
پلیس به عنوان یک نهاد مدرن، کارآمد و آموزشدیده در دنیا، ضامن امنیت و حقوق شهروندی است. در ایران نیز به بچهها میآموزیم که با دیدن "آقا پلیسه" باید ذوق کنند، پس باید مواظب این حس خوب باشیم.
دیدارنیوز ـ اسفندیار عبداللهی: درست ۶ سال از جنگ ایران و عراق گذشته بود که دیپلم گرفتم ولی چون در رشته و دانشگاه مورد علاقهام در کنکور قبول نشدم، به خدمت سربازی رفتم و اتفاقا در نیروی پلیس یا همان نیروی انتظامی خدمتم را شروع کردم. تا چهار سال قبل از آن نام این سازمان نظامی، نیروی انتظامی نبود.
فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران (فَراجا) شاخهای از نیروهای مسلح ایران است، که کارهای پلیس را در ایران برعهده دارد. نیروی انتظامی در سال ۱۳۷۰ از ادغام شهربانی، ژاندارمری و کمیته انقلاب اسلامی تشکیل شد و هماکنون مسئولیت حفظ امنیت داخلی ایران را برعهده دارد. فرمانده کل نیروی انتظامی توسط رهبری منصوب و وزارت کشور به عنوان جانشین فرمانده کل قوا، مسئول مستقیم، ناظر و پاسخگوی عملکرد این نیرو در ایران است.
خدمت در نیروی انتظامی برای نگارنده تجربه خوبی از جهت آشنایی با قوانین و مسئولیت پلیس در مقابل شهروندان بود. ما در دوره خدمت یاد گرفتیم که نیروی پلیس حق هیچگونه برخورد قهری، توهین، ضرب و شتم و زورگویی و مانند آن نسبت با شهروندان را ندارد. یعنی علاوه بر شهربانی که نیروی پلیس شهری بود و طبیعتا و از آنجا که با جامعه شهری در ارتباط بود و وجه و چهره نرمتری در مواجهه با شهروندان داشت، ژاندارمری که در حوزههای برون شهری، روستاها و مرزها مستقر بود نیز تابع قوانین و ملاحظات سختگیرانهای نسبت به مردم بود. البته کمیته انقلاب اسلامی همانگونه که از اسمش پیدا است، یک نیروی مردمی و انقلابی بود که مولود شرایط خاص انقلاب بود و ضمن اینکه در قانون اساسی تعریف مشخصی برای آن وجود نداشت، به صورت میدانی و به قولی آتش به اختیار عمل میکرد و مانند دیگر نیروهای انقلابی، مبنای عملشان اخلاق، دین و خدمت بود. کمیته هم جز در مواردی که مستقیم با امنیت و شرایط خاص کشور ارتباط پیدا میکرد، متعرض شهروندان نمیشد.
نیروی نوظهور پلیس ایران بعد از ادغام، از تلفیق و ترکیب قوانین و دستورالعملهایی مترتب بر شهربانی و ژاندارمری تبعیت میکرد.
گرچه شکل و شمایل امروزی این نیروی مدرن و ضروری در ایران عمری کوتاه دارد و شکلگیری آن بعد از مشروطه بر میگردد، اما تنها سازمانی است که در هر دوره و دولتی جایگاه خاص و ثابتی دارد.
در مواردی که بحث امنیت ملی با تعاریف و ملاحظات خاص نظام حکمرانی، مانند تجمعات و کنشهای اجتماعی حادث میشود و این توجیه وجود دارد که پلیس تابع دستورات بالادستی است، موضوع امنیت عمومی پیش کشیده میشود و بحث ماموریت و معذوریت مطرح میشود، گرچه حق انتقاد همچنان محفوظ است اما اگر عدولی از قوانین رخ دهد یا تضییع حقوق شهروندی اتفاق افتد، توجیهش میتواند این باشد که ما مجبوریم دستورات بالا دستی را اجرا کنیم و بگویند "ماموریم و معذور"!
اما کدام قانون، کدام فرمانده ارشد و کدام فوریت و ضرورت به یک مامور پلیس مجوز میدهد که در گوشه و کنار کشور، در جاده، خیابان، در چالوس یا شهریار، حاشیه یک پارک یا هر نقطه دیگری ، شهروندان را به باد کتک گرفته و به مردم ظلم و اجحاف کنند؟ سالانه دهها مورد از برخورد زشت پلیس با شهروندان از طریق انتشار کلیپهایی در شبکههای اجتماعی، به روح و روان جامعه جراحت وارد میکند.
سوال این است که چند درصد از این رفتارهای زشت و زننده پلیس با شهروندان ایرانی، ثبت و ضبط ویدئویی میشوند؟
خدا میداند در یک ساعت، یک روز، یک هفته، یک ماه و سالانه، توسط برخی از ماموران پلیس چند مورد از این دست برخوردها در کوچهها، خیابانها، اتوبانها، جنگلها، بیابانها، اماکن و ساختمانهای پلیس، جاده چالوس، اطراف شهریار، پارکها و هزاران شهر و روستا با زن و مرد و جوان ایرانی رخ میدهد.
