
دیدارنیوز - علی شکوهی روزنامهنگار سیاسی اصلاح طلب در روزنامه اعتماد نوشت: صادق خرازی دبیرکل حزب اصلاحطلب ندای ایرانیان در جایی گفته است: «بنده آیتالله مصباح را فیلسوف صمدانی، مفسر و عالم ربانی میدانم و جایگاه ویژهای برای این شخصیت بزرگوار قائل بوده و هستم». خرازی با بیان اینکه آیتالله مصباحیزدی از ابتدا مبارز واقعی بوده و هست و همواره در برابر تحریفها و انحرافات ایستاده و شجاعانه برخورد کرده است، گفت: «بنده سخنان برخی دوستان اصلاحطلب درباره آیتالله مصباحیزدی را قبول ندارم، چون ایشان بیش از ۵۰ سال است که در میدان واقعی مبارزه قرار دارد و شخصیتهایی همچون ایشان در حوزه بسیار کم هستند». او تاکید کرد: «آیتالله مصباحیزدی از معدود علمایی است که تغییری در اعتقادات و نظریاتشان اتفاق نیفتاده و ثابتقدم در مسیر مبارزه با منحرفان ایستادهاند». بنده هم با بخشی از نظرات جناب خرازی درباره آیتالله مصباحیزدی موافقم و قبلا هم در این باره نوشتهام ولی برخی مواضع دیگر ایشان را نمیتوانم بربتابم و به همین دلیل بر آن شدم نکاتی را مطرح کنم.
اولین نکته این است که دوستان اصلاحطلب ما و حتی برخی بزرگان و اکابر اصلاحطلب معتقدند که جناب مصباح در سالهای قبل از انقلاب، مخالف مبارزه شده بود و کار فرهنگی را اولویت میداد و به همین دلیل خاطراتی را نقل میکنند که از مبارزهگریزی ایشان حکایت دارد. این موضوع را شخصا بررسی کردم و قرائن زیادی را در کنار هم قرار دادم و شخصا به این نتیجه رسیدم که سخن دوستان اصلاحطلب در نفی ابعاد مبارزاتی شخصیت جناب مصباحیزدی چندان درست نیست. از این منظر بنده هم با جناب صادقخان خرازی همعقیده هستم که آیتالله مصباحیزدی را باید در جبهه مبارزان قبل از انقلاب دستهبندی کرد.
نکته دوم آنکه جناب مصباحیزدی از سالهای قبل از انقلاب با برخی دوستانش مانند شهید بهشتی بر سر برخی موضوعات از جمله اندیشه و آثار دکتر علی شریعتی و نحوه برخورد با کتابهایش اختلاف پیدا کرد و کارشان به جایی کشید که از یکدیگر جدا شدند و جناب مصباح به سمت راهاندازی تشکیلات دیگری رفت. شخصا نوع برخورد شهید بهشتی با دکتر شریعتی را بیشتر میپسندم و با روش طرد و نفی و حتی تکفیر روشنفکران دینی از سوی روحانیت از جمله جناب مصباح مخالفم. آیا جناب خرازی نوع برخورد آیتالله مصباحیزدی با دکتر شریعتی را هم مصداق مبارزه با منحرفان میداند یا خیر؟ تایید عملکرد ۵۰ ساله جناب مصباح در مبارزه با منحرفان، شائبه تایید آن مواضع علیه شریعتی را هم به همراه دارد.
سوم اینکه اقوالی از امام خمینی در نفی و نقد مواضع جناب مصباح در خاطرمان هست؛ هم به صورت محتوایی و مفهومی و هم مصداقی و عینی. عملکرد حضرت امام در قبال ایشان نشان میدهد که امام خمینی چندان توجهی به آیتالله مصباح نداشت و در مسوولیتهای اجتماعی و سیاسی و حکومتی هیچ حکم قابل اعتنایی برای ایشان نزده بود. برخی بزرگان خاطراتی را نقل کردهاند که امام خمینی حتی حکم نماینده ولی فقیه در سپاه را برای جناب عبدالله نوری زد تا یکی از بستگان آیتالله مصباح را با حکم خویش در این جایگاه نگمارد تا خدای ناکرده کار به ترویج اندیشه جناب مصباح نکشد. این نیز یک قرینه است که شاید از نظر امام خمینی، مواضع آیتالله مصباح در تشخیص انحراف و نوع برخورد ایشان با بسیاری از نیروهای انقلاب مورد تایید نبوده است.
چهارم آنکه آیتالله مصباحیزدی در اوایل انقلاب به عنوان یک عالم دین و فیلسوف آشنا با اندیشه مارکسیسم و روشنفکران چپ، در مناظراتی با برجستگان این طیف حاضر شد و نشان داد که قادر به دفاع از حقانیت دین در مقابل دیگران است. دکتر سروش هم در همین مناظرات خود را به مردم معرفی کرد، چون در نقد مارکسیسم قوت خود را نشان داده بود. این بعد از شخصیت و توانمندی جناب مصباح را کسی نباید انکار کند و در این زمینه با صادق خرازی همنظرم. پنجم اینکه بعد از امام و بعد از جنگ و بعد از ظهور جریان اصلاحات در ایران، جناب مصباحیزدی از فرصت ایجاد شده بهره گرفت و شروع به مبارزه با نیروهایی کرد که آنان را روشنفکر لیبرال غربگرای سکولار ضدانقلاب و... میخواند. از نظر او چهرههایی مانند آیتالله هاشمیرفسنجانی و جناب خاتمی دو نماد انحراف در جریان انقلاب بودند و او و شاگردانش هر چه توانستند علیه این شخصیتها نوشتند و گفتند و متهم کردند. پرسش این است که جناب صادقخان خرازی در کجای این منازعه ایستاده است؟ طرفدار جناب خاتمی و اندیشه اصلاحات است و آنان را منحرف و وابسته و مزدور نمیداند یا همسو با جناب مصباح میاندیشد؟ نکته آخر اینکه بنده با جناب خرازی همنظرم که «تغییری در اعتقادات و نظریات جناب مصباح اتفاق نیفتاده» و این دیگران هستند که نظرات خود را تغییر داده و با ایشان همسو شدهاند. جناب مصباح همان است که با روشنفکران دینی سر ستیز داشت، همان کسی است که دین و دموکراسی را با هم سازگار نمیداند، همانی است که برای مردم نقشی در مشروعیتبخشی به قدرت سیاسی و ولایت فقیه قائل نیست، همانی است که خشونتورزی عدهای را توجیه میکرد، همان چهره سیاسی ضداصلاحات است که امثال خاتمی را وابسته به بیگانه و جریان اصلاحات را در خدمت دشمنان اسلام میداند. او تغییر نکرده است ولی پرسش این است که آیا برخی دوستان مانند جناب صادقخان خرازی تغییر کردهاند که این همه الفاظ مثبت را بدون مرزبندی درست نثار قدم ایشان میکنند؟