دیدارنیوزـ مژگان فرجی: خیلی زود به درخواست گفتوگو پاسخ مثبت داد و در منزل شخصی خود به گرمی از آن استقبال کرد. مصاحبه در اتاقی که مهدی بازرگان و سایر رهبران نهضت آزادی بارها جلساتی در آن برگزار کرده بودند، صورت گرفت، اتاقی که چیدمان آن نشان ایرانیت و اسلامیت را با هم داشت.
محمد توسلی سومین دبیرکل نهضت آزادی ایران از سال ۱۳۹۶ و اولین شهردار تهران پس از انقلاب ۱۳۵۷ است. او پیش از انتخاب بهعنوان دبیرکل نهضت آزادی ایران، سالها رئیس دفتر سیاسی و عضو شورای مرکزی این حزب بود.
توسلی از سال ۱۳۴۰ با تشکیل نهضت آزادی به عضویت آن درآمد و پیش از پیروزی انقلاب، مسئول تبلیغات ستادهای راهپیمایی و ستاد استقبال از امام خمینی بود و با روی کار آمدن دولت موقت بهعنوان شهردار تهران برگزیده شد.
او پس از انقلاب چندین بار بازداشت شد، اما هرگز از ادامه کار پشیمان نشد، البته مسئله فوق از خصلتهای اعضای نهضت آزادی محسوب میشود، آنان از جمله فعالان سیاسی بودند که کار سیاسی خود را رها نساختند و تا حد امکان ادامه دادند، اما برخی بر این اعتقادند نهضت آزادی در صحنه سیاسی کشور تاثیر خود را از دست داده و در تصمیمگیریها موثر واقع نمیشود. شاید این اظهار نظر تا حدودی درست باشد، اما بدون شک این فعالان سیاسی، جذابیت خود را همچنان برای مخاطبانشان حفظ کردهاند، بهطوریکه کوچکترین اظهار نظر درباره آنها تبدیل به موج خبری میشود.
در گفتوگویی مفصل پای صحبتهای محمد توسلی نشستیم که در زیر، قسمت اول آن را می خوانید.
در صورتی که تفاوتی بین آقای بازرگان و روشنفکران دینی مثل مرحوم شریعتی که در زمان انقلاب فعال بودند، قائل شوید، فکر میکنید چه نکاتی باید مورد توجه قرار گیرد که این دو به طور کامل از هم تفکیک شوند؟
مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی و دکتر سحابی فعالیت خود را با یک نگاه راهبردی برای ایجاد تحولات فرهنگی و اجتماعی در جامعه از شهریور ۱۳۲۰ آغاز کردند. آنها دو مشکل اصلی فرهنگ استبدادی که تاریخی است و همه از آن متأثر هستند و هنوز هم از بین نرفته و پیرایهها و خرافههای مذهبی و اسلام سنتی که امروز آن را بهطور ملموس میبینیم را در جامعه مشاهده کردند. در هر دو زمینه نگاهشان فرهنگی ـ اجتماعی بود و این آیه "ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما با انفسهم" را سرلوحه برنامه خود قرار دادند و در دو دهه ۲۰ و ۳۰ روی آنها تمرکزکردند.
باید توجه داشت که در دهه ۲۰ روحانیت در حوزه محبوس بود و بعد از دوران رضا شاه و شرایط جامعه بسته آن دوره از توان فعالیت سیاسی برخوردار نبود. دانشگاهها هم در اختیار مارکسیستها و دیگران قرار داشت، بنابراین جریان فوق کوشش کرد به تدریج ارتباطش را با دانشگاه برقرار سازد و به سؤالات و ابهامات نسل جوان پاسخ دهد. بهطور نمونه تودهایها دین را افیون اجتماع میدانستند، بازرگان که تجربه زندگی در اروپا را داشت در واکنش به آن یادداشت «مذهب در اروپا» را مینویسد و در آن چنین مطرح میکند: "اینگونه فکر نکنید، اگر اروپا توسعه پیدا کرده خمیرمایه آنها به خاطر فرهنگ دینیشان است. " و در دهه ۱۳۲۰ در کتاب «راه طی شده» نوشت: "راهی که انبیاء پیش روی بشر گذاشتند انسان با عقل خود هم به تدریج به آن راه میرود، اما فراز و فرود دارد و طولانی است. انبیاء کوشش کردند، راهنمای انسانها باشند. " در دهه ۳۰ و دوران دکتر مصدق نیز تلاش کرد نهضت ملی و دکتر مصدق را تقویت کند، اما بعد از کودتای ۲۸ مرداد بهرغم اینکه اولویت به کار فرهنگی ـ اجتماعی داده شد، اجباراً به عرصه سیاسی ورود پیدا کرد و از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۹ با نهضت مقاومت ملی همکاری داشت.