در حین نگارش سطور جاری بر این اندیشه بودم که در موارد بیشماری که دوربینها و موبایلهای مردم غایب هستند و شاهدی در صحنه نیست، شهروندان (اعم از مظنون، مجرم یا بیگناه) زیر دست و پا، پوتین و باتوم یک مامور یا ضابط نامتعادل چه میکشند و ما در ساعت، چند صحنه آزار دهنده و وحشتناک دیگر را نمیبینیم؟
عرض کردم که دو سال افتخار خدمت سربازی در یک کلانتری مرزی در استان کردستان را داشتم و اتفاقا اینجانب بعد از فرمانده کلانتری همهکاره کلانتری بودم. روزی یک خانم جوان روستایی به اینجانب مراجعه کرد. در حالی که از فرق سر تا کف پا، سیاه و کبود بود. از شوهرش شکایت داشت. دیدن این سطح از مظلومیت یک زن و شقاوت و توحش یک مرد، برایم سخت و آزار دهنده بود. شوهرش را احضار کردیم. رئیس کلانتری نبود، طبیعتا بنده باید رسیدگی میکردم. شوهر آن خانم -که مسئول بهداشت روستا هم بود- خیلی طلبکارانه وارد دفتر شد. یک شخص دیگری هم همراهش بود. خیلی عصبانی بودم. پرسیدم شوهر نامرد، بی شعور و ...، این خانم شما هستید؟ گفت؛ نامرد، بیشعور و ... خودت هستی، حق اهانت نداری، اگر اتهامی بر من وارد است، آمادهام. گفت شما فقط میتوانید شاکی و متشاکی به همراه گزارش خودتان را به دستگاه قضایی معرفی کنید و تهدید کرد که برای این توهینها از شما شکایت خواهم کرد.
شب در بازداشتگاه بود، چون عصر بود و تا دادگاه شهر سنندج ۷۰ کیلومتر فاصله داشتیم. خلاصه اینکه صبح روز بعد پرونده را به یکی از ماموران کلانتری سپرده و این زن و شوهر را به دادگاه اعزام کردیم.
چند روزی گذشت، زن و شوهر با هم آشتی کردند. اما یک هفته بعد از سوی بازرسی نیروی انتظامی منطقه سنندج احضار شدم. شوهر آن خانم به خاطر آن توهین از من شکایت کرده بود و شاهد هم داشت. سیر تا پیاز ماجرا را برای بازرس و سپس برای بازپرس شرح دادم و پذیرفتم که توهین و عناوین ذکر شده را به کار بردهام. بازپرس فوری دستور بازداشت موقت را برایم صادر کرد.
اطاله کلام شد، همان خانم شوهرش را راضی کرد از شکایتش صرف نظر کند و پس از ۲۴ ساعت به محل خدمتم برگشتم.
در صورتی که مامور پلیس توهین کند -فقط توهین کلامی نه ضرب، شتم و جرح- به موجب مواد مختلف از جمله ماده ۶۰۸ قانون مجازات اسلامی مجرم است و به حبس از دو ماه تا سه سال محکوم میشود.
گرچه به عنوان یک انسان نتوانستم قبول کنم که یک مرد با زنش آنگونه رفتار کند و هنوز هم آن را غیر انسانی و وحشتناک میدانم اما آن ۲۴ ساعت بازداشت برای من بهترین و زیباترین تنبیه بود، زیرا روح و حکومت قانون را دیدم، حس کردم و یاد گرفتم من نمیتوانم همزمان هم ضابط باشم و هم قاضی. متوجه شدم که ماموریت من به عنوان یک پلیس ادب کردن مردم نیست بلکه مجری قانون هستم و البته موجب شد با بخشی از حقوق شهروندی هم آشنا شوم و جاذبهای ایجاد شد که بیشتر بخوانم و بیشتر بدانم.
حال وقتی رفتار برخی ماموران را میبینم از خود میپرسم مگر این مامور آموزش ندیده است، مگر ماموران پلیس با این افرادی که در کلیپها میبینیم، مسئله شخصی دارند و هزار مگر و اگر دیگر.
با دیدن این صحنهها این برداشت به ذهن میرسد که گوئی این مامورین متخلف از جنبههای روحی و روانی مشکل دارند و به نظر باید فکری برای این معضل عجیب، نامتعارف و تکرار شونده کرد.
سوالی که حتما اذهان عمومی را به خود مشغول کرده این است که چند درصد از این خشونتهای برخی از اعضای پلیس ایران، توسط موبایل شهروندان ضبط و منتشر میشود؟ در یک ساعت، یک روز و یک سال چند هزار فقره دیگر از این دست موارد اتفاق میافتد؟ آیا باید معضلی به نام عدم تعادل برخی ماموران پلیس را، به گره و بنبست بزرگ کاهش اعتماد عمومی و ریزش سرمایه اجتماعی، بیافزائیم؟
به باور من انباشت مسائل حل نشده در کشور میرود گرههای قابل گشودن را به گرههای کور تبدیل کند و هر روز باید شاهد افزوده شدن گرهای بر گرههای قبلی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اکنون اخلاقی باشیم، به طوری که اگر کشور با همین فرمان پیش برود، خیابانها و اتوبانهای بیشتری به بنبستهای! قبلی اضافه خواهند شد.
در این مورد خاص باید احساس خطر کرد. پلیس در قانون اساسی ما از تعریف و جایگاه محترمی برخوردار است و همانگونه که از مهدکودک تا دبیرستان به بچههایمان میآموزیم "آقا پلیسه آدم خوبیه و ضامن امنیت و مواظب ما است"، امروز هم باید به وزیر کشور، مسئولان نیروی انتظامی، مقامات اجرائی و تقنینی کشور اخطار داد که برای حفظ جایگاه و آبروی پلیس ایران، باید تمهیدی اندیشید و چه از راه آموزش نیروهای میدانی پلیس یا تجویز نسخههای تنبیهی، مانع از سقوط جایگاه این نهاد مدرن، ضروری و مفید شویم.