قطعاً دکتر بیژن ذوالفقارنسب مربی اسبق تیم ملی که در ملبورن تحت عنوان دستیار اول کنار دست والدیر ویرا برزیلی قرار داشت هنوز هم حرفها و ناگفتههای بسیار زیادی دارد که میتواند از مسابقه ایران-استرالیا در میان بگذارد.
دیدارنیوز - حتی اگر ۱۰۰ سال هم گذشته باشد، حکایت هشتم آذر ماه و سالگرد بازی فراموش نشدنی ایران - استرالیا که در ورزشگاه ملبورن کریکت گراند برگزار شد، برای همه ما همچنان تازه و جذاب است. جدالی فراموشنشدنی که اگرچه به حماسه ملبورن معروف شد، ولی شاید بهتر است لقب معجزه ملبورن را به آن داد. مسابقهای که فوتبال ما را از فرش به عرش رساند و هنوز هم صحبت کردن در مورد وقایع فنی و حاشیهای آن لذتی توصیف نشدنی دارد. در این میان قطعاً دکتر بیژن ذوالفقارنسب مربی اسبق تیم ملی که در ملبورن تحت عنوان دستیار اول کنار دست والدیر ویرا برزیلی قرار داشت هنوز هم حرفها و ناگفتههای بسیار زیادی دارد که میتواند از آن مسابقه با خبر ورزشی در میان بگذارد. اتفاقی که عصر دیروز رخ داد و مربی اسبق تیم ملی بسیاری از ماجراهای پس پرده هشتم آذرماه سال ۷۶ را برایمان بازگو کرد. مصاحبهای بسیار خواندنی که توصیه میکنیم اصلاً آن را از دست ندهید:
تمام بازیکنان در آن مسابقه زحمت کشیدند، ولی انصافاً در کنار زحمت آنها، آن دیوانهای که تور دروازه تیم ملی را در اوایل نیمه دوم مسابقه پاره کرد برایمان حکم ناجی را داشت، چون سرعت میزبان را گرفت و بازیکنان و مربیان استرالیا تصور کردند کار دیگر تمام شده است. ماجرا را جدی نگرفتند تا بچههای تیم ملی ایران بتوانند حقانیت خود را مقتدرانه در داخل زمین ثابت کنند. شاید شما باورتان نشود، ولی من فیلم مسابقه ایران و استرالیا در ملبورن را بیشتر از ۱۰ بار تماشا کردهام و تمام دقایق آن بازی هنوز در ذهنم وجود دارد.
وقتی تور دروازه ایران پاره شد، احمدرضا عابدزاده با اعتمادبهنفس مثالزدنی مشغول گرم کردن خود و روحیه دادن به بازیکنان بود.
این حرکت در واقع جزء ویژگیها و قابلیتهای شخصی خود عابدزاده بود که فوقالعاده هم ارزشمند تلقی میشد. احمدرضا در آن بازی یکی از بهترینهای ایران بود و بالغ بر ۱۵موقعیت حساس را از حریف گرفت.
قبل از ماجراهایی که در آبان سال ۷۶ رخ داد، من سرمربی شهرداری تبریز بودم و هر هفته ۸-۹ فیلم از رقابتهای لیگ آزادگان را تماشا میکردم به همین خاطر اشراف کاملی نسبت به وضعیت بازیکنان آماده آن زمان فوتبال ایران داشتم روی همین اصل بلافاصله پس از اضافه شدن به کادر فنی تیم ملی به فدراسیون گفتم مهدی پاشازاده و ابراهیم تهامی به درد ما میخورند و باید در تیم ملی از وجودشان استفاده کرد. البته برای اینکه مسئله به قول معروف تابلو نشود ۶ بازیکن دیگر را هم دعوت کردیم تا در نهایت پاشازاده و تهامی انتخاب شوند و همراه خودمان ببریم. خودتان دیدید مهدی پاشازاده مقابل استرالیا چقدر خوب بازی کرد و ابراهیم تهامی نیز در ملبورن فوقالعاده مؤثر بود.
حالا ۲۴ سال از بازی معروف ایران و استرالیا گذشت، ولی باید یک واقعیت مهم را در مورد تعویضهای آن مسابقه بگویم. پس از اینکه با دو گل از استرالیا عقب افتادیم، با توجه به شناختی که از حریف داشتم، تأکید کردم ابراهیم تهامی به درد ما میخورد و باید وارد میدان شود، ولی والدیر ویرا مخالف بود! من اصرار کردم و در نهایت این مربی برزیلی با عصبانیت سیگار خود را روی زمین پرت کرد و گفت: هر کاری دلت میخواهد، بکن! تهامی را به میدان فرستادیم و همه دیدند روی گل اول ایران چقدر مؤثر بود.
ویرا قرار بود با ماهی ۲٬۵۰۰ مارک سرمربی تیم ملی امید شود، ولی پس از اتفاقاتی که رخ داد، هدایت بزرگسالان را به او سپردند و همان صعود تیم ملی ایران به جام جهانی موجب شد چند سال در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس کار کند و از نظر مالی درآمد خوبی داشته باشد. کارهای مربوط به مدیریت برنامههای ویرا توسط همسر ایشان انجام میشد.
