فیضالله عربسرخی، فعال سیاسی اصلاحطلب معتقد است که بعضیها به بهانه اصلاح قانون اساسی میخواهند نقش مردم را کمرنگ کنند.
دیدارنیوز: یک فعال سیاسی اصلاح طلب تاکید کرد: کسانی در پی اصلاح قانون اساسی هستند که قصد دارند ریاست جمهوری انتخاباتی را کنار بگذارند و نظام پارلمانی را شکل دهند. اگر ما به سمت نظام پارلمانی برویم باتوجه به این که ما امروز یک مجلس کمخاصیت داریم قطعا این مجلس کمخاصیت یک نخستوزیر کم خاصیت انتخاب میکند که نفعی برای مردم ندارد.
مدتهاست واژههایی همچون تفاهم و تعامل در داخل، روند مذاکرات و اصلاح قانون اساسی در اخبار و تحلیلهای سیاسی میشنویم و هر طیف و گروه سیاسی هم بسته به مناسبات خودشان با قدرت تعریف و تفسیر خودشان را دارند. این روزها که کشور شرایط خاصی را تجربه میکند مسئولان بیش از هر زمان دیگری به باز شدن گرهها در داخل نیاز دارند تا مردم را که قدری دلخور هستند در کنار خودشان داشته باشند.
فیضالله عربسرخی فعال سیاسی اصلاحطلب معتقد است که اگر ما امروز به اصل قانون بازگردیم، بسیاری از مشکلاتی که امروز کشور با آن درگیر است، رفع خواهد شد، اما ایراد اساسی در این است که امروز در برخی جاها قانون کنار رفته است.
گفتوگو با این فعال سیاسی اصلاحطلب را در زیر میخوانید:
*باتوجه به شرایط منطقهای و جهانی که وجود دارد، چقدر ضرورت دارد ما در داخل به تعامل و تفاهم برسیم؟
اگر اختلافات موجود بر پایه برداشت واقعی و بر اساس وجود برنامهها و انتظارات متفاوت در جامعه باشد، کاملا طبیعی است؛ چراکه در جامعه متکثر با نیروهای مختلف که راهکارهای متفاوتی دارند، اختلافنظر و سلیقه یک امر طبیعی است. اما چیزی که در این تکثر اهمیت دارد، این است که قانونمداری باشد و همه بپذیرند حول قانون کار کنند. در این صورت؛ اینگونه مشکلات برطرف خواهد شد.
من معتقدم اگر نیروهای سیاسی بپذیرند حول قانون رقابت کنند و مردم هم انتظاراتشان بر اساس قانون باشد و پذیرش و یا عدمپذیرش راهکارها بر اساس قانون صورت گیرد، نباید دغدغهای وجود داشته باشد؛ ولی مشکل در کشور ما این است که این اتفاق نمیافتد.
اگر نگاهی به آنچه در کشور رخ میدهد بیندازید، میبینید که یک انتخابات، حول برنامه و راهکارهای متفاوت نیست، در صورتی که هر جریانی یک راهکار دارد و فکر هم میکند مسیرش به صلاح کشور و خواست مردم است. از همین رو هنگامی که همه چیز بر محور قانون باشد، انتخابات به راحتی میتواند تعیین کند که نگاه موافق مردم چیست و بر مبنای همین نگاه، مشکلات کشور را میتوان برطرف کرد. منتها امروز مشکل ما این است که اصل بر قانونمداری و قانونمحوری نیست؛ بنابراین تاکید میکنم اگر بخواهیم مشکلات را در بحث داخلی حل کنیم، راهحل بازگشت به قانون است.
اما امروز، وقتی در کشور یک انتخاباتی برگزار میکنیم همه نامزدهای یک جریان از وزیر گرفته تا معاون اول رئیسجمهور و رئیس مجلس همگیشان رد صلاحیت میشوند! پس برای افکار عمومی این سوال مطرح میشود که این رد صلاحیت بر مبنای چیست؟ نمیشود قانونی وجود نداشته باشد و این افراد صرفاً به تشخیص چند نفر، هرچقدر هم این اشخاص آدمهای خوب و صالحی باشند، ردصلاحیت شوند؛ بنابراین ما نیاز به تفاهم داریم، تفاهمی که حول قانون شکل بگیرد.
