افزایش بزه یکی از آسیبهای جوامعی است که دین دارای کارکرد اخلاقی است و به گونهای ارشاد انسانها را برعهده دارد. علمای دین در این جوامع به مثابه راهنماها هستند و مردم به سراغشان میروند تا هدایت شوند، اما زمانی که جایگاه نفوذ معنوی خود را از دست میدهند و اقتدار سیاسی پیدا میکنند، ناهنجاریهای بیشماری رخ خواهد داد.
دیدارنیوز ـ «اعضای باند خانوادگی که به اتهام فریب مردان پولدار و اخاذی از آنها دستگیر شده بودند، روز گذشته محاکمه شدند.» داستان خبر مذکور از این قرار است که زن میانسالی با همدستی دو دختر خود و پسرجوانش، مردان پولداری که دل به لحظاتی خوش بسته بودند را فریب داده و از آنها اخاذی کردهاست. مردانی که پس از ورود به منزل آنان با پسر عصبانی خانواده روبرو میشدند که در نهایت هم پس ازتهیه ویدئو و اخاذی، وی را راهی میکردند.
گرچه این باند خانوادگی بازداشت و مورد محاکمه قرار گرفتهاند، اما این خبر تلخ از تبدیل شدن هنجارهای اجتماعی به ناهنجاری هشدار میدهد. سالهای گذشته هرگز برادری حاضر نبود برای کسب پول بیشتر با اغواگریهای مادر یا خواهر خود همکاسه شود و آنها را در این مسیر یاری رساند. به عبارتی دیگر این کار بسیار قبح داشت و حتی طرح آن با برخوردهای تندی همراه میشد، ولی ظاهرا این روزها همه چیز از جمله باورها و اخلاقیات، دستخوش تغییرات تامل برانگیزی شده است.
چهارچوب هر جامعهای براساس هنجارهای آن برپا است، بنابراین تزلزل در آن، جامعه را به شدت دچار مشکل خواهد ساخت. اغلب روانشناسان در مواجهه با خانوادهای که مشکلات ناهنجاری فرزند خویش را مطرح میکنند به این گفته اندیشمندان استناد میورزند که «نقش هنجار در تنظیم رفتار فرد به اندازه اهمیت اکسیژن برای جاندار است و چنان که خانواده و جامعه، هنجارهای اخلاقی و رفتاری فرد را فراهم نکنند باید خود را آماده اختلال و بینظمی در صحنه اجتماع سازند.»
سید جواد میری جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه در رابطه با تبدیل هنجارها به ناهنجارها در گفتگو با دیدارنیوز گفت: وقتی از هنجارگریزی یا پدیده خطرناک ناهنجاری در یک جامعه سخن به میان میآید منظور فقط تخلف از قوانین رسمی کشور نیست بلکه این اتفاق شامل همه تهدیداتی میشود که اصول اخلاقی و رکن باورهای جمعی شهروندان را در بر میگیرد.
وی درباره خبر مورد اشاره بیان کرد: در هر جامعه انسانی، استثناهایی وجود دارد اما طرح اینکه فلان درصد از خانوادههای ایرانی در زندگی روزمره با چنین مسائلی رو به رو هستند، مبالغهآمیز است. در هر جامعهای بسیاری از ناهنجاریها و بزهکاریها رخ میدهد اما تعمیم آن به کل جامعه ایران و اینکه بیان شود در تمامی کلان شهرها، روستاها و شهرها چنین وضعیتی حاکم شده و اکنون چه باید کرد، نادرست است ولی این پرسش پیش میآید که چرا در اندازه کم هم چنین اتفاق و واقعهای رخ میدهد و به گونهای افکار عمومی را جریحه دار و به انحاء مختلف، آن را تحت تأثیر قرار داده است؟
این استاد دانشگاه در ادامه اظهار داشت: با گذر از عصر کشاورزی به عصر صنعتی، انسان که با باورهای دینی و متافیزیکی زندگی میکرد به لحاظ رفتار، اخلاق و خلق و خوی دچارسردرگمی شد و درجوامعی که شاید هزار سال طول میکشید تا اتفاقی درآن جا رخ دهد، در عرض کمتر از ۵۰ یا ۶۰ سال رخدادها و تغییر و تحولات بنیادینی در تمامی حوزههای زیست انسانی به وقوع پیوست. در نتیجه جامعهشناسان گفتند آنومی یعنی هنجارهایی که در جامعه وجود داشت و دهها یا صدها و هزاران سال مردم با آنها زندگی روزمره خود را معنادار میکردند، ناگهان فروریخت و جایگزینی برای آن به وجود نیامد.
میری در این رابطه تاکید کرد: جمله بالا بدین معنا است که حالت برزخ متولد شد و در نتیجه آن مفاهیم خوبی، بدی یا برای مثال اخلاق جنسی درست، اخلاق جنسی نادرست، رفتار خانواده، جایگاه پدر و مادر، جایگاه حاکمان و هزاران مسئله دیگر مطرح شد. وقتی آنومی یا جا به جا شدن، متزلزل شدن نظام هنجاری و ارزشهای یک جامعه در دوران گذار و در حالت برزخ قرار میگیرد، تأثیرات شدیدی بر روی افراد آن جامعه میگذارد، بنابراین پرسش قابل طرح این است که در جامعه ایران و در روزگار ما چه اتفاقات بنیادینی افتاده که ده یا بیست درصد و برخی ممکن است بگویند سی یا چهل درصد، در ذهن و زبان انسان ایرانی نظام ارزشی و چهارچوب هنجاری و باورهای آن فرو ریخته است؟
وی در ادامه افزود: در این ریزش و تزلزل، رفتارهایی را شاهد هستیم که نام آنها بزهکاری، جرم، ساختارشکنی و یا هنجار شکنی اجتماعی است که برخی ریشه آن را به حدود سالهای ۱۸۰۰، ۱۸۱۰ یا ۱۸۲۰ که رویارویی ایرانیها با اروپاییها و تمدن اروپایی جدید بوده میدانند. یعنی زمانی که ارزشهای سنتی و یا ارزشهایی که به دوران پیشا مدرن باز میگردد، از بین رفت.
