دیدارنیوز ـ
رسول شکوهی: ۱۸ ماه کافی بود تا برای سالیان بعدی حواشی و اخبار و جنجال تولید شود. دوره ریاست محمد سرافراز در سازمان صداوسیما هر چند کوتاه بود، اما به اندازه دورههای قبل و بعد خود اتفاقات زیادی داشت و طبیعتا حواشی فراوانی نیز در این دوره به وجود آمد.او از ۱۵ آبان ۱۳۹۳ تا ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ رئیس رسانه ملی بود که در نهایت استعفا داد و عبدالعلی علی عسگری جانشینش شد.
مدتها بعد از استعفای سرافراز، خبری از او نبود تا اینکه شهرزاد میرقلی خان ـ از همکاران نزدیکش در صداوسیما ـ فیلمی منتشر کرد که نشان می داد سرافراز برخی از اسناد مربوط به او و سازمان را از کشور خارج کرده است؛ البته ماجرا ابعاد مختلفی داشت و آنگونه که میرقلی خان ادعا میکرد نبود. مصاحبه سرافراز با عبدالرضا داوری از چهرههای نزدیک به احمدی نژاد و افشای برخی مسائل مربوط به سازمان صداوسیما بار دیگر نام او را بر سر زبانها انداخت.
اما در طی روزهای اخیر، انتشار یک فایل پی دی اف در قالب یک کتاب باعث شده که سرافراز مجددا تیتر یک رسانههای کشور شود. کتاب «روایت یک استعفا» گفتگوی مفصلی است که میلاد دخانچی از چهرههای رسانهای کشور با سرافراز درباره زندگی رسانهای او انجام داده است. این گفتگو به گونهای تاریخ شفاهی صداوسیما نیز محسوب میشود. در پیشگفتار این کتاب آمده است:
«به دعوت میلاد دخانچی، دانش آموخته مقطع دکتری در مطالعات فرهنگی و از برنامه سازان و مجریان برون مرزی و سیما، تصمیم گرفتم تجربیات مدیریتی این سالها را نیز ثبت کنم. او از همان زمان حضور من در صدا و سیما علاقهمند به ثبت تاریخ شفاهی تلویزیون بود و بعد از استعفا نیز من را نسبت به ثبت خاطرات و تولید محتوایی که برای پژوهشگران در حوزه تاریخی و مطالعات رسانهای و مدیریتی مورد استفاده باشد ترغیب کرد. در آخر تصمیم گرفتم گفتگو را با خود ایشان انجام دهم که البته طبق انتظار گاهی چالشی و انتقادی میشد. گفتگو در ۶ جلسه انجام شد و بعد تصمیم بر این شد با حفظ قالب گفتگو سؤالهای تکراری حذف شود و تنها چینش و مستند بودن مطالب مورد بازنگری قرار گیرد».
سرافراز نیاز به معرفی ندارد، اما برای شناخت بهتر این کتاب و روایتهای او لازم است که بدانیم او کیست. سرافراز متولد سال ۴۰ است و دکترای علوم سیاسی دارد و رساله اش درباره طالبان در افغانستان بوده است. دو برادر شهید دارد که جواد سرافراز در فاجعه هفتم تیر سال ۶۰ به شهادت رسیده و علی سرافراز در سال ۶۵ در منطقه شلمچه شهید شده است. او دورههای مختلفی را در سازمان صداوسیما طی کرده و از خبرنویسی و برنامه سازی تا ریاست سازمان را در کارنامه خود دارد. گرایشات سیاسی او را نیز میتوان از جمله اصولگرایان سنتی دانست، چون در دورهای فعالیت جدی با روزنامه رسالت داشته و همچنین با احمد توکلی و مرتضی نبوی و علی لاریجانی نیز نزدیک بوده است. هر چند بعد از استعفا از ریاست سازمان صداوسیما و افشاگریهای مختلفش، دیگر نمیتوان او را در دسته بندیهای مرسوم قرار داد و خودش نیز تمایل دارد مستقل تعریف شود.
روایت یک استعفا یا افشاگری به بهانه استعفا؟
کتاب مذکور، جزئیات زیادی دارد و سرافراز روایتهای مختلفی در این گفتگو که به صورت کتاب منتشر شده است ارائه کرده و از بسیاری از این روایتها میتوان برداشت افشاگری داشت. میتوان با مراجعه به کتاب تمام جزئیات آن را دید و مخاطب علاقهمند، اطلاعات مختلفی را از زاویه دید سرافراز کسب خواهد کرد اما به صورت کلی میتوان کتاب را به چند موضوع مختلف تقسیم کرد.
