محمود صادقی، نماینده سابق مجلس و عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها گفت: سؤال من این است که چرا از آن طیف هیچگاه استادی اخراج نمیشود و حتی اگر شرایط استاندارد را نداشته باشند باز هم تمدید قرارداد میشوند.
دیدارنیوز: قطع همکاری یا به زبان خودمانی اخراج دو استاد دانشگاه بهشتی و صنعتی شریف باعث شد تا جمعی از استادان دانشگاه در نامهای به وزیر علوم، تحقیقات و فناوری اعتراض خود را اعلام کنند.
در این نامه که به امضای استادانی مانند حمیدرضا جلاییپور، هادی خانیکی، مقصود فراستخواه و... رسیده، در اعتراض به قطع همکاری با دکتر محمد فاضلی از گروه جامعهشناسی و دکتر آرش اباذری از گروه فلسفه علم آمده است: «در شرایطی که بلندپایهترین مقامهای سیاسی کشور از ایرانیان خارج از کشور دعوت میکنند به میهن خود بازگردند و نیز مصرانه از نخبگان میخواهند آنان را در برنامهریزی و اداره بهینه امور یاری کنند، چنین اقداماتی در عمل به چه نتایجی میتواند منجر شود؟
آیا این تصمیمات موجب ناامیدی از امکان فعالیت علمی آزاد و مستقل نخواهد شد؟». بر اساس این، در کلابهاوس اتاقی با حضور احسان شریعتی، امیر ناظمی، محمود صادقی، جواد میری و فیاض زاهد، از استادان دانشگاه و همچنین بیژن عبدالکریمی از استادانی که بهتازگی بحث اخراجش مطرح بوده است، برگزار شد.
محسن آزموده، استاد دانشگاه و از امضاکنندگان این بیانیه گفت: «بیانیه واکنشی بود از طرف ما بهعنوان گروهی که اهل فلسفه و جامعهشناسی هستند. احساس وظیفه کردیم در حد توانمان در این کارزار شرکت کنیم؛ البته قرار نبود ابعادش اینقدر گسترده شود. اینکه چه پیامدی خواهد داشت، شباهت پیدا کرد با اتفاقاتی که از انقلاب فرهنگی به بعد افتاد. اصل اینکه استادی اخراج شود یا قطع همکاری شود، شباهتی با اتفاقات قبل دارد؛ اما این را که این اتفاقات سیستماتیک و با برنامهریزی انجام میشود یا هر موردی به دلایل خاص خودش انجام میشود، تحلیلگران سیاسی بهتر میتوانند جواب دهند. زمانی که از این اتفاق درباره دکتر فاضلی مطلع شدم و قبل از آن در مورد دکتر اباذری شنیده بودم، اشاره کردم که مدتی است دانشگاه بهطور کلی اثربخشی و تأثیرگذاریاش در دهههای قبل در جامعه و سطح نخبگان را از دست داده و حدسم این است که اتفاق مشابهی در سطح بینالمللی هم افتاده و دانشگاه با معضل کارآمدی و اقبال مواجه شده است». او ادامه داد: «در سطح بینالمللی در جاهایی که همچنان به کارکردهای دانشگاه اهمیت میدهند، تمهیدات و راهحلهایی برای مقابله با این اتفاق در نظر گرفته میشود؛ اما در جامعه ما عکس این قضیه اتفاق میافتد مثل قطع همکاری یا اخراج استادان که پیامد این رخدادها این است که تأثیرگذاری و اهمیت دانشگاه را باز هم کمتر میکند و باعث ناامیدی جامعه و نسل جوان و بهویژه نوجوان میشود».
آزموده گفت: «در دانشکده ادبیات که درس میخواندیم، پوستری از استاد مرحوم باستانیپاریزی بود که جملهای از ایشان بود: از همه چیز اگر ناامید شده باشم، تنها امیدم به دانشگاه است و تنها نقطه روشن که میشود امید بست دانشگاه است. به نظرم امروز با مجموعه تحولاتی که اتفاق افتاده، اگر نگوییم این نقطه امید بهطور کل از دست رفته، ولی در حال ازدسترفتن است».
