان بدهی خزانه دولت را تحویل گرفته و معلوم نیست براساس چه معیاری برخی از مقامات سابق بانکی این معادله را معکوس و وارونه بیان میکنند.
احسان انصاری - آرمان ملی