این استاد دانشگاه ابراز کرد: در سالهای ۱۳۴۰ و ۱۳۴۱ صنعتی شدن ایران گام شتابانتری گرفت. به طور نمونه بر اساس آمارها پیش ازسال ۱۳۴۰ قریب به ۸۰ درصد جمعیت ایران در روستاها و ۲۰ درصد در شهرها زندگی میکردند و با انقلاب سفید در دوران محمد رضا پهلوی و شتاب گرفتن صنعتی شدن ایران در یک دوره کوتاه مشاهده شد که جمعیت روستاهای ایران از ۸۰ درصد به ۶۰ و ۶۹ درصد رسید. امروز در کمتر از چهار دهه حدود ۹۰، ۸۵ یا ۸۰ درصد جمعیت ایران در شهرها و کلان شهرها و ۱۵ یا ۲۰ درصد در روستاها زندگی میکنند. جالب این است که در این ۴۰ سال اتفاق کلانتر، شتاب گرفتن و یا شتابان شدن روندهای جهانی شدن است، بنابراین به هم پیوستگی اقتصادهای جهان، مسائل ارتباط جمعی یا فضای مجازی و بسیاری عوامل و عناصر مختلف، زیست بوم ایرانی را یکباره به یک وضعیت ناشناخته جدید پرتاب کرد که هنوز ذهن و زبان ایرانیها با آن آشنا نیست و الفبای آن را بلد نیستند.
میری در ادامه به اتفاق دیگری هم اشاره کرد و یادآور شد: دین یکی از بنیادیترین مؤلفههای زیست جهان ایرانی بود و به گونهای روابط انسان را از نظر عاطفی، احساسی، اخلاقی و اجتماعی، نسبت با دیگری و جامعه تنظیم میکرد. نهاد دین در یک قسمتی از جامعه و در گوشهای از جهان بینی ایرانی قرار داشت که با نقش ارشادی و به گونهای راهنمای فرهنگی همراه شد تا زیست جهان انسانی- ایرانی از طریق ارشاد را از منظر دنیای درون تنظیم کند و بر روابط اجتماعی بیرون آن تأثیر گذارد، اما اتفاق روی داده در این چهار دهه خروج دین از نقش ارشادی و قرار گرفتنش در قالب چهارچوب قدرت است و به مثابه یک نهاد اقتدار و قدرت، نقش ایفا میکند که در این جایگاه، ارشاد یا نفوس معنوی بسیار کاهش پیدا کرده و از آن طرف قدرت سخت افزاری آن هم به مثابه نهاد قدرت بسیار بیشتر شده است.
وی در این خصوص تصریح کرد: نمونه مشابه این مسئله در اروپا هم دیده شد که از قرن ۱۸ و یا ۱۷ نقش دین کاهش پیدا کرد و نقش اخلاق و قانون به مثابه دو عامل بر فلسفه مدرن جایگاه ویژهای یافت، اما در ایران هنگامی که نقش دین کم شد، مبانی اخلاقی و یا فلسفه اخلاق به مثابه یک امر جهانشمول مورد نظریهپردازی و مفهومپردازی قرار نگرفت. از سوی دیگر قانون به مثابه یک عامل به هم پیوند دهنده ملت ایران جایگاه خاص خود را ندارد، به این معنا هم از نظر قانونی ضعف و قصور وجود دارد و هم به لحاظ اخلاقی از مشکلاتی رنج میبریم.
این استاد دانشگاه در این باره که در چنین وضعیتی هنجارها، ضد هنجارها و نُرمها و ضد نُرمها در چه وضعیتی قراردارند، توضیح داد: آسیبهای جدی از این منظر دیدهایم. به عنوان مثال بسیاری از مسائلی که بین انسان و خالق خودش یا مبدأ هستی در ادبیات دینی به عنوان گناه فرض میشد، این مرز گناه و جرم برداشته شده است و بازدارندههای درونی، قدرت خود را از دست دادهاند و تبدیل به بازدارندههای بیرونی یعنی پلیس یا نیروهای انتظامی شدهاند، بنابراین هر جا نیروی انتظامی حضور نداشته باشد که نمیتواند هم در تمام اماکن و لحظهها حاضر شود، باز دارندههای داخلی که به مثابه عناصر اخلاقی، باورها به معاد و خداوند و ناظر بودن به اعمال انسانی است، فرومیریزند و همانطور که میبینیم دامنه جرمها و بزهکاریها وسعت پیدا میکند.
میری در ادامه اضافه کرد: مسئله مورد اشاره یکی از آسیبهای جوامعی است که دین در آنجا کارکرد اخلاقی داشت و به گونهای ارشاد انسانها را برعهده گرفته بود. علمای دین در این جوامع به مثابه راهنماها بودند و مردم به سراغشان میرفتند تا هدایت شوند، اما زمانی که علمای دین جایگاه نفوذ معنوی خود را از دست میدهند و اقتدار سیاسی پیدا میکنند، ممکن است ناهنجاریهای بیشماری رخ دهد.