دیدارنیوز ـ رسول شکوهی: تاریخ معاصر ایران در بعد از انقلاب اسلامی چهرههای سیاسی مختلفی را به خود دیده است. چهرههایی که در دورهای در قدرت حضور فعال داشتند و بعدها به دلایل گوناگون کمرنگ شدند. از نخست وزیری که دچار حصر خانگی شد تا روسای جمهوری که محدودیتهایی دارند. این مساله درباره احزاب و گروههای سیاسی و چهرههای وابسته به آنها نیز صادق است. شاید بتوان گفت کمتر کسی پیدا میشود که در دراز مدت در عرصه سیاست، حضور فعال داشته باشد.
سیاست عرصه بازیهای مختلف است. سیاستمدار نیز به نوعی بازیگر این عرصه است و سیاستمداری میتواند به موفقیت برسد که خوب بازی کند. سیاستمدار ذاتا آدم خوبی نیست. قدرت، محور بحثهای سیاسی است. افزایش یا کنترل قدرت و حفظ یا بسط قدرت. همه و همه اینها تمام آن چیزی است که در علوم سیاسی به سراغ آن میروند و سیاستمدار نیز بازیگر مهم عرصه قدرت است. شاید بازیگران زیادی مانند گروههای اقتصادی، لابیهای قدرت، تاثیرات ژئوپلتیکی و ... وجود داشته باشند، ولی نقش شخص سیاستمدار نیز به عنوان یکی از بازیگران اصلی بسیار مهم است. روانشناسی سیاسی در ابتدای حضور خود به عنوان یکی از شاخههای علوم سیاسی توجه خود را روی تحلیل فردی روانشناختی سیاستمداران گذاشته بود و بعدها موارد دیگری را نیز به حوزه خود اضافه کرد. این موضوع نشان از اهمیت سیاستمدار در بازیهای مختلف عرصه سیاست دارد.
مرحوم هاشمیرفسنجانی از جمله افرادی است که از قبل از انقلاب در عرصه مبارزات سیاسی حضور فعال داشت و در جریانات انقلاب نیز از جمله چهرههای برجسته بود و بعدها نیز در سمتهای مختلف فعالیت داشت. او در دورهای نقش کمرنگی داشت، اما همواره از جمله چهرههایی محسوب میشود که در تمام دوران حیات سیاسی خود تاثیرگذار بود. حسن روحانی رئیس جمهوری فعلی ایران نیز از جمله افرادی است که از قبل از انقلاب تا همین امروز همواره نقش مهمی داشته و در هر جایگاهی که بوده جزو چهرههای محوری، دستهبندی میشده و همواره در قدرت حضور داشته است. روحانی به مانند دیگر سیاستمداران درگیر بازیهای مختلفی بوده و هست و بسیاری بر این باورند که بازیگر خوبی هم بوده است. هر چند که در دوره دوم ریاست جمهوری خود انتقادات زیادی را متوجه خود دیده و بسیاری از آنها هم درست بوده، اما باید دید که این روزهای پر تلاطم را چگونه میگذراند و تا پایان دوران ریاست جمهوری خود چگونه بازی میکند و برای بعد از آن چه برنامهای دارد.
روحانی چه زمانی که به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی فعالیت میکرده و چه بعدها در شورای عالی امنیت ملی و در شش سال اخیر در ریاست جمهوری از جمله چهرههایی است که تقریبا همواره در قدرت بوده و اگر کمی فاصله گرفته، اما فعال بوده است. حسن روحانی در گذشته، در دستهبندی جریانات سیاسی کشور جزو راست سنتی دستهبندی میشد. عضویت او در روحانیت مبارز باعث شد که این نگاه تقویت شود. هر چند که بعدها با تاسیس حزب اعتدال و توسعه و اقداماتی از این دست تلاش کرد جریان جدیدی را در کشور تحت گفتمان اعتدال ایجاد کند، اما به خاطر ضعف گفتمانی و همچنین عدم شکل گیری جریانات سوم در ایران نتوانست این جریان را در کشور دارای پایگاه مردمی مشخصی کند. او بعضا به اصلاحطلبان نزدیک میشد و بعضا به اصولگرایان. چهرههای نزدیک به او هم ترکیبی از اصلاحطلبان و اصولگرایان هستند که وجه اجرایی و تکنوکراتیک آنها پر رنگ بوده است. از اسحاق جهانگیری به عنوان یک چهره اصلاحطلب در کابینه او حضور دارد تا رحمانی فضلی از اصولگرایان. این نوعی بازی است که در میانه قرار بگیری و تلاش کنی از مواهب جناحها سود ببری و هزینه کمتری بدهی. اما به خاطر ضعف گفتمانی قطعا مشکلات عدیدهای را باید تحمل کرد. حسن روحانی نه در قبل از دوران ریاست جمهوری و نه در دوران ریاست جمهوری نتوانست گفتمان اعتدال را پایه ریزی کند و تا همین امروز نیز با همین مشکل روبرو است.