در سال ۱۳۳۹ به دلیل فضای سیاسی باز، جبهه ملی دوم تشکیل شد و سال ۴۰ نهضت آزادی ایران به دلایل شرایطی که در آن زمان وجود داشته تشکیل میشود. مجموعه مبانی مرامنامه یا سخنرانیهایی که مهندس بازرگان دارد و یا اقداماتی که انجام داده است، از یک نگاه راهبردی و طولانی حکایت میکند، زیرا مشکلات یکشبه حل نمیشد، بر همین اساس نهضت آزادی در بهمن سال ۴۱ بیانیه معروفی داد که به موجب آن در برابر رژیم شاه ایستاد. پس از ۱۵ خرداد که فضای سیاسی بسته شد، مهندس بازرگان در دادگاه نظامی گفت: "ما آخرین گروهی هستیم که به زبان قانون با شما صحبت میکنیم." بنابراین از سال ۴۴ تا ۵۴ عملاً گفتمان مبارزه مسلحانه و انقلابی شکل گرفت. در این دوره رژیم شاه با کمک نهادهای اطلاعاتی بیگانه این جنبش مسلحانه را عملا در سال ۵۴ سرکوب کرد.
اما دکتر شریعتی که در سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل به خارج رفته و در رشته جامعهشناسی کار کرده بود، در اروپا با فعالیتهای اجتماعی مطرح بهویژه مارکسیستها آشنا شد. دکتر شریعتی در سال ۴۱ با دوستانمان در خارج از کشور یعنی دکتر چمران، دکتر یزدی، صادق قطبزاده و پرویز امین، نهضت آزادی ایران را پایهگذاری کردند، بنابراین ارتباط فکری نزدیکی با نهضت داشت، اما از فرهنگ مارکسیسم که جوانان را تحت تاثیر قرار داده بود؛ بسیار متأثر بود و بهعنوان یک جامعهشناس احساس مسئولیت میکرد.
نگاه دکتر شریعتی با منش و خط مشی مهندس بازرگان تفاوت داشت، او به دنبال گفتمانسازی بود و از گفتمان جدیدی سخن به میان میآورد، زیرا نسل جوان خواستار عدالتخواهی بود و او همین گفتمان را در راستای فرهنگ دینی و زمینههای فرهنگ بومی که در جامعه وجود داشت، سرلوحه کارهای خود قرار داد و با برنامههایی در حسینیه ارشاد از سال ۴۷ تا ۵۲ توانست نقش مؤثری در تربیت جوانان با این ایدئولوژی، گفتمان و انگیزه بالا داشته باشد، بنابراین در مواردی تاکتیکی با نگاه مهندس بازرگان هماهنگ نبود، اما به لحاظ راهبردی با نگاه مهندس بازرگان هماهنگ بود و همواره پشتیبانی میکرد. البته آثار دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد در خارج کشور هم تحول بهوجود آورد، بهطوری که در سال ۵۴ کنفدراسیون تحت اختیار چپ مارکسیستها مجبور به توقف فعالیت خود شد، چرا که تقاضا برای آنها کاهش یافته بود.