البته امروز مشکلات کشور تنها این نیست، چراکه سیاستهایی در کشور در حال اجرایی شدن هستند که محل اختلاف با مردم است. به طور مثال مردم در بحث سیاست خارجی و یا آزادیهای داخلی یک نگاه دارند و مسئولان یک نظر و دیدگاه دیگر. حال سوال پیش میآید این موارد چگونه باید حل شود؟ جواب این است که با برنامههای جریانات مختلف میتوان این مشکلات را برطرف کرد، اما آیا این اتفاق رخ داده است؟ خیر.
در گذشته، برجام به عنوان یک امر منحوس و متعفن که توسط دولت قبل امضاء شده است، شایسته هر نوع تحقیری بود، اما امروز مورد دفاع همان اشخاصی است که روزی نقدش میکردند بدون آنکه تغییر معناداری در این قرارداد صورت گرفته باشد یا بخواهد صورت گیرد.
یا مثلا در موضوع فضای مجازی؛ امروز توسعه و بهبود کیفیت این فضا مورد انتظار جامعه است، اما هر روز محدودتر میشود.
کسی نمیتواند به مردم بگوید شما اشتباه میکنید، مردم حق دارند که اشتباه کنند؛ چراکه آنان صاحب همه چیز هستند. حکومت نماینده و وکیل مردم است، مردم باید بتوانند وکیلشان را عوض کنند و هر وقت هم که خواستند بتوانند انتخاب دیگری داشته باشند و حتی هر وقت خواستند نمایندگان خود را عزل کنند.
*درباره همین محدودیتی که به آنها اشاره میکنید، در جریان جنگ روسیه و اوکراین مشاهده کردیم هنگامی که اینترنت مردم اوکراین قطع شد، اینترنت ماهوارهای برای مردم این کشور فراهم شد، آیا چنین رویکردی باعث نمیشود نگاه مردم برای پیگیری مطالباتشان به خارج از کشور باشد؟
بله، هنگامی که مردم نتوانند انتظارتشان را از طریق نمایندگان و وکلای خودشان برآورده کنند، طبیعتا رویکرد بیرونی پیدا میکنند. مهاجرتها گام اول همین موضوع است. چرا مهاجرت صورت میگیرد؟ مهاجرت اگر بر مبنای وجود یک مشکل نباشد ایرادی ندارد؛ اگر مردم انتظاراتشان اینجا تامین شود، اما در عین حال دلشان بخواهد جای دیگری زندگی، کار و تحصیل کنند، مشکل ندارد. اما در حال حاضر منشاء مهاجرت نارضایتی است و این خطرناک است و نتیجهاش این میشود که باسوادان، پولداران و نخبهها مهاجرت کنند، کسانی که میتوانند درد این مردم را برطرف کنند؛ اما شرایط باعث مهاجرتشان میشود.
همانطور که هنگامی که به رسانه داخلی اجازه انعکاس اخبار را نمیدهیم مردم به سمت رسانه بیرونی میروند. در دوره آقای خاتمی که وضعیت رسانههای داخلی بهبود پیدا کرد، مردم کمتر به رسانههای بیرونی رجوع میکردند، بنابراین حاکمیت باید به عنوان وظیفه برود دنبال این که ببیند مردم چه چیزهای را میخواهند و همان را برایشان محقق کند.
یک نماینده باید بداند اگر شأن، اعتبار و کرسی که دارد را از مردم گرفته است. اما اگر مردم نمیتوانند کرسیشان را از شما پس بگیرند، یعنی یک جای قضیه عیب دارد که نمیتوانند این کار را انجام دهند. اگر نظارتها به گونهای است که بسیاری از نخبهها ردصلاحیت میشوند، این امر هم خلاف روح و متن قانون است و هم خلاف عقل و نظمی است که در دنیا وجود دارد.