به هر روی ریاست جمهوری مهمترین چالش حسن روحانی در دوران حیات سیاسی اش بوده است. او دو انتخابات را با پیروزی گذراند و توانست نظر مردم را در سالهای ۹۲ و ۹۶ به خود جلب کند. او میراث دولت محمود احمدینژاد را با تمام اوصافی که برای آن قائل هستیم با خود داشت و حتی بعد از گذشت شش سال نیز به این موضوع اشاره میکند. شاید در دورهای قصور و تقصیر را به گردن دولت قبل انداختن، یک بازی بود که روحانی آن را انجام میداد و جواب میگرفت، اما چند وقتی میشود که این بازی دیگر جوابگو نیست. روحانی در هر دو انتخابات چهره متفاوتی از خود نشان داد. شاید بتوان گفت که روحانی در نقش کاندیدای ریاست جمهوری یک تصویر دارد و روحانی در نقش رئیس جمهوری تصویری دیگر. او در دوران تبلیغات انتخابات در مناظرهها و سخنرانیها بسیار پرشور و حرارت سخن گفت و حتی از حمله به رقیبان خود نیز ابایی نداشت. اما در دوران ریاست جمهوری محافظه کاری پیشه میکند و نسبت به بیشتر حملاتی که به او میشود بی توجهی میکند. شاید شیوه بازی او اینگونه باشد که در دوره انتخابات، زمان آن است که حرفهایی که باید را بزند و در دوران ریاست جمهوری به حرفهایی که زده میشود بی توجه باشد و کار خود را انجام دهد. بسیاری از طرفداران روحانی این پرسش را مطرح میکنند که روحانی تغییر کرده است؟
بازی دیگری که از حسن روحانی دیدهایم در مواجهه با جریانات سیاسی است. قطعا روحانی در اردوگاه اصلاحطلبی تعریف نمیشود، ولی او بیشترین تعامل را با این جریان سیاسی برقرار کرد و تلاش کرد که پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان را برای خود داشته باشد و تا حد زیادی نیز موفق بود. او در این بازی حاضر شد که بارها از اسم سیدمحمد خاتمی و مرحوم هاشمیرفسنجانی استفاده کند، او در این بازی تلویحا وعده رفع حصر را بارها به زبانهای مختلف تکرار کرد و همین امر به شدت، بسیاری از اصلاحطلبان را ترغیب کرد. به صورت کلی میتوان گفت که اصلاحطلبان و حسن روحانی در یک بازی متقابل قرار دارند. اصلاحطلبان بعد از اتفاقات سال ۸۸ در حاشیه بودند و به دنبال بستری میگشتند که بتوانند خود را به قدرت برسانند و حسن روحانی تا حدی این بستر را برای آنها ایجاد کرد و در مقابل روحانی نیز به یک پایگاه اجتماعی نیاز داشت که آنها را با خود همراه کند تا در انتخابات پیروز شود. شخصیت روحانی نیز در این بازی تاثیرگذار بود. آنجایی که اصلاحطلبان به این نتیجه رسیدند که او توانایی پیروزی و اداره کشور را دارد و عارف که کاملا اصلاحطلب بود این توانایی را ندارد.
ارتباط اصولگرایان با روحانی از دوران سال ۹۲ شکرآب شد. روحانی وارد ائتلاف اصولگرایان نشد و کاملا مستقل در انتخابات شرکت کرد. در آن دوران چند دستگی اصولگرایان و یکدست شدن اصلاحطلبان و اعتدالگرایان در انتخابات منجر به پیروزی روحانی شد و شکاف بین او و اصولگرایان شدیدتر شد. او کابینه اول و دوم خود را به گونهای چید که اکثر آنها یا در اردوگاه اصلاحطلبان دستهبندی میشدند یا گرایشات آنها اصلاحطلبانه بود. هر چند نیروهای اصولگرا نیز در کابینه او دیده میشوند. اما اصولگرایان نزدیک به روحانی جزو آن دسته از اصولگرایانی هستند که به آنها اصولگرایان معتدل گفته میشود. به صورت کلی میتوان گفت که حسن روحانی در بازی جریانات سیاسی تلاش کرده که نیروهای معتدل دو جناح را با خود همسو کند و تا حدی در این زمینه موفق بوده است. هر چند که این روزها اصلاحطلبان تلاش میکنند از روحانی فاصله بگیرند و با انتقادات زیاد، راه خود را از او جدا کنند، اما نمیتوان تعامل بین آنها را تکذیب کرد. اصولگرایان نیز از این ماجرا مستثنی نیستند.