دکتر حمیدرضا آصفی سخنگوی اسبق وزارت امور خارجه که برای مقاطعی در هیئت مدیره باشگاه استقلال و هیئت رئیسه فدراسیون فوتبال نیز حضور داشت اسلحه پنهان ایران در استرالیا بود. پس از اینکه در مرحله پلی اف به ژاپن باختیم و قرار شد مقابل استرالیا قرار بگیریم با ایشان که آن زمان سفیر ایران در فرانسه بودند تماس گرفتیم و درخواست کردیم هر طور شده چند فیلم از مسابقات قبلی استرالیا برایمان پیدا کند. آصفی هم لطف بزرگی کرد و توانست نوار مسابقات را قبل از بازی رفت با استرالیا به ما برساند. فیلم بازیها در اختیار من قرار گرفت و هر شب تا ساعت سه بامداد نقاط ضعف و قوت حریف را آنالیز میکردم.
قبل از بازی برگشت مقابل استرالیا در ملبورن، علاوه بر مسئولان حتی برخی بازیکنان هم نسبت به صعود ناامید بودند!
وقتی مسابقه شروع شد، همه چیز رنگ دیگری به خود گرفت و بچهها از جان مایه گذاشتند. یادم میآید ما برای رفتن به ملبورن باید ابتدا به دوبی و پس از آن به کوالالامپور پرواز میکردیم، ولی به فاصله یک ساعت مانده به پرواز در فرودگاه مهرآباد هیچکدام از مسئولان ورزش کشور نیامده بودند. آقای مصطفوی هم نبود. من با آقای فائقی تماس گرفتم و ایشان گفتند یک نفر در دوبی به ملاقات شما میآید و ترتیب فراهم کردن پول را میدهد. شما بروید، من خودم را به تیم میرسانم.
در مورد جروبحث علی دایی و خداداد عزیزی که شب قبل از مسابقه رخ داد، من داخل راهرو بودم که ماجرا را فهمیدم و بلافاصله مداخله کردم. البته انصافاً پس از اینکه وارد شدم هر دوی این نفرات با بزرگواری و حرفهایگری داستان را تمام کردند و روز مسابقه هم دیدیم که دایی چه پاس ارزشمندی به خداداد داد.
پس از اینکه مسابقه تمام شد بلافاصله با خانوادهام در تهران تماس گرفتم و فهمیدم مردم از شدت خوشحالی به خیابان آمدهاند. جالب اینجاست که وقتی به هتل خودمان در ملبورن رسیدیم، روی یکی از ستونهای لابی چهار تلویزیون نصب شده بود و هر کدام از آنها شبکههای متفاوتی را نشان میداد. به هر زحمتی بود توانستیم یکی از شبکههایی که تصاویر ایران را نشان میداد، پیدا کنیم و اتفاقاً در همان لحظه شبکه مورد نظر شادی مردم در میدان فردوسی بابت راهیابی تیم ملی به جام جهانی را نشان میداد و ما با لذت فراوان آن را تماشا میکردیم.
برای آقای ویرا احترام زیادی قائل هستم، ولی ایشان حتی بین دو نیمه مسابقه ایران و استرالیا در ملبورن داخل رختکن نیامد و به من گفت من نمیتوانم در این شرایط نکته خاصی منتقل کنم. شما خودت برو و حرفهای تاکتیکی را بزن. من هم رفتم و نقاط مورد نظر را گفتم.
متأسفانه نه تنها از ماجرای هشتم آذر برای ارتقاء سطح کیفی ورزش و روابط بینالمللی ورزشی استفاده نشد بلکه برخی افراد نیز از تیم ملی در این ماجرا سوءاستفاده کردند. ما میتوانستیم به بهترین شکل ممکن از این سود ارزشمند به عنوان یک عامل مؤثر جهت کمک به ورزش و شادابی جامعه استفاده کنیم، ولی چنین موقعیت خوبی از دست دادیم. اگر قرار باشد در مورد هشتم آذر سال ۷۶ جملهای بنویسم، قطعاً خواهم نوشت: روز فراموشنشدنی برای مردم ایران.ای کاش از توان مثبت این ماجرا بهتر استفاده میکردیم.
وقتی بازی با استرالیا تمام شده و به دبی برگشتیم تا عازم ایران شویم، من تأکید کردم که بهتر است همراه با پاشازاده از همین جا به فرانسه برویم تا مهدی فرصت حضور در تیم منتخب جهان را از دست ندهد، ولی متأسفانه انتخاب آگاهانه مسیر پرواز از تهران به فرانسه موجب شد سر زمان معین به مراسم قرعهکشی و بازی منتخب ستارگان جهان نرسیم. من و مهدی چیزی حدود دو کیلومتر دویدیم تا به ورزشگاه محل برگزاری مسابقه برسیم، اما متأسفانه دیر رسیدیم. حتی برای قرعهکشی هم نرسیدیم و فکر میکنم آقای مهرداد مسعودی به من گفت ایران و آمریکا در جام جهانی با هم همگروه شدهاند.