*به نظارتهای انتخاباتی اشاره کردید، اوج اعمال این نظارت در انتخابات سالهای ۹۸ و ۱۴۰۰ مشاهده شد، اگر این اقدامات ادامه پیدا کند رفتار انتخاباتی مردم چگونه خواهد شد؟ آیا موجب بیتفاوتی آنان نسبت به حضور در انتخابات نمیشود؟ آیا باعث نمیشود از راه و روشی دیگر مطالباتشان را پیگیری کنند؟
مردم بیتفاوت نمیشوند، عصبانی میشوند. آنان هنگامی که احساس کنند نمیتوانند نمایندگانشان را انتخاب کنند و بناست افرادی را به آنها تحمیل کنند، عصبانی میشوند و جامعه عصبانی هم طبیعتا رفتارهای عصبانی خواهد داشت.
«زمانی حکومتی وجود دارد که برآمده از انتظارات بیرونی و قدرتهای جهانی است که به خواست مردمش توجهی ندارد، آیا حکومت ما چنین وضعیتی دارد؟ خیر. شما مشاهده میکنید بخشهای مهم حکومت ما که سایر کشورها و قدرتمندان دنیا با آن مخالف هستند، برگرفته از انتخاب مردم است پس تنها پایگاهی که برای حاکمیت باقی میماند؛ قدرت مردم است از همین رو اگر با مردم به گونهای رفتار شود که صحنه را ترک کنند آن وقت حکومت تضعیف میشود. بعید میدانم کسی در حاکمیت کشور ما این را بخواهد بنابراین باید رفتارهای جاری و ساری را اصلاح کرد.»
*چقدر ضروت دارد با توجه به اعتراضات معیشتی و اقتصادی که در کشور داریم رویهای که بین حاکمیت و مردم وجود دارد اصلاح شود، حرف مردم شنیده شود و به بهانه مسائل امنیتی جلوی تجمعاتشان را نگیرند، اگر این اتفاق نیفتد چه چالشهایی در کشورمان خواهیم داشت؟
تجمعات مردم نوعاً اقتصادی است، شاید موارد خاص و محدودی باشد که تجمعات برای مطالبات غیراقتصادی شکل گیرد. مثلا شنیدم برخی از احزاب درخواست تجمع برای حمله روسیه به اوکراین را داشتهاند. تجمعات و اعتراضات مردمی اقتصادی است و اصلا سیاسی نیست که بخواهیم بحث دیگری داشته باشیم.
امروز با توجه به شرایط موجود و محدود شدن درآمدها، مردم گران شدن اقلام و تورم بالا را مشاهده میکنند. مردم میبینند زندگیشان نمیچرخد، به خصوص کسانی که دستمزدهای ثابت دارند گرفتاریشان بیشتر است، حال کسانی که دارای سرمایه هستند مانند کسبه و تجار میتوانند قیمتهای خودشان را رشد دهند و مشکلاتشان را حل کنند، اما آنهایی که حقوق دریافت میکنند مانند کارگران و کارمندان با معضل عدم تامین معاش مواجه هستند. آنچه مسلم است این است که سیاستهای فعلی نتواسته انتظارات را برآورده کند و وضعیت درآمدهای امروز محصول این سیاستهاست، بنابراین باید در این سیاستها بازنگری شود.
ما نیاز داریم برای اینکه سرمایهگذاری و شغل ایجاد کنیم، حجم اقتصادمان را بزرگتر و درآمدهای خودمان را افزایش دهیم. باید درآمد سرانه را افزایش دهیم و با افزایش درآمدها بتوانیم سیاستهایی اعمال کنیم که تورم کاهش پیدا کند تا در نهایت وضعیت مردم بهبود پیدا کند بنابراین حکومت نیاز به این دارد در سیاستهای خودش بازنگری کند.
*رئیسجمهور بارها بر روابط با کشورهای همسایه تاکید کردند، آیا ما میتوانیم صرفا با اتکاء به همسایگان نیازهای خودمان را برطرف کنیم و ارتباط با جهان را نادیده بگیریم؟
بانکها و حمل و نقل ما تحریم است. بخشهای مهمی از تجارت ما تحریم است. حتی اگر تجارت هم از تحریم خارج شود، اما سیستم بانکی همکاری برای سیستم جهانی نداشته باشد کاری پیش نمیرود. نمیتوان مانند عهد باستان به تجارت، تهاتر و تبادل کالا روی آورد. سیستم باید بتواند کالا بفروشد و پولش را دریافت کند، هر کالایی را از هرجایی که میخواهد بخرد. نمیتوان با گونی پول جابهجا کرد، باید بتوانیم با سیستم بانکی کار کنیم، اما سیستم بانکی ما تحریم است.