روحانی در ارتباطات خود نشان داده اعتماد به طرف مقابل به شدت برای او مهم است. او اگر قرار باشد که بین چهرهای معتمد و نزدیک به خود و یک فرد خبره و معتبر یکی را انتخاب کند بدون شک به سراغ فرد معتمد میرود. بازی روحانی در انتخاب افراد این نکته را به ما نشان میدهد که به دنبال آن است که با کمترین دردسر فضای ثبات را در مدیریت ایجاد کند و حتی اگر آن فرد چهره برجستهای نباشد هم برایش مهم نیست. شایعاتی که پیرامون کابینه او همواره مطرح است را دست کم نباید گرفت. اسحاق جهانگیری در یک سمت و محمود واعظی در سمتی دیگر. هر دو از معتمدین روحانی هستند، ولی با هم اختلاف نظرهایی دارند. به جز جهانگیری حلقه اول یاران روحانی از چهرههای برجسته سیاسی و اجرایی کشور نیستند، ولی چون از معتمدین روحانی هستند به صف اول رسیده اند. این جنس از بازی برای رئیس جمهور یک کشور کاملا طبیعی است، اما در بسیاری از موارد ناکارآمدیهایی به وجود آورده که مشکلات زیادی برای دولت ایجاد شده است.
این دوگانه اعتماد یا اعتبار یک استثناء دارد که آن محمدجواد ظریف است. شاید اگر قدرت و اعتبار ویژه ظریف نبود الان محمود واعظی وزیر امور خارجه کشورمان بود، اما روحانی خوب فهمیده بود که بازی سیاست خارجی نیاز به بازیگری ویژه دارد و هیچ کس به اندازه ظریف صلاحیت حضور در وزارت خارجه را ندارد. روحانی بخش اعظم توان و تمرکز خود و دولت را صرف بازی سیاست خارجی و مخصوصا توافق هستهای کرد. برجام دستاورد بزرگ دولت روحانی بود که توانست چهار سال ابتدایی را با ثبات و یک شیب ملایم به سمت مثبت پیش ببرد. همین مساله بود که باعث شد تمام نظام در کنار روحانی قرار بگیرد و از برجام حمایت کنند. شاید کمتر کسی باشد که دستاوردهای برجام را لمس نکرده باشد، اما مشکلی که بازی روحانی در این حوزه داشت عدم توجه ویژه به مسائل داخلی بود. این مساله آنجایی خود را نشان داد که پدیدهای به نام ترامپ در آمریکا روی کار آمد و زیر میز برجام زد و فشارهای حداکثری به ایران شروع شد. هر چند که مشکلات داخلی ایران خیلی پیچیدهتر است و از گذشته تا امروز با ما بوده، اما دولتها مگر وظیفهای غیر از رسیدگی به مسائلی از این دست دارند؟ روحانی هر چند که در بازی سیاست خارجی موفق عمل کرد، اما به سد ترامپ خورد، اما در بازی سیاست داخلی و مسائلی از این دست اگر بیشتر توجه میکرد شاید این حجم از آسیب پذیری را شاهد نبودیم.
بازی مهم دیگر روحانی را در روزهای اخیر شاهد هستیم. قبل از ورود به این بحث باید به این نکته اشاره کنیم که حسن روحانی قطعا دوست ندارد که حیات سیاسی اش تا ۱۴۰۰ باشد. تجربه دیگر روسای جمهور نشان داده که بعد از دوران ریاست جمهوری حال و روز خوشی ندارند. خوش استقبال و بد بدرقه بودن، بخشی از سرنوشت روسای جمهور در ایران شده و روحانی دوست ندارد که از جانب حاکمیت یا مردم تحت فشار قرار بگیرد. به همین خاطر باید به گونهای بازی کند که حیات سیاسی طولانی تری داشته باشد.
روحانی از سال ۹۶ درگیر ماجراهای مختلفی بود. اعتراضات دی ماه ۹۶ که بخشی از آن در داخل و بخش دیگر آن از خارج حمایت میشد فارغ از آنکه مطالبات بحق مردم را به حاشیه برد پیامهای مختلفی داشت. روحانی بعد از پیروزی محکم در انتخابات ریاست جمهوری وارد روزهای سختی شد که تا به امروز نیز ادامه دارد. مشکلات بودجهای باعث شد که به سمت گران کردن و سهمیه بندی بنزین برود. هر چند این تصمیم در مجموعه نظام گرفته شد و رهبر معظم انقلاب نیز از آن حمایت کردند، اما هزینه آن بیش از همه بر دوش دولت قرار گرفت. اما به راستی چرا حسن روحانی و دولت او باید تا این حد هزینه بدهند؟ به خاطر مشکلات بودجه ای؟ به خاطر آنکه با پرداخت پول نقدی به مردم مشکلات مالی آنها را جبران کند و محبوبیت خود را حفظ کند؟ آیا با این کار به دنبال آن است که نظام را متقاعد کند تا پای میز مذاکره برود؟
ایده کلان نظام در حال حاضر آن است که تا زمانی که آمریکا به برجام بر نگردد مذاکره معنایی ندارد و بسیاری از کارشناسان نیز بر این نظر هستند. روحانی و دولتش، برای حل مشکلات مالی باید به سراغ منافع خاص گروههای خاص در کشور میرفتند که مالیات بگیرند یا بودجههای خاص را قطع کنند که این مساله هم بعید به نظر میرسد. پس شاید راحتترین راه را انتخاب کردند و آن ماجرای بنزین است. روحانی نشان داده که هر چه از دوران ریاست جمهوری اش گذشت هاشمیرفسنجانی درونش کم رنگتر شد و بیشتر احمدینژاد درونش بیرون آمد. رفتن به سمت سیاست پول نقدی با ایدههای ابتدایی روحانی همخوانی ندارد. او در تبلیغات انتخاباتی بارها گفته بود که باید فضای کشور به سمتی برود که دیگر نیازی به یارانه نقدی نباشد. نه تنها این مهم تحقق پیدا نکرد بلکه خود او نیز دست به بسته حمایتی نقدی زد.
او در حال حاضر با مسائل مختلفی دست به گریبان است. سیاست خارجی و ترامپ و تحریمها، آرایش جناحهای سیاسی، اختلاف نظر با رهبری در برخی حوزهها، فساد داخلی، ناکارآمدی کابینه، اعتراضات مردمی و .... برای بازی مناسب بهتر است که قبل از هر چیز توقعات خود را واقعی کند. قاعدتا روحانی نمیتواند از همه این مسائل بدون مشکل بیرون بیاید. میتواند اولویت بندی کند و بر اساس آن بازی خود را شروع کند. شاید بتوان گفت که تا زمانی که ترامپ در وضعیت فعلی قرار دارد تمرکز بر مساله سیاست خارجی راه به جایی نبرد و بهتر است که تمرکز خود را بر مسائل داخلی بگذارد. تلاش برای بازخوانی رویه خود و یک نقد گفتمانی میتواند این دو سال پایان دولت را ختم به خیر کند و در ادامه حیات سیاسی قابل قبولی به روحانی بدهد. بهبود وضعیت رسانهای دولت نکتهای است که از سال اول ریاست جمهوری به روحانی تذکر داده میشد، اما اتفاق خاصی رخ نداد. تغییر در نزدیکان خود به جای تاکید بر معتمدین نیز میتواند نکاتی که شاید از نگاه او دور باشد را به او نشان دهند. ارتباط بیشتر با افکار عمومی نیز میتواند به او کمک کند. دلیلی ندارد وقتی نظام به یک تصمیم مشترک رسیده است برخی از قوا از آن شانه خالی کنند و یک نفر هزینه آن را بدهد. روحانی اگر میخواهد هزینهای این چنینی بدهد باید دستاورد مهمی هم برای خود و جریانش داشته باشد. مگر اینکه او را هم به جمع باقی چهرههای سیاسی تاریخ مصرف دار اضافه کنیم؛ آن هم با اسم و رسمی نه چندان مطلوب. درست بازی کردن است که زمان حیات سیاسی سیاستمداران را مشخص میکنند.