در سالهای پس از انقلاب و در کلاسهای آموزشی نهضت آزادی، آثار چهار روشنفکر یعنی طالقانی، مطهری، بازرگان و شریعتی با هم مقایسه میشد؛ آثار طالقانی و مطهری از پراکندگی برخوردار بود، اما بین آثار بازرگان و شریعتی خروجی مطالعات کاملاً برجسته و تفاوت داشت. مهندس بازرگان در طول عمر هر سال به طور متوسط ۱ تا ۱/۵ اثر داشت و به گونهای آرام، پیوسته، گام به گام، راهبردی و دراز مدت کار میکرد، اما دکتر شریعتی در سال ۲۱ اثر از خود برجای میگذاشت که برخی اوقات کمتر از این تعداد بود و حدود ۱۷ یا ۱۸ اثر از خود برجای میگذاشت. این امر تفاوت دکتر شریعتی بابت ایجاد یک جهش گفتمانی را نشان میدهد که در تحولات اجتماعی تأثیر گذار بود.
واقعیت امر این است نسلی که در آن سالها تربیت شد در انقلاب نقش داشت و به همین دلیل ایشان را معلم انقلاب نامیدند. اگر چه بخشی از روحانیون با او موافق نبودند، اما او نقش خود را کاملاً ایفا کرده بود. دکتر شریعتی فرزند استاد محمدتقی شریعتی بود که «کانون نشر حقایق اسلامی» را در مشهد بنا نهاد.
به نظر میرسد برخی از آثار دکتر شریعتی تاریخمند و مربوط به شرایط خاص آن دوران است، البته بسیاری از آثار ایشان را امروز هم برای آگاهیبخشی میتوان مورد استفاده قرار داد، به همین جهت بحث نوشریعتی را مطرح میکنند چرا که توجه دارند گفتمان دکتر شریعتی در سالهای قبل از انقلاب در سه یا چهار دهه بعد از انقلاب باید بازنگری شود تا بتواند پاسخگوی شرایط اجتماعی امروز باشد.
امروز برخی از هواداران دکتر شریعتی میگویند، آثار او زمان داشت که به همان دوران انقلاب برمیگردد و برای جامعه امروز جایی ندارد، به عبارتی دیگر آن تندی، شور و شوق شریعتی مناسب جامعه امروز نیست؟
جامعه امروز نیاز به گفتمان آرامی دارد. گفتمان بازرگان از ابتدای انقلاب بهرغم اینکه با موانعی همراه بود، اما امروز مطرح است چرا که نگاه دراز مدت و راهبردی او امروز مورد توجه روشنفکران و جنبش اصلاحات قرار دارد.
نگاه امام به آقای بازرگان نزدیکتر بود یا دکتر شریعتی و شاگردانش؟ البته دکتر شریعتی عمرش به انقلاب نرسید. اما با وجود اینکه بازرگان نخستوزیر شد، ولی در مجلس دوم کاندیداهای نهضت آزادی رد صلاحیت شدند و از آن پس به نظر میرسد نهضت آزادی را از ماشین انقلاب پیاده کردند. شما دلیل این امر را در چه میبینید؟
این سؤال کلیدی است که باید به آن پرداخته شود. گفتمان بازرگان با گفتمان آقای خمینی کاملاً تفاوت داشت. آقای خمینی از گفتمان دکتر شریعتی و نگاه تند انقلابی او گرچه او را هم تائید نمیکرد، اما بهره میبرد چرا که او نگاه ویژه خود را داشت. برای شفاف شدن این مطلب به زمینههای تاریخی گفتمان مهندس بازرگان و آقای خمینی برمیگردم.
در قسمت قبل تا حدودی سوابق دهه ۲۰ و ۳۰ و نقش روحانیت را توضیح دادم. اما بعد از فوت آیتالله بروجردی یعنی سال ۴۰، خیلی افراد که در قم بودند به آقای خمینی گفتند که زمان مرجعیت شما فرا رسیده، اما ایشان گفتند که هنوز وقتش نشده است، بدین معنا که در نگاه راهبردی توجه ویژهای داشتند. بعد از سال ۴۰ و پس از آنکه شاه در مذاکره با آمریکاییها مطرح کرد که شخصا برنامههای شما را پیاده میکنم و نیازی به دکتر امینی نیست، برای جبهه ملی دوم و نهضت آزادی محدودیت ایجاد شد. شاه برای پیگیری و تحقق، انجمنهای ایالتی و ولایتی را در شهریور ۴۱ با موضوع آزادی شرکت زنان در انتخابات، اصلاحات ارضی و سوگند به کتاب آسمانی به جای قرآن را مطرح کرد. بلافاصله سه نفر از مراجع قم آیتالله شریعتمداری، آیتالله خمینی و آیتالله گلپایگانی بیانیه دادند و اعتراض خود را نسبت به این موارد اعلام کردند، رسانهها هم بلافاصله با برچسب ارتجاع سیاه واکنش نشان دادند. در واقع درصدد بودند تا این طبقه را بدنام و از عرصه اجتماعی خارج کنند. رهبران نهضت آزادی ایران که چنین تحلیلی داشتند، دیدارهایی با مراجع برگزار کردند و بیانیههایی را به انتشار درآوردند.
