دو یا سه راه برای آینده ایران و اصلاحطلبان (بخوانید گفتمان اصلاحات) وجود ندارد. فقط یک راه قابل تصور و نتیجه بخش است و آن اینکه کمیته یا "شورای گفتمان اصلاحات" تاسیس یا تشکیل شود و ضمن تدوین برنامه های بلند مدت خود مبتنی بر تعریف مکتب حکمرانی، تماما رویکرد قدرت محوری خود را برای مدتی طولانی کناری گذاشته و استراتژی خود را مبتنی بر جامعه محوری تعریف و تنظیم، و خود را با مطالبات متنوع جامعه امروز ایران هماهنگ و همراه کنند.
دیدارنیوز ـ اسفندیار عبداللهی*: اصلاحطلبان بعد از انتخابات متفاوت ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ به سکوتی عجیب رفتهاند. انتخاباتی که تا حدودی نتیجه آن مشخص و قابل پیشبینی بود؛ به دو دلیل "رد صلاحیتهای گسترده از سوی شورای نگهبان" و "قهر بخش قابل توجهی از مردم با صندوق رای" اصلاح طلبان هیچ امیدی به خروجی صندوق رای نداشتند. با این وجود انتخابات را تحریم نکردند و به صورتهای مختلف حزبی و فردی در انتخابات شرکت کردند.
اما آیا این جریان ریشه دار سیاسی بالاخره با مرگ دست و پنجه نرم میکند؟ بعد از حوادث سال ۸۸، حصر میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی و بازداشت و محاکمه تعداد زیادی از چهرههای اصلاح طلب، افرادی از جناح اصولگرا با ذوق زدگی خبر از مرگ اصلاح طلبان میدادند، میخهای آخر را بر تابوت این جریان زده بودند، فاتحه آن را خوانده و خرمای آن را هم تناول میکردند.
اما جسد بی جان اصلاحات از اغما خارج شد و با وجودی که نیروی شاخص و رای آوری در سال ۹۲ از اصلاح طلبان تایید صلاحیت نشده بود و محمدرضا عارف به عنوان معاون اول دولت اصلاحات خود راسا و بدون هماهنگی بزرگان این جریان وارد این عرصه شده بود و احتمال رای آوری او پایین بود، جریان اصلاحات دست به ابتکار زد و از خاکستر ققنوس مرگ خود، زندگی ساخت. سید محمد خاتمی و احزاب جبهه اصلاحات دست به دست هم دادند و حسن روحانی را پیروز انتخابات سال ۹۲ کردند.
شرایط اصلاح طلبان بعد از انتخابات سالهای ۹۸ (مجلس شورای اسلامی) و خرداد ۱۴۰۰ (ریاست جمهوری و شوراهای شهر و روستا) بی شباهت به شرایط این جریان سیاسی بعد از انتخابات سال ۸۸ نیست. با این تفاوت که نه اعتراض خیابانی صورت گرفت و نه کسی بازداشت شد. دلیلش هم روشن است، در سال ۸۸ اصلاح طلبان گزینههایی در میدان داشتند، اما در این دو انتخابات اخیر مجموعه اصلاح طلبان نه لیست واحدی برای مجلس داشتند و نه در انتخابات ریاست جمهوری گزینه مشخصی. با این وجود در همین حد که گلایههای تاریخی اصلاح طلبان از زبان دو چهره نزدیک به اصلاحات یعنی محسن مهرعلیزاده و عبدالناصر همتی گفته شود، در این دوره از انتخابات هم همچنان سایه اصلاحطلبی بر جناح اقتدارگرا سنگینی میکرد.
اما، آینده اصلاحات
درباره گذشته اصلاحات حرف و حدیث زیاد است و کم و بیش همه نسبت به این قصه مطلع هستند. میماند آینده ایران و اصلاحات. آینده ایران و اصلاحطلبان گویی سرنوشت مشابهی دارند. فارغ از اینکه رویکردها و کارنامه جریان اصلاحات را ضعیف و قوی بدانیم و به جنس عملکرد برخی از چهرههای اصلاح طلب در بیش از ۲۰ سال گذشته انتقاد داشته باشیم، اما اگر از زاویه گفتمانی و تاریخی به این مفهوم بنگریم متوجه زنده و جاری بودن آن تحت هر عنوانی! خواهیم شد، گفتمانی که تاریخش به اواسط دوره قاجار میرسد. بدیهی است هرچه تلاش شود این مفهوم زمینگیر و بی اثر شود به همان میزان آینده این کشور با مشکل جدی مواجه خواهد شد؛ بنابراین به راحتی میشود فهمید آینده سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و بین المللی ایران تا چه میزان به مفهوم و گفتمان اصلاح و تحول گره خورده است، شاید هم همین موضوع است که اردوگاه تمامیت خواهی و محافظه کاری به ترس تاریخی خود پناه میبرند و با هیچ سطحی از اصلاح و تحول ارتباط برقرار نمیکند؛ لذا اگر الیت جریان اصلاحطلبی ـ نه لزوما چهرههای کرسیطلب اصلاحطلب ـ یک بار برای همیشه گفتمان خود را از منظر تکثر و تعدد ایدئولوژی به صورت نسبی یکپارچه و پای نسخه نهایی خود ایستادگی کنند، دیر یا زود به نتیجه خواهند رسید.
مشکل اصلی جریان اصلاحات این است که همواره باید مراقب راضی نگاه داشتن دو طرف ماجرا باشند. آنها طی این سالها از طرفی باید مواظب اخمها و تشرهای نهاد قدرت میبودند و از سویی طبیعتا باید سرمایه و بدنه اجتماعی خود را حفظ میکردند. در این رهگذر دومی را به اولی باختند و همین تلاش برای جلب رضایت حاکمیت ضمن اینکه بی نتیجه بود، باعث شد دومی، یعنی جامعه را از دست بدهند.
اصلاح طلبان سالها است هویت اصلی خود را که اصلاح اشکالات و ایرادات قانونی حکمرانی در ایران بود آرام آرام واگذار کرده و به مرور به گروهی تهی از مفهوم و غیر مسلح به راهبرد تبدیل شدند و مشخصترین استراتژی آنها حفظ کرسیها تقنینی و اجرایی به هر قیمتی بود. آنها حتی در درون هم با بدنه سیاسی خود دست به گریبانند، چرا که ترس، انفعال، ترجیح ماندن در قدرت به جای پویا کردن گفتمان و حفظ سرمایه اجتماعی و التماس به نهاد قدرت را در بزنگاههای مهم انتخاب کردند، نه صدای سرمایه اجتماعی خود را. اما بی نتیجه بود، هر چه درجه ترس، انفعال و التماس آنها بیشتر شد، بیشتر طرد و حذف شدند. "هم از طرف نهاد قدرت و هم از سوی مردم".
مخلص کلام اینکه به نظر میرسد دو یا سه راه برای آینده ایران و اصلاحطلبان (بخوانید گفتمان اصلاحات) وجود ندارد. فقط یک راه قابل تصور و نتیجه بخش است و آن یک کوشش نظری و گفتمانی فراگیر در این جریان است که ضمن تدوین برنامههای بلند مدت مبتنی بر تعریف مکتب حکمرانی خود، تماما رویکرد قدرت محوری را برای مدتی طولانی کنار گذاشته و استراتژی خود را بر جامعه محوری تعریف و تنظیم و خود را با مطالبات متنوع جامعه امروز ایران هماهنگ کنند. انتخاب این حالت ممکن است باعث طرد اصلاح طلبان توسط هسته سخت قدرت شود و آنها را از دایره مدیریت کشور دور کند، اما در عوض به منبع و منشا اصلی قدرت دائمی و مشروع، یعنی مردم نزدیک و نزدیکتر خواهد کرد. البته این به شرطی محقق میشود که گفتمان و راهبرد اصلاحات بر پایه خواستههای واقعی، امروزی و حتی تاریخی مردم ایران تعریف و تنظیم شود.