سرافراز در این کتاب سابقه خود در سازمان و اقداماتی که انجام داده است را با جزئیات زیاد توضیح داده است. همچنین الگوهای مدیریتی که در زمانهای مختلف در سازمان دیده شده است را مطرح کرده و در ادامه، از مسائل مالی مختلف پرده برداشته است. او همچنین در این کتاب ایدههای خود برای اصلاح واقعی سازمان صداوسیما را نیز مطرح میکند. او با جزییات، ماجرای استعفا را هم تعریف میکند و مسائل و حواشی این ماجرا را نیز میگوید. ساختار تصمیم گیری در سازمان صداوسیما را شرح میدهد و از آدمها و نهادهای تاثیرگذار در سازمان نیز پرده بر میدارد. او از اقدامات مختلف خود در معاونت برون مرزی و تاسیس شبکههای بین المللی نیز میگوید.
به صورت کلی میتوان این کتاب را در سه حوزه تقسیم بندی کرد: اطلاعات درباره شخص سرافراز و تفکراتش؛ تجربیات مدیریتی و اقدامات او در سمتهای مختلف؛ افشاگریها و شرح جزئیات پروندههای گوناگون.
لاریجانی و ضرغامی زیر تیغ!
سرافراز از اولین روزهایی که به صداوسیما آمده می گوید. از ۱۸ سالگی و تسخیر رادیو در روزهای داغ انقلاب اسلامی. از تلاشش برای حفظ آرشیو صداوسیما می گوید و کنایهای نیز به آنهایی که بعدها این آرشیوها را فروختند نیز می زند. بخش مهمی از صحبتهای تاریخی سرافراز به دوره علی لاریجانی در سازمان صداوسیما اشاره دارد. او به این نکته اشاره می کند که چون لاریجانی رابطه خوبی با هاشمی رفسنجانی داشت در آن دوره، انتقادات از دولت کمتر در رسانه ملی دیده میشد. همچنین تصمیم گیریها در دوران لاریجانی از ارتباط با هاشمی و دفتر رهبری بیرون میآمد و شورای عالی امنیت ملی نیز تاثیرگذار بود.
او به دوران خاتمی نیز اشاره کرد که به دلایل سیاسی، سازمان مقابل دولت قرار گرفت. همین مساله باعث شد که دولت، صداوسیما را از لحاظ بودجهای تحت فشار قرار دهد و همین مساله سازمان صداوسیما را به سمت تبلیغات بازرگانی سوق داد. افزایش نیروی انسانی نیز از جمله اتفاقاتی بود که از دوره لاریجانی شد و بعدها با روی کار آمدن ضرغامی ادامه پیدا کرد. بر اساس گفتههای سرافراز در دوران کردان در معاونت سازمان، این رشد بی رویه نیروی انسانی کاملا قابل لمس است. سرافراز بر این عقیده است که ضرغامی الگوی لاریجانی را ادامه داد و در توسعه کمی شبکهها و بزرگ کردن تشکیلات و افزایش کارکنان پیش رفت. سرافراز آمارهایی نیز در حوزه نیروی انسانی سازمان صداوسیما ارائه میکند:
سرافراز درباره وضعیت نیروی انسانی در صداوسیما میگوید: «یادم هست یکبار حراست سازمان گزارشی تهیه کرده بود که نشان میداد بسیاری از نیروهای سازمان به صورت شاخههای یک درخت باهم نسبت فامیلی دارند».
محمد سرافراز نقدهای جدی به عملکرد عزت الله ضرغامی در دوره پیش از خود مطرح میکند. بخش زیادی از این کتاب شامل نقدها و افشاگریهایی است درباره دوره ضرغامی است. او دوران لاریجانی را از لحاظ محتوایی نسبتا خوب میداند، اما دوران ضرغامی را از لحاظ محتوایی نیز به باد انتقاد میگیرد. میزان بازدید شبکه IFILM که فیلم و سریالهای قدیمی پخش میکرد از مخاطبان برنامههای تازه ساخته شده بیشتر بود و این دلیلی بر ضعف محتوایی دوران ضرغامی عنوان شده است. از لحاظ فنی نیز ضرغامی مورد نقد سرافراز است. طبق گفتههای سرافراز تیم فنی سازمان فرق بین HD و SD را نمیدانستند و این را به ریاست وقت سازمان یعنی ضرغامی نیز منتقل کرده اند و ضرغامی بر این باور بود که نیازی به HD نداریم.
سرافراز به سراغ بحثهای مالی در دوره ضرغامی نیز میرود. در دوره احمدی نژاد و با تایید رهبری یک میلیارد دلار از طریق صندوق ذخیره ارزی به سازمان صداوسیما اختصاص یافت. همچنین با نظر مجلس شورای اسلامی ۱۵۰ میلیون دلار برای تجهیزات فنی و ۲۵۰ میلیون دلار برای پرتاب ماهواره در نظر گرفته شد. دولت نیز سالانه ۱۰۰ میلیارد تومان به سازمان کمک میکرد و خود سازمان نیز با فروش املاک خود، نقدینگی بالایی بدست آورد. طبق گفتههای سرافراز با همه این اوصاف و کمکهای عجیب و غریب، سازمان با بدهی سنگین در همه بخشها تحویل او داده شد.
به نظر می رسد سرافراز نتیجه عدم توجه به بیت المال و هدر دادن بی رویه بودجه را بدهی سنگین باقی مانده می داند. وی در بیان مثالی از این اتفاق می گوید: «️در برخی حوزه ها به دوباره کاری و هدر رفت بودجه منجر می شد. مثلا با توجه به محدودیت ارزی سازمان، شبکه خبر و واحد مرکزی خبر در اکثر نقاط دنیا جداگانه خبرنگار داشتند که اصلا ضرورتی نداشت.»
برخی منابع آگاه در صداوسیما در تایید ادعای سرافراز تاکید دارند که اغلب خبرنگاران اعزامی واحد مرکزی خبر به خارج از کشور زبان خارجی نمی دانند و اعزام به ماموریت خارج از کشور به نوعی تشویق و امتیاز فوق العاده به آنها محسوب می شود. این خبرنگاران در دفاتر خارج از کشور صداو سیما خبرهای ترجمه شده را به عنوان خبر تولیدی به سازمان می فروشند؛ در حالی که عملا هیچ خبری تولید نمی شود.
از صحبتهای سرافراز وجود فساد ویژهای در دل سازمان صداوسیما استنباط میشود. به عنوان نمونه او به یک تجربه در دوران معاونت برون مرزی اشاره میکند:
«در کوران مقابله با تحریمهای ماهوارهای به یک نکته جالب هم برخوردیم و آن این بود که مبلغ قراردادهایی که نیروی شبکه برای اجاره ماهواره میبست در اکثر موارد مشابه، از مبلغ قراردادهایی که امور کالای سازمان بسته بود کمتر بود. این در حالی بود که در شرایط تحریم باید قراردادها با ریسک بالا و مبلغ بالاتری بسته میشد. من گزارش مقایسهای قیمت اجاره ماهوارهها را برای آقای ضرغامی ارسال کردم».
سرافراز در بخش دیگری از بیان مفاسد موجود در صداوسیما میگوید: «آقای اخوان (معاون فنی) در کنار شرکت سروش رسانه، بدون مجوز یک شرکت دیگر بنام توسعه فن آوری سروش تاسیس کرده بود تا کارهای پیام رسان را انجام دهد. ۴۹ درصد سهام این شرکت مربوط به سه فرد حقیقی از جمله محمدرضا علی عسگری فرزند رئیس جدید صداوسیما بود و آن شرکت هم اغلب پولها را به کارکنان "شرکت مهیمن" میداد که مربوط به مدیر کل خود ایشان بود! پس از محرز شدن تخلف، شکایتی از سوی رئیس صندوق بازنشستگی صداوسیما تسلیم دادسرای فرهنگ و رسانه در قوه قضائیه شد.. ایشان از طریق ارتباط با نزدیکان آقای حداد عادل و عوامل هلدینگ یاس یک پشتوانه برای خودش ساخته بود. پس از تغییر رئیس سازمان شنیدم این شکایت هم پس گرفته شده است!»
شنیده ها حکایت از آن دارد که در حال حاضر هم در صدا وسیما این باور وجود دارد که اقای محمد رضا علی عسکری فرزند رییس صداوسیما نقش مهمی در انتصابات و قراردادهای کلان سازمان دارد و رییس سازمان هم هیچگاه این مساله را تکذیب نکرده است بلکه در مواردی تایید هم نموده است. به طور مثال، در جلسه معارفه رئیس دانشگاه صدا وسیما اظهار داشت که شهاب اسفندیاری از دوستان پسرش هست که به او معرفی شده است؛ البته بعدا تذکر داده شد این مطلب رسانه ای نشود.
تصمیمات در بیرون سازمان گرفته میشود!
بخش دیگری از صحبتهای سرافراز به الگوهای تصمیم گیری و مدیریتی در سازمان و صداوسیما بر میگردد. فارغ از آنکه الگوهای تصمیم گیری را خیلی قدیمی و فرسوده میداند، به این نکته مهم اشاره میکند که سازمان صداوسیما از بیرون تحت فشار نهادهای مختلف است و آنها برای سازمان تصمیم میگیرند. بر اساس گفتههای سرافراز خیلی از تصمیمات مهم مانند ایجاد شبکههای جدید در شورای معاونین طرح و تصویب نمیشد. او در این باره میگوید:
«معمولا پیشنهادهای مهم برای ایجاد یک شبکه جدید یا ایجاد یک ساختار جدید در جلسه شورای معاونین تصمیم گیری نمیشد. این درحالی بود که نحوه گزینش یا انتخاب نیروهای جدید مناسب نبود و آموزش متناسب با الگوهای نیروی انسانی نداشتند. افزایش تعداد شبکهها هم راه ورود بی رویه نیروها را فراهم میکرد. نظام پرداخت دوگانه، انضباط مالی را برهم میزد. برای یک فعالیت هم حقوق و هم برآورد پرداخت میشد. هزینهها هم افزایش پیدا میکرد».
سرافراز به صورت مفصل از دوران معاونت برون مرزی و تاسیس شبکههای العالم و پرس تی وی و هیسپان تی وی نیز می گوید. او اما مفصل از اقدامات خود میگوید و تغییر رویه در سازمان را با محوریت خود مطرح میکند که برای مخاطب حس تکبر و از خود تعریف کردن ایجاد میشود. او هیچ الگویی برای مدیریت خود اعلام نمیکند و خود را الگوی بسیاری از اقدامات در سازمان میداند. سرافراز نقدها به خودش را هم نمیپذیرد و حتی وقتی در برنامه سازیهای پرس تی وی دخالت میکرد را هم جزوی از وظایف معاون برون مرزی میداند و انتقاد تمرکزگرایی را هم نمیپذیرد.
او درباره روش مدیریتی خود میگوید: «یک هفته قبل از اینکه حکم من اعلام شود به آقای حسین فدایی یکی از آدمهای مؤثر در دفتر رهبری گفتم: سازمان صداوسیما را با دو مدل میشود مدیریت کرد. یکی اینکه رئیسی میرود آنجا و یکسری امور جاری را انجام میدهد و بعد چند پروژه و شبکه افتتاح میکند. درواقع مدیر ادامه دهنده وضع موجود میشود و گفتم: من از این جنس مدیرها نیستم، چون با شناختی که از صداوسیما دارم این سازمان دارای اشکالات اساسی است و نیاز به جراحی دارد و جراحی خونریزی دارد و یک عدهای دادشان در میآید و اگر قرار بود به روش مرسوم سازمان را مدیریت کرد لزومی نداشت که من برم آنجا!».
سرافراز به دخالت نهادهای خاص و بیرون از سازمان در روندهای مدیریتی و تصمیم گیری نیز اشاره کرد. نمونههای زیادی در این کتاب از قول سرافراز ذکر شده که به عنوان مثال او به این نکته اشاره کرد که در جریان اعتراضات سال ۸۸ پرس تی وی با این استراتژی که نمیتوان بخشی از اخبار را مخابره نکرد تمام جریانات را منتشر میکرد که از دستگاههای امنیتی آمدند و جلوی این اقدامات گرفته شد. یا مثلا حسن رحیم پور ازغدی تمام مسائل برنامههای مربوط به خود را مدیریت میکرد و حتی بخشهای فنی را هم انجام میدادند و به سازمان جواب نمیدادند.
دستمالی که قیصریه را به آتش کشید!
در بخش دوران ریاست سازمان که بخش مفصلی از کتاب هم هست او از اقدامات اصلی خود میگوید. تغییر معاونان اولین کاری است که سرافراز انجام میدهد، چون قبلیها دنباله روی گذشته بودند. او دوازده ایده برای اصلاح تلویزیون را در برنامههای خود مطرح میکند که در کتاب آمده است. همچنین او از پنچ اقدام اصلی در اصلاح سازمان میگوید: «من پنج اقدام مهم داشتم و آنها را برای کشور ضروری میدانم. اول: اصلاح ساختار به شکل اساسی. دوم: کاهش هزینهها در تمام سطوح. سوم: مبارزه کامل با فساد و زد و بند مالی. چهارم: واقعی کردن درآمدها و آشکار کردن درآمدهای پنهان. پنجم: افزایش کیفیت تولید به جای افزایش کمیّت (تعداد شبکهها)».
او از دخالت برخی نهادها در اتفاقات درون سازمان و مقاومت خود نیز میگوید. به عنوان مثال از درخواست دفتر رهبری برای تعطیلی برنامه نود و مقاومت خود گفت. همچنین در بحث ممنوع التصویرها نیز به این نکته اشاره کرد که حراست سازمان بدون قاعده لیستی تهیه کرده بود که چندهزار نفر در آن لیست حضور داشتند و وی با این وضعیت مخالفت کرده است. ظاهرا سرافراز شکایت داشته که چرا دلایل ممنوع التصویری افراد به صدا وسیما گفته نمی شود و هزینه آن را باید رسانه پرداخت کند. از این رو همه ممنوع التصویر ها را از بلک لیست خارج کرده و اعلام می کند باید این لیست مورد بازنگری قرار گیرد.
او درباره دخالت و حضور افراد خاص میگوید: «سه چهار نفر هستند که بر خبر تلویزیون سلطه دارند و مورد اعتماد دفتر رهبری و آقای حسین محمدی هستند و تصور میکنند که از اینها بهتر دیگر وجود ندارد». منظور سرافراز از این چند نفر عبارتند از: «ایرج سبقتی» قائم مقام سابق معاون سیاسی که اخیرا بعد از ۱۰ سال تعویق، بازنشسته شده است، «سیدمهرداد سیدمهدی» رئیس خبرگزاری صداوسیما و «عبدالرضا بوالی» مدیر شبکه خبر.
در ادامه همین موضوع، سرافراز در بخش دیگری از کتاب مذکور می گوید: «مدیر باشگاه خبرنگاران جوان فردی بود که سابقه امنیتی داشت و کنار گذاشته شد. دستگاههای امنیتی نیروهایی به شکل مامور یا همکار در سازمان دارند.» گمانه زنی ها حکایت از آن دارد که منظور سرافراز، ابراهیم زادگان است که سال ها رییس باشگاه خبرنگاران جوان بود و بعد از رفتن از سازمان، به عنوان رئیس مرکز رسانه ای قوه قضاییه در دوره آملی لاریجانی مشغول به کار شد.
سرافراز در نهایت ماجراهایی که به استعفای خودش ختم شده است را نیز توضیح میدهد. این ماجراها جزئیات زیادی دارد که باید به سراغ کتاب رفت و آنها را خواند. اما ماجرای استعفا به مشکلات مالی و رسیدگی به پروندهها و مزایده بر میگردد. مزایدهای که با اعمال فشار نهادهای خاص یا از درون دولت، به کنار کشیدن بانک توسعه تعاون و وزارت کار انجامید و سرافراز طبق ادعای خود تحت فشار چند جانبه قرار گرفت. میرقلی خان و ارتباط با او نیز از دیگر مسائلی است که در استعفا تاثیرگذار بوده و سرافراز به این فرد و اقدامات او اشاره میکند.
سرافراز از جریانی هماهنگ متشکل از دولت، بی بی سی فارسی و یک مجموعه خاص از سپاه میگوید که پشت حملات علیه او و سازمان صداوسیما قرار داشتند. او درباره استعفای خود میگوید: «در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ماه ۹۵ آخرین نامه را به عنوان رئیس سازمان برای مقام رهبری نوشتم، در مورد اتفاقات مهم پس از آخرین ملاقات تا زمان نگارش نامه توضیح دادم و در ۱۳ بند به اقدامات قابل توجهی که در هجده ماه مسئولیت در سازمان داشتم، اشاره کردم و در پایان نوشتم هر تصمیمی که بگیرید دعاگو هستم».
به هر صورت درباره ادعاهای سرافراز و افشاگریهایش به مرور زمان میتوان قضاوت کرد. تمام افراد و نهادهایی که در این کتاب از آنها اسم برده شده نیز میتوانند جوابیه منتشر کنند تا به روشن شدن هر چه بیشتر مسائل کمک شود. اما نکتهای که در این کتاب وجود دارد این است که میتوان شناخت خوبی نسبت به مسائل مختلف سازمان صداوسیما پیدا کرد. سازمانی که نسبت به مسائل درونی آن هیچ اطلاعات دقیق و دسته اولی وجود ندارد و این کتاب باعث شد شناختی هر چند از زاویه سرافراز برای مخاطب شکل بگیرد. باید منتظر ماند و واکنشها به صحبتهای سرافراز را دید. در بسیاری از موارد مقامات قضایی باید ورود کنند و در باقی موارد باید مسئولان دیروز و امروز رسانه ملی پاسخ دهند.
سرافراز در پایان کتاب میگوید: «بعد از جلسه تودیع، خبرنگاری سؤال کرد چرا شما استعفا دادید؟ من پاسخ کوتاهی دادم: برای
اینکه به خاطر یک دستمال، قیصریه را به آتش نکشند!».