این اسناد در جلد اول کتاب "نهضت امام خمینی" به قلم سید حمید روحانی که در سالهای قبل از انقلاب منتشر شده مورد توجه قرار گرفت که البته در چاپهای بعدی حذف شده است. در این کتاب اشاره شده که مذاکرات و بیانیههای نهضت سبب ایجاد تحول در نگاه مراجع میشود. بر اساس مذاکرات و مطالبی که در این بیانیهها مورد توجه بوده است، این سؤال مطرح شد که مگر مردها میتوانند در انتخابات آزاد شرکت کنند که شاه نگران شرکت زنان در انتخابات است؟ هدفشان از اصلاحات ارضی چیست؟
بر اساس این توضیحات، متقاعد میشوند که مشکل اصلی استبداد و شاه است. نگاهی که مهندس بازرگان از شهریور ۲۰ داشت و از آن پس میبینیم که نگاه مراجع و بهخصوص آقای خمینی متوجه دربار و شاه میشود که جریان فیضیه پیش میآید و رخداد ۱۵ خرداد و بسته شدن فضای جامعه را در پی داشته است.
این سوابق نشان دهنده تعامل رهبران نهضت آزادی ایران با روحانیت مبارز بوده و به نوعی نگاهی که در شهریور ۲۰ با طالقانی و بعد مطهری داشتند و بعدها با افرادی مثل دکتر بهشتی، علامه جعفری و بسیاری از افراد دیگر پیدا کردند، به این سمت رفتند که روحانیت باید به عرصه عمومی ورود پیدا کند چرا که این قشر نقش کلیدی با توده مردم و توده مذهبی کشور دارد، بنابراین تأثیرگذارند.
حرکت فوق گام بلندی بود که در آن تاریخ برداشته شد. پس از ۱۵ خرداد بهرغم برخی رویدادها که موجب بازداشت و تبعید آقای خمینی شد، روحانیت به عرصه سیاسی ورود پیدا کرد، اما پس از آن به دلیل شکلگیری جنبش مسلحانه روحانیت مبارز، هیئتهای موتلفه و کسانی که نگاه اسلام سنتی داشتند از سازمان مجاهدین خلق حمایت کردند که بابت این مسئله هزینههای سنگینی هم پرداختند که از جمله این افراد میتوان به آقای هاشمی رفسنجانی اشاره کنیم.
تعاملی که نهضت آزادی ایران با روحانیت دارد در خارج کشور هم ادامه پیدا میکند و زمانی که آقای خمینی به ترکیه و سپس به عراق میرود، ما هم در آن دوره در منطقه خاورمیانه حضور داشتیم و مأموریت شخص من در بغداد بود که دو هفته پس از ورود به بغداد، آیتالله خمینی به آنجا آمدند و نهایتا در سال ۵۷ با راهنمایی آقای دکتر یزدی به پاریس میروند.
از سال ۵۴ بهرغم اینکه جنبش مسلحانه سرکوب میشود، اما جنبش اجتماعی ادامه پیدا میکند، اعضای نهضت آزادی هم بهرغم اینکه نمیتوانستند تشکیلات رسمی داشته باشد، اما خدمات آگاهی بخش و تقویت جنبش اجتماعی را پیگیری میکنند که تفصیل آنها در اسناد تاریخی از سال ۵۴ تا ۵۷ آمده است؛ رویدادهایی مانند نمازهای عید فطر، راهپیماییهای تاسوعا و عاشورا، ستاد استقبال از امام و... که چهار تن اصلی آن از نیروهای ملی و مسلمان بودند.