البته غیر اینکه سیستم بانکی ما تحریم است و سوئیفت هم برای ما بسته است، ما در لیست سیاه سیستم بانکی دنیا قرار داریم و تا رویکردمان را اصلاح نکنیم، مشکلات ما حل نمیشود. بحث این نیست که ما با عراق و افغانستان تبادل کالا داشته باشیم، بحث این است که اگر میخواهیم کشور توسعه پیدا کند و رشد اقتصادی داشته باشیم و در آمد سرانه مردم بالا برود، نیاز داریم با اقتصاد دنیا کار کنیم. کشورهای کوچکتر و پایینتر برای اینکه کالا به آنها بفروشیم، خوب هستند، اما برای اینکه اقتصادمان را توسعه دهیم، مناسب نیستند، چون راه به جایی نمیبریم.
بعضیها فکر میکنند تعامل با دنیا یعنی کوتاه آمدن از منافع ملی و اصول، مگر دولت اصلاحات که توانست با دنیا تعامل کند، از اصولش کوتاه آمد؟ هم رشد اقتصادی خوبی داشت، هم فضای داخلی را باز کرد و هم ارتباطات کشور را با دنیا گسترش داد. این را من نمیگویم؛ تمامی شاخصهای بعد انقلاب هم نشان میدهد بهترین رشدهای اقتصادی در دوران اصلاحاتی صورت گرفت که از هیچ منفعت ملی کوتاه نیامد. پس مذاکره به معنای تسلیم و فروش ارزشها نیست.
*هنگامی که دولت روحانی سر کار بود در مورد هر اقدامی از مذاکره برای احیای برجام گرفته تا دیگر موارد سنگاندازی میشد، اما حال که قدرت یکدست شده است میتوانیم توقع داشته باشیم مشکلات موجود حل شود و یا در خود این یکدستی هم ما شاهد وجود اختلافات خواهیم بود؟
یکدستی با فرض این که سیاست درستی انتخاب شود، در اجرا خوب است. اما اگر شما سیاست غلطی انتخاب کنید در این یکدستی با سر به ته دره خواهید رفت. یکدستی در اجرا با فرض اینکه سیاستها را درست انتخاب کرده باشید، میتواند مفید باشد. حال چگونه سیاستها را میتوان درست انتخاب کرد؟ در گفتگو و تبادل نظری که صورت میگیرد، در فضای نقدی که به وجود میآید، در صحبتهایی که بین نیروهای سیاسی و نخبگان انجام میشود. اما وقتی یک مجلس دارید که نمیتواند تصمیم بگیرد، چه طور این یکدستی میتواند مفید باشد؟ بنابراین نیاز داریم فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی باز باشد؛ به جامعه گفتگو کردن را تعلیم دهیم نه این که راهش را ببنیدم و به دنبال محدود کردن فضای مجازی باشیم! باید به مردم یاد دهیم انتقاد کنند، اگر یکی فریاد زد ببینیم نیازش چیست نه اینکه جلوی دهانش را ببنیدیم. در شرایط فعلی این اقدامات بسیار لازم و ضروری است که باید رخ دهد.
*این روزها مشاهده میکنیم از سوی جریان اصولگرایی بحث اصلاح قانون اساسی در صورت موافقت رهبری مطرح میشود، در صورتی که در گذشته اصلاحطلبان همین مطلب را عنوان کردند، اما با برخورد تند جریان اصولگرایی روبه رو شدند، حال سوالی که پیش میآید این است آیا این جریان به ضرورت اصلاح این قانون پی برده یا به دنبال اقدام دیگری در اصلاح قانون اساسی میگردد؟
هر فردی هنگامی که سخنی را میگوید، پشت حرفش انتظاراتی دارد، بنابراین باید دید انتظار این جریان از اصلاح قانون اساسی چیست؟ کسانی در پی این هستند که ریاست جمهوری انتخاباتی را کنار بگذارند و نظام پارلمانی را شکل دهند. اگر ما به سمت نظام پارلمانی برویم باتوجه به این که ما امروز یک مجلس کمخاصیت داریم قطعا این مجلس کمخاصیت یک نخستوزیر کم خاصیت انتخاب میکند که نفعی برای مردم ندارد.