ناظمی: سیگنال ناامیدی پخش میکنند
امیر ناظمی، معاون سابق وزارت ارتباطات نیز دراینباره گفت: «شاید الان خیلی زود باشد که حتی بتوانیم قضاوت کنیم. من درموردش سه سناریو نوشتهام و باورم این است که همه این سناریوها میتواند اتفاق بیفتد. اینکه بگوییم پروژهای حسابشده است، برای حذف کسانی است که نگاه متفاوتی با قرائت رسمی موجود دارند. سناریوی دوم اینکه صرفا بر اساس نوعی برخوردهای شخصی اتفاق افتاده باشد و سوم اینکه بر اساس اشتباهات و مکانیسمهای اداری هم میتواند باشد؛ نه به این معنا که حکم اشتباه شده باشد، بلکه به این معنی که با استفاده از ظرفیتهای قانونی بشود این وضعیت را برگرداند؛ چون گاهی در کشور قوانینی داریم که برداشتهای متفاوتی از آنها میشود و خیلی از اوقات مجری میتواند بر اساس نوع برداشت از مقررات، رفتار مناسب را انتخاب کند». او ادامه داد: «به نظرم حتی اگر این روند ادامه پیدا نکند و فقط همین چند مورد باشد، این رفتار باعث ایجاد ناامیدی در نسل جوانتر دانشگاهی و دانشجویان است. اولین سیگنالی که دریافت میکنند، ناامیدی است که میتواند تأثیرات بد اجتماعی و اقتصادی داشته باشد که شاید اینجا جای کارکردن نیست و به مهاجرت ترغیب شوند. الان هم میزان مهاجرتها در بین اعضای علمی زیاد است». ناظمی گفت: «چنین رفتارهایی عملا این سیگنال را میدهد که مجیزگویان شانس بیشتری برای بقا دارند و کسانی که میخواهند بدون پرده صحبت کنند، باید هزینههای گزافی پرداخت کنند. نتیجه این است که فرصت داده میشود به کسانی که حرفهای فضایی میزنند و رشد میکنند و کسانی که میخواهند حرفهای جدی بگویند و واقعیتهای تلخ را گوشزد کنند، از رده خارج میشوند».
شریعتی: روحیه دورویی و چاپلوسی را دامن میزنند
احسان شریعتی، استاد دانشگاه و فرزند مرحوم علی شریعتی نیز درباره اخراج استادان از دانشگاه عنوان کرد: «پس از انقلاب و در دوران انقلاب فرهنگی شاهد چنین رویکردی نسبت به جامعه علمی و دانشگاهی کشور بودهایم و البته در ادوار مختلف شدت و حدت آن متفاوت بوده است. بنا بر تجربه شخصی، در همین دوره که وارد کشور شده بودم، تقاضای کار و پیوستن به هیئت علمی دانشگاه را داده بودم. از دانشگاه تهران شروع شد و پس از یک دوره آزمایشی و آموزشی چندساله هیچگاه جوابی در پاسخ به پرونده استخدامی بنده داده نشد. من همزمان در دانشگاه علوم و تحقیقات تدریس میکردم و در آنجا هم پروندهای داشتم. در آن زمان ریاست بخش فلسفه با مرحوم دکتر اکبری بود و ایشان هم گفتند پرونده شما در اینجا گم شده. اواخر چند سال تدریس در دانشگاه آزاد تماس گرفته و گفته بودند تدریس چند نفر از استادان تمدید نشود؛ مثل دکتر ذیمرام که بعد از حوادث ۸۸ مظنون بودند».
او ادامه داد: «در دوره دولت روحانی هم با اینکه من بهعنوان استاد مدعو در دانشگاه تهران کار میکردم، هیچوقت آن پاسخ نیامد و نهایتا آنجا هم به همین سرنوشت انجامید و من با اینکه حضور علمی در جلسات دفاع داشتم، بسیاری از پژوهشها و رسالهها را مشاور، داور یا حتی راهنما بودم، اما عملا هیچ قراردادی بسته نشد و گفته نشد که من پذیرفته یا رد شدهام. من بهعنوان شخص شناختهشده که به خاطر انتساب با دکتر شریعتی و نقشی که در انقلاب ایران گفته میشود داشته، وقتی اینگونه تجربه داشتهام ببینید با دیگران چطور برخورد میشود».
این استاد دانشگاه گفت: «متأسفانه بنا بر تصمیماتی که معلوم نیست در چه مراکزی گرفته میشود، در کمال اختفا و عدم شفافیت و تعدد مراکز تصمیمگیری و انحصارطلبی که وجود دارد و با فرصتطلبیها و حسادتها آمیخته شده و مجموعهای فراهم میآورد که شاهد هستیم چه وضعیت روانیای به وجود میآورد؛ یعنی محیطی مملو از چاپلوسی را دامن میزند و متأسفانه میبینیم با چنین وضعیتی مواجه هستیم که روحیه دورویی و ظاهرسازی حتی در سطح جامعه علمی دانشگاهی وجود دارد به شکلی که نمیدانیم عقاید واقعی استادان، دانشجویان و آموزش و پرورش چیست».
