
دیدارنیوز ـ مهراد کائینی*: چند روزی میگذرد از درگذشتش؛ ایران درودی در دوران کودکیاش بهدلیل مهاجرتهای پیدرپی، تجربه جنگ جهانی دوم، کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ و...، روزگار مطلوبی سپری نکرد، بهگونهای که در کتاب "در فاصله دو نقطه" (زندگینامه خواندنیِ خودنوشتش)، کودکیاش را اینگونه توصیف کرده است: "دنیای کودکیام دارای فضایی خاکستری رنگ و حسی از غم توأم با عصیان بود. "
نقاشیهای ایران، احوالی عجیب و جدید از ژانر سوررئال را پیش چشم تماشاگر میگذارد؛ گویی او همیشه نقطهای و نمایی را میدیده که ما نمیدیدیم و چه ارزنده که اینها را رسم کرد و بهجا گذاشت برای ما که ما ببینیم و درس بگیریم.
مثلاً در قاب "بیکرانگی" حقیقتا بیننده با معنای تام و تمام بیکرانگی رودررو میشود؛ با فضایی بینهایت یا مثلاً در قاب بلور طلوع، طیف رنگی فوقالعادهای آفریده که از آبی به سفید میغلتد و رنگی جدید از طلوع طلایی و آبی آسمانی، خلق میکند.
بیدلیل نیست که تا این حد، نقاشیهای ایران درودی در حیطه بینالمللی هم دیده شده و آنقدر طرفدار داشته که در بیش از ۲۵۰نمایشگاه گروهی در شهرهای مختلف جهان، به نمایش درآمده است؛ آثاری سحرانگیز که وصف آنها با واژگان، کاری سخت و سترگ است. نقاشیهای ایران درودی هر یک "فریمی" هستند که به اندازه یک فیلم سینمایی، حرف و نَما با خود به مخاطب عرضه میدارند!
به باور من، ایران قبل از اینکه نقاشی برجسته، منتقدی باریکبین، نویسندهای چیرهدست و حتی یک موزیسین و نوازنده پیانو باشد، اول عاشق بود؛ عاشق زندگی و عاشق هنر و همین، راز مهم پیروزبختیاش بود و شد، در زندگی؛ چنانچه هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه) میگوید "عشق، آغاز آدمیزادی است. "
ایران درودی آنگونه عاشق و استوار بود که بعد از ۲۰سال دستوپنجه نرم کردن با بختکِ بدشگونِ سرطان، در تولد ۸۳سالگیاش، این بیماری مهلک را "معجزه" زندگیاش نامید، آثار بیمانند در این ۲۰سال خلق کرد و قهرمانانه و امیدوار، دنیای فانی را بدرود گفت؛ با ردپایی جاودانه.
ایران فقط یک "نقاش" نبود؛ او خودِ "نقش" بود و نقشاش بر صحنه زندگی را به متعالیترین شکل ممکن، اجرا کرد، کشید و به دنیای جدید سلام گفت!
*دانشآموخته کارگردانی