این مجلسی که امروز میگوید اگر همه مردم با «طرح صیانت» مخالف باشند ما باز هم دنبال میکنیم میخواهد برای مردم نخستوزیر انتخاب کند؟ مبنای قانون اساسی دادن حق انتخاب به مردم است، این قانون میگوید از رهبری تا رئیسجمهور، شوراها، مجلس و همه ارکان به نوعی باید انتخاب شوند. شما نگاه کنید امروز انتخابات در مجلس ما این گونه شده که مردم از بین افرادی مشخص نماینده انتخاب میکنند. در انتخابات ریاستجمهوری هم به همین ترتیب عمل میکنند که نشان میدهد همین حدش را هم نمیخواهند تحمل کنند.
این قانون اساسی قابل اصلاح است راهکارش هم آمده و تقدس ندارد؛ اما باید ببینیم از این اصلاح چه انتظاراتی داریم اگر اصلاح حذف مختصر نقش باقیمانده مردم است حتما به صلاح کشور نیست، اما اگر اصلاح در این باشد که نقش مردم در مدیریت و اداره کشور بیشتر شود که این کار خوبی است. اگر اصلاحطلبان هم حرف از اصلاح قانون اساسی میزنند برای پر رنگتر کردن نقش مردم است.
*انتقاداتی بعد از انتخابات ۱۴۰۰ به اصلاحطلبان شد مبنی بر اینکه این در کادرسازی بسیار ضعیف است و فصلی عمل میکنند، برای همین است که به وقت نیاز نیرویی برای معرفی به مردم ندارند، اصلاحطلبان برای انتخابات مجلس بعد نیرو دارند یا اینکه با توجه به شرایط، تحرکی نخواهند داشت؟
بحث تربیت نیرو و کادر در جریان اصلاحات بسیار مطرح میشود، اما توجه داشته باشید این اتفاق در ساختارها صورت میگیرد هنگامی که راه ورود به ساختارها برای جریان اصلاحات بسته شده و همه به صورت ویژه و سفارشی انتخاب میشوند، وقتی هر انتصابی نیازمند تائیدشدنهایی دارد که صورت نمیگیرد، چگونه میتوان کادرسازی کرد؟ حتی انتخاب شدن توسط مردم هم نیازمند تائید مراجعی است که با نظارت آنها برخی رد میشود بنابراین راهی برای ورود نیروهای اصلاحطلب وجود ندارد.
نیروهای سیاسی که صحبتشان را میکنیم باید مشترکاً در حکومت و حزب تربیت شوند، احزاب که جایگاهشان در کشور ما مشخص است. حزبی هم که رونق و جایگاه پیدا میکند، منحل میشود! یا بهتر است بگویم اصلا قانون حتی در انتخابات برای احزاب نقش قائل نشده است. همان طور که یک شخص میتواند کاندیدا شود حزب هم میتواند یک نفر را معرفی کند. تازه کاندیدای حزبی را بیشتر رد میکنند. با فرض این که قانونمداری انتخاب نیرو در همه جا باشد آن زمان است که گرایشات مختلف امکان رشد و پرورش نیرو پیدا میکنند، اما هنگامی که به اتهام همکاری با جریان اصلاحات افراد ردصلاحیت میشوند چه کاری میتوان انجام داد؟
*باتوجه به عملکرد مجلس یازدهم اگر اصلاحطلبان وارد انتخابات مجلس شوند، میتوانند صاحب کرسی شوند و یا مردم جریان سومی را انتخاب میکنند؟
اصلاحطلبی یک شیوه برای حل و فصل مشکلات نهادهای کشور است و در پی براندازی نیست آنها دنبال اصلاح سیستم از درون هستند. اصلاحطلبی فرد و حزب نیست، یک مدل رفتاری است. به همین دلیل ممکن است یه نفر عنوان شخصیاش این باشد که بگوید اصولگرا است، اما در عمل و روش اصلاحطلب باشد، یا یک نفر عنوان اصلاحطلبی را یدک بکشد، اما در روش و منش اصولگرا باشد. اصلاحطلبی مشارکت در اصلاح حکومت از طرق قانونی به صورت تدریجی با همکاری مردم است. اما اینکه اصلاحطلبان موفق میشوند در مجلس یا هر انتخاباتی صاحب کرسی شوند باید دید راهشان میدهند یا خیر؟
*بحثهایی مطرح شده است که آقای خاتمی نمیخواهند در رأس رهبری جریان اصلاحات باشند، آیا اصلاحات بدون بودن محمد خاتمی امکانپذیر است؟
جریان اصلاحطلبی متشکل از تعدادی اشخاص و احزاب اصلاحطلب و تعدادی نشریه که گرایش اصلاحطلبی دارند و یک شاخص به نام سیدمحمد خاتمی است، آنچه که وجود دارد این است که آقای خاتمی یک رهبر انتخابی با رأیگیری نیست، ایشان شناختهشدهترین چهره اصلاحطلبی است که در جمهوری اسلامی وجود دارد، حال چه خودشان این را بپذیرد یا نپذیرد مردم وی را شناختهشدهترین و اصیلترین چهره اصلاحطلب میشناسند؛ بنابراین مثل منصب ریاست جمهوری نیست که بگوییم نپذیرفته است و به کنار میرود. آقای خاتمی اصلاحطلب نیست؟ هست. فعالیت اصلاحطلبانه نمیکند؟ میکند. شناخته شده نیست؟ هست. مردم قبولش دارند؟ آنهایی که قبولش دارند، دارند دیگر. ما که یک تشکیلاتی تعریف نکردیم که بگویم این تشکیلات اصلاحطلبانه است و حال یک نفر لیدرش است. آقای خاتمی هنگامی که حرفی میزند هرکسی خودش را اصلاحطلب میداند به آن حرف توجه میکند اگر اصلاحطلبان به حرف من هم توجه کنند من هم همان جایگاه را پیدا میکنم؛ بنابراین رهبری جریان اصلاحات منصب و مقام انتخابی نیست جایگاهی است که بستگی به مقبولیت بین مردم دارد.
*آبان ۹۸ و در برخی دیگر از بزنگاهها سرمایه اجتماعی جریان اصلاحات از آقای خاتمی دلخور شد و حتی گفته شد این سرمایه اجتماعی ریزش کرده است، آیا این اتفاق افتاده است؟ برای بازگشت این سرمایه چه باید کرد؟
مردم انتظاراتی دارند، ما هم تواناییهایی داریم، این که چقدر موفق میشویم انتظارات مردم را برآورده کنیم به مجموع شرایطی بازمیگردد. اگر حکومت همه چیز را ببندد مشخص است که اصلاحطلبان نمیتوانند همه انتظارات مردم را برآورده کنند مردم هم حقشان است بروند دنبال کسانی که میتوانند انتظارشان را برآورده کنند. امروز اصلاحطلبان از پیگیری خواست مردم امتناع نکردهاند بلکه ابزارها از آنها گرفته و راهها بسته شده است.
توجه کنید آقای خاتمی لزوماً نباید با تک تک انتظارات موافق باشد اصلا هر انسانی این گونه نیست که با همه انتظارات موافق باشد. اما تفکری وجود دارد؛ آقای خاتمی چیزی را که میفهمد به جامعه عرضه میکند اگر جامعه تائید کرد فرصت به ایشان داده میشود تا اجرایی کنند همان کاری که در زمان دولتداری انجام دادند.
به طور مثال نگاه کنید این امکان به آقای روحانی کمتر داده شده است، ایشان در دوره اول دولتش موفقیتهایی را داشت، اما در دوره دوم اجازه داده نشد که انتظارات مردم را تامین کند. حالا شما هرچقدر هم این موضوع را بر سر آقای روحانی بزنید که نمیشود ایشان تلاش خودش را کرد و نشد.
مثل این است که بچه شما چیزی را بخواهد، اما چون پولش را ندارید نتوانید برایش تامین کنید، بحث این است. مردم هم حقشان است انتظاراتی داشته باشند و کسانی را دنبال کنند که این انتظارات را برآورده کنند.