شریعتی در پایان عنوان کرد: «با یکدستشدن حاکمیت شاید این سیاست فرهنگی پیگیری میشود که دانشگاه از نظر سیاسی یکپارچه شود که این خطری است که نهاد علم و دانش را تهدید میکند؛ هرچند علم و دانشگاه با آگاهی و فرهنگ محدود به ساختار بوروکراتیک رسمی نمیماند؛ یعنی کار علمی خارج از دانشگاه هم پیگیری میشود. امیدوارم این کارزار در دفاع از دانشگاه ادامه پیدا کند؛ نه برای اینکه به نتایج فوری در زمینه بازگشت استادان برسیم، بلکه به دلیل اینکه سرنوشت آینده دانشگاه و نظام آموزشی کشور مورد حلاجی قرار بگیرد و آسیبشناسی شود».
صادقی: دولت روحانی هم اختیار تام نداشت
محمود صادقی، نماینده سابق مجلس و عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها نیز گفت: «سؤال من این است که چرا از آن طیف هیچگاه استادی اخراج نمیشود و حتی اگر شرایط استاندارد را نداشته باشند باز هم تمدید قرارداد میشوند. این شرایط خیلی هم سیستماتیک نیست؛ مثلا در مورد دکتر فاضلی، امیدی و عبدالکریمی تندتر از این افراد بین استادان هستند، اما هیچوقت اخراج نمیشوند. در مورد آقای عبدالکریمی که بیشتر آنطرفی هستند تا اینطرفی و در مراسمات و راهپیماییها شرکت میکنند. آقای امیدی که هیچ حرفی درباره مسائل اجتماعی کشور و نقد تیزی ندارند. پس نتیجه میگیرم رقابتهای درون گروه آموزشی، در اغلب دانشگاهها این داستان و اینکه برخی استادان که سواد ندارند نمیتوانند سایر استادان باسواد را تحمل کنند، بیشتر تأثیرگذار است».
او ادامه داد: «در سال ۹۲ که دولت تغییر کرد، بهعنوان مدیرکل بازرسی و پاسخگو به شکایات وزارت علوم منصوب شدم که با سیل شکایات روبهرو بودیم. البته دکتر توفیقی گفته بودند به هرکس ظلمی شده مراجعه کند و جالب اینکه افراد زیادی مربوط به دهه ۶۰ و شکایتهای قدیمی بود که سالها به نتیجه نرسیده بود».
صادقی ادامه داد: «در دولت قبل تلاش زیادی برای بازگرداندن استادانی که اخراج شده یا به ناحق بازنشسته شده بودند، شد. بخشی از مجموعهای که درباره جذب و بعد تبدیل وضعیت و مسائل مربوط به استخدام اعضای هیئت علمی تصمیمگیری میکنند، شاید در حیطه اختیار دولتها هم نیستند. بخشی از آن برمیگردد به استعلامهایی که درجه امنیتی دارد و بخش دیگر اعضایی هستند که شورای عالی جذب در شورای انقلاب فرهنگی هستند و با سازوکارهای خاصی انتخاب میشوند. در هشت سال قبل هم در زمینه جذب با مشکلات زیادی روبهرو بودیم؛ اگرچه کمتر شده بود. مثلا در مورد دکتر فاضلی شورای جذب دانشگاه شهید بهشتی شورایی است که در دولت آقای روحانی ریشه دارد، اما وقتی دقت کنید میبینید در ترکیبش چندان دولت مستقر و قوه مجریه اختیار تام نداشته است. آنطور که من پرونده را پیگیری کردم، رئیس دانشگاه، معاونشان و دو عضو حقیقی با ادامه کار ایشان موافق بودند و بقیه که اکثریت بودند نظر مخالف داشتند».
او ادامه داد: «اخیرا مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی را در ۲۸/۷/۱۴۰۰ آقای رئیسجمهور امضا و ابلاغ کردند. البته این مصوبه شورای عالی جذب درخصوص بند ۶ ماده ۵ آییننامه تشکیل هیئت عالی جذب بوده که خودش در شورای عالی جذب در سال ۹۳ تصویب شده بود، اما آقای روحانی زیر بار امضا و ابلاغ آن نمیرفته و اخیرا آقای رئیسی آن را امضا و ابلاغ کردند که مطابق این مصوبه اختیار بیشتری را به هیئتهای اجرائی جذب برای احراز صلاحیتهای علمی و عمومی و به تعبیر خودشان «انتخاب اصلح متقاضیان جذب» میدهد. اینها در مراحل مختلف تبدیل وضعیت اعم از قراردادی به پیمانی، پیمانی به رسمی، آزمایشی رسمی عهدهدار احراز صلاحیت هستند و گفتهاند که اگر این هیئت اجرائی جذب در هر یک از این مراحل صلاحیت علمی و عمومی متقاضیان را احراز نکند، حق ادامه خدمت نخواهند داشت. درواقع به نوعی با سفتکردن این پیچ و مهرههای اداری، فرایند جذب اعضای هیئت علمی را از موازین علمی بیشتر دور میکنند و نگرشهای گزینشی و سیاسی غلبه پیدا میکند که زنگ خطر بزرگی است که با مسئله دکتر فاضلی به صدا درآمد و محتملا در آینده تشدید خواهد شد».
میری: این اتفاقات ناشی از کجکارکردی نهادهای اجتماعی است
جواد میری، استاد دانشگاه و پژوهشگر نیز در این نشست گفت: «تجربه شخصی هشتساله من و مواردی که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بعینه دیدهام، نشان میدهد ریشه این اتفاقات در نیروهای امنیتی و فرادانشگاهی نبود، بلکه بیشتر از داخل دانشگاه است».
او ادامه داد: «یادم است در سال ۹۶ وقتی همهجا نوشتند سیدجواد میری نه درس خوانده نه مدرک دارد و نه از کشور خارج شده که در سوئد درس بخواند و در انگلستان دکترا بخواند، تنها کاری که دستکم دانشگاهیان و انجمن جامعهشناسی میتوانست انجام دهد این بود که بگوید ما از مدرک ایشان مطلع هستیم و مدرکش در وزارتخانه تأیید شده، اما کسی صحبتی در این زمینه نکرد. وقتی به دوستان در انجمن گفتم یک بیانیه بدهید نه در حمایت از من، بلکه برای اینکه این کارها رویه نشود، به من گفتند اینها مسائل شخصی است. انسان حس میکرد وقتی کسی که در عرصه عمومی فعالیت میکند و در حال افتادن است، انگار دیگران خوشحال میشوند و موفقیت ظاهرا خوب نیست».
میری گفت: «اتفاقی که برای دکتر فاضلی افتاده باید فرصتی را ایجاد کند که روی نهادهایمان بیندیشیم. به قول مرحوم سیدهتوران میرهادی وقتی همسرش را که از افسران تودهای بود در دهه ۳۰ شمسی دستگیر و اعدام کردند، خیلی در روح و روانش تأثیر منفی میگذارد و در خاطراتش هست که به سمت افسردگی شدید و خودکشی میرود. اما مادر خانم میرهادی که آلمانی بود به او میگوید غم بزرگ را به کار بزرگ باید تبدیل کرد. حالا این اجحافهای جمعی که در جامعه ما رخ میدهد، میتواند یک نمونهاش تظلمخواهی پرستاران یا معلمان باشد، اساسا در جامعه ما اتفاقاتی که میافتد ناشی از کجکارکردی نهادهای اجتماعی ماست».
فیاض زاهد: کاش انتقادها تحمل شود
فیاض زاهد، استاد دانشگاه نیز گفت: «من سال ۸۰ ممنوعالتدریس شدم و این در حالی است که در سال ۷۸ بهعنوان استاد نمونه انتخاب شده بودم. من واقعا جز متفاوتبودن و به دانشجویان امکان فکرکردن دادن هیچ ساختارشکنیای نکردم. حتی مثل امروز فکر نمیکردم، اما همان کلاسها، استقبال و احترامها کار دست من داد. درحالیکه عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد بودم، به اصرار خواستم عضو هیئت علمی دانشگاه گیلان بشوم. بعدها مرحوم فریبرز رئیسدانا و سعید مدنی، دکتر حسن رفیع و تعدادی از دوستان برای من درس گذاشتند تا اینکه وارد دانشگاه علامه شدم و مدیرگروه تاریخ شدم. یک سال منتظر تغییر وضعیت بودیم و تا به خودمان بجنبیم آقای احمدینژاد از راه رسید و دکتر شریعتی که روحانی است، بدون اغراق در کمتر از هفت روز گروه تاریخ را منحل و من را اخراج کرد».
او ادامه داد: «برخی از همکاران ما ۳۰ سال است مدام یک جزوه را در کلاس میخوانند و دانشجویان یادداشت میکنند، ولی استادی هم هست که تلاش کند با علم و متدهای جدید با ایجاد پرسش و دغدغه سر کلاس برود و همچنان مسئله تغییر انسان را در نظر بگیرد. مارکس حرف بیربطی زده بود که اینک نوبت تغییر جهان است. من سالهاست به این نتیجه رسیدهام که اصلا تغییر جهان یعنی چه، اگر خیلی هنر کنیم باید انسان را تغییر دهیم که در این صورت جهان تغییر خواهد کرد. ما دانشگاهیان ذاتا افراد ترسو و محافظهکاری هستیم و به تعبیر کلمانسو، میانسالی انسان را محافظهکار بار میآورد، اما چقدر خوب است که این انتقادها و نگاه متفاوت تحمل شود».
عبدالکریمی: مسئله را به یک امر واحد تقلیل ندهیم
بیژن عبدالکریمی، استاد سابق که شهریور امسال از دانشگاه اخراج شد، درباره نتیجهبخشی این کارزار گفت: «من روی فهم مسئله تأکید دارم و حرفم این است که تا مسئله فهم نشود، نمیدانیم چه باید بکنیم و این پدیده شوم را چطور میتوانیم از کشور پاک کنیم و مدام تکرار میشود. به نظرم وظیفه نداریم از منظر اخلاقی و سیاسی صرفا محکوم کنیم. اقشاری مثل ما این مسئله را محکوم میکنند، اما اهرمهای اجرائی کشور در جای دیگری است و یک شکاف عظیم بین نحوه تفکر ما با واقعیت اجتماعی وجود دارد و انگار حرف ما به گوش آنها نمیرسد و ما هم نطق آنها را درک نمیکنیم. من بهعنوان دانشآموخته فلسفه سعی کردهام بیشتر از آنکه درگیر احساسات شوم، حتی آن دوره که از دو سال قبل اخراج من کلیک خورد و تیرماه امسال حکم اخراجم صادر شد، مواجهه پدیدارشناسانه داشته باشم تا مسئله را بفهمم».
او ادامه داد: «واقعیت این است که عوامل بسیار بسیار متعددی در هم تنیده شدهاند. اگر مسئله را به یک امر واحد تقلیل دهیم، در واقع مسئله را درک نکرده و انگار به دیوار مشت میکوبیم. در مواجهه با این مسئله میشود با یک منطق مواجه شد که مسئله را صرفا سیاسی ببینیم به این معنا که ساختار سیاسی ما از بالا دستور این تسویهها را میدهد، نشانههایی دارم که چنین تحلیلی درست نیست. نباید اینطور در نظر گرفت که نظام سیاسی خواهان حذف است یا حتی تیم آقای رئیسی با رویکارآمدنش میخواهد چنین تسویههایی را صورت بدهد. تجربه مشترک من و آقای فاضلی این است که نمیتوانیم ساختارگرایانه مسئله را ببینیم. گویی ساختاری از بالا شکل گرفته و از بالا دستور میآید و پایینیها اجرا میکنند».
این استاد سابق دانشگاه افزود: «من همچون دکتر فاضلی مسئله را بیشتر اجتماعی میبینم. به قول مارکس اگر دو آینه متقابل و شمع را قرار دهید، نور شمع در آینه منعکس میشود و نور منعکسشده در آینه منعکس میشود، انعکاسِ انعکاس منعکس میشود و این رابطه تا بینهایت ادامه دارد؛ ببینید با چه درهمتنیدگی از بازتاب عوامل گوناگون در هم مواجه هستیم. به همین دلیل اگر میخواهیم روی مسئله اثر بگذاریم باید مسئله را تقلیل ندهیم و در ساحت نظر صبورانه سعی کنیم به مسئله نزدیک شویم».
عبدالکریمی گفت: «تصویری که من از جهان و به تبع آن از جامعهمان دارم این است: تودههایی که تربیت نشدهاند، مسئولیت میگیرند و در پس یک گفتمان میکوشند به خودشان هویت بدهند. اینها میتواند در شکل رئیس دانشگاه، نماینده مجلس، استاد دانشگاه، وزیر باشد. توجه کنید که این تودهها حتی یک گفتمان را از درون تهی کرده و مرگ گفتمان را فراهم میکنند. تودهها بهشدت میخواهند استثنا را سرکوب کنند. من این را حتی در خانوادههایمان میبینم، حتی همسر و فرزند فردی که میخواهد استثنا باشد سرکوبش میکنند. این سرکوبشدن را صرفا یک مسئله اجتماعی بدانید تا سیاسی».
او ادامه داد: «به همه مسئولان امر هشدار میدهم شرایط کشور بههیچوجه به لحاظ داخلی و بینالمللی خوب نیست. کسانی که به این پاکسازیها دست میزنند، هیچ درکی از موقعیت تاریخی کشور ندارند. کسانی که فکر میکنند به این ترتیب به نظام و انقلاب خدمت میکنند کاملا برعکس عمل میکنند».