مسئله مهمی که در پاسخ به سؤال شما باید باز شود این است که در جریان انقلاب همه ملت ایران و همه گروههای سیاسی مشارکت داشتند و خواست مشترک همه «مرگ بر شاه» بود. در فیلمها دیده میشود که شعار" مرگ بر شاه" تواتر بیشتری دارد و مطالبه اصلی مردم را نشان میدهد. در واقع این خواست مردم همان نگاهی بود که مهندس بازرگان در مورد سقوط استبداد، ترک سلطنت از سوی محمدرضا شاه و قرار گرفتن مردم در جایگاه حاکمیت داشت.
این هماهنگی بین رهبران نهضت آزادی و روحانیت مبارز به رهبری آقای خمینی ادامه داشت. آقای خمینی به پاریس رفتند و آقای دکتر یزدی و جمعی دیگر از روشنفکران، چون آقایان بنیصدر، قطبزاده و حبیبی بودند که در ارائه دیدگاههای آقای خمینی همکاری داشتند که در رسانههای جهانی و جلب افکار همه مردم جهان تأثیر عمیقی گذارد، البته در داخل هم انعکاس داشت و به مردم روحیه بخشید. بهعبارتی دیگر چشم اندازی که آقای خمینی برای جمهوری اسلامی در نوفل لوشاتو مطرح کردند در راستای همان مطالبات مردم در نهضت مشروطه و نهضت ملی ایران بود؛ یعنی همان نفی استبداد، آزادی، حاکمیت ملی، حاکمیت قانون و عدالت بود. اما درباره مدیریت انقلاب آقای دکتر یزدی چهارچوب برنامهها را ارائه کردند و آقای مهندس بازرگان هم در دیدارشان تاکید میکنند که در داخل باید نهادی شکل بگیرد تا مسائل داخل کشور را به مدیریت درآورد و بحث شورای انقلاب را مطرح میکند. مرحوم مطهری هم که با دو طرف ارتباط نزدیک داشت، پیگیر همین فکر بود و نهایتاً شورای انقلاب با حضور جمعی از روحانیون و روشنفکران دینی و نیروهای ملی که عموما قبلا آشنایی و همکاری داشتند، تشکیل میشود. تحلیلها نشان میدهد این هماهنگیها که در سالهای قبل از انقلاب صورت گرفت؛ زمینهساز پیروزی انقلاب بوده است.
آقای خمینی ۱۲ بهمن به ایران میآیند و در ۱۴ بهمن شورای انقلاب تشکیل میشود، از مهندس بازرگان میخواهند تا نخستوزیری را بپذیرد. آقای بازرگان هم پس از بررسی در یک فرصت خواسته شده، برای اینکه همه بدانند به این کار علاقهمند نیست، تأمل بیشتری در این زمینه انجام دادند که در نهایت هم پذیرفتند.
ظاهرا آقای طالقانی با نخستوزیری آقای بازرگان موافق نبودند؟
بله. آقای طالقانی بر این اعتقاد بودند که این افراد وفا ندارند و مشکل پیدا خواهید کرد. اما مهندس بازرگان نگاه تحلیلی و تاریخی داشت و میدانست که غیر از او کسی نمیتواند دوران انتقال را طی کند. بر این باور هستم که غیر از مهندس بازرگان شخص دیگری نمیتوانست این دوره انتقال را انجام دهد. بهرغم ادعایی که برخی از جوانان انقلابی آن روز دارند مبنی بر اینکه باید فردی مانند دکتر یزدی یا مرحوم رجایی که جوانتر و انقلابیتر بودند انتخاب میشدند؛ دکتر یزدی شخصا بر این باور نبود و تردید ندارم به لحاظ تاریخی با وضعی که جامعه داشت و حزب توده از یک طرف که با تمام سازمان خود وارد صحنه شده بود و از سوی دیگر اعضای مجاهدین خلق که از زندان آزاد و پادگانها را تخلیه کرده بودند و چریکهای فدایی خلق و طیف چپ بهخصوص چپ مارکسیست همه حضور داشتند، بنابراین بهترین انتخاب مهندس بازرگان بود که حمایت روشنفکران و روحانیت را به دنبال داشت.
چرا مهندس بازرگان از نسل جوان انقلابی در دولت موقت استفاده نکرد؟
مهندس بازرگان باور داشت یک جوان بیتجربه هر چند انقلابی توانایی اداره وزارتخانه را ندارد و حتی با اصرار دکتر بهشتی که میخواست مرحوم رجایی با آن همه سوابق بهعنوان وزیر آموزش و پرورش جایگزین دکتر شکوهی شود، موافق نبود و گفت که "رجایی حتی یک مدرسه را هم اداره نکرده، چگونه آموزش و پرورش را اداره کند؟" که در نهایت با فشار شورای انقلاب حکم کفالت به ایشان داده شد. مهندس بازرگان دارای نگاه راهبردی و مدیریتی بود و درک درستی از مسائل داشت و میدانست که تحولات اجتماعی باید با نگاه مدیریتی و به تدریج انجام شود.
مهندس بازرگان و نهضت آزادی چه مشکلاتی را بعد از انقلاب میدیدند و چه راهکارهایی برای حل آنها داشتند؟
در کنگره نهضت آزادی ایران در تیرماه ۵۹ بهرغم فضای ملتهب آن روزها، نگاه بازرگان و همفکران او این بود که راهکار برای پاسخ به مشکلات، طولانی است و نباید تصور کرد که یک شبه مشکلات حل میشود و در حالیکه تمام قرائن نشان از ظهور خشونت در جامعه دارد راهبرد اصلاحات؛ مبارزه قانونی، علنی، مسالمت آمیز و پرهیز از خشونت مطرح و تصویب میشود.
در اردیبهشت سال ۶۰ مهندس بازرگان در نامهای با عنوان «فرزندان مجاهد و مکتبی» میگوید: هر دوی شما تند و افراطی هستید و همگی فرزندان این جامعه محسوب میشوید، چرا از تندی دست بر نمیدارید و در کنار هم به فکر آینده کشور نیستید؟
در سال ۶۱ کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» را نوشتند و تلنگر بعدی را زدند. در این کتاب مطرح کردند که ریشه مشکلات این است که ما تا پیروزی انقلاب «همه با هم» بودیم و انقلاب پیروز شد، بعد از انقلاب گفتمان «همه با من» شکل گرفت که آغاز انحراف بود و مشکلات جدید را به وجود آورده است. در این کتاب به شکل مستند تاریخ روند انقلاب را به مخاطب منتقل میکند.
سال ۶۲ کتاب «گمراهان» را مینویسند که پیام آن سرگذشت و سرنوشت چند قرن حاکمیت کلیسا و روحانیت در اروپا است و سیر تحولاتی که در آن کتاب آوردند، نشان میدهد که بعد از این فرآیند، که طولانی و پر هزینه بوده است، روحانیت کلیسا مجبور میشود از قدرت کنار رود و زمینههای توسعه انسانی و پیشرفت فراهم میشود.
مهندس بازرگان تا سال ۱۳۷۳ که در قید حیات بودند تلاش میکردند کار آگاهی بخشی خود را ادامه دهند و نشان دهند که ریشههای انحراف کجا است و چه راهکارهایی برای خروج از این مشکلات باید مدنظر قرار گیرد؛ بنابراین ریشه این سؤال که چرا نهضت به تدریج از صحنه قدرت خارج شده است به تفاوت گفتمانی برمیگردد که بعد از خرداد ۶۰ عملا حاکم میشود؛ در راستای همان گفتمان شیخ فضلالله نوری که در انقلاب مشروطه مطرح است و باور به حاکمیت ملت و انتخابات آزاد و حقوق شهروندی ندارند.
آیا بحث ولایت فقیه را نهضت آزادی در قانون اساسی قرار دادند؟
خیر، یکی از تلنگرها همین تهیه پیشنویس قانون اساسی در دولت موقت است که در آن اصل ولایت فقیه نبود. آقای خمینی درخواست انجام رفراندوم روی آن پیشنویس را مطرح کردند که مهندس بازرگان در برابر آن گفتند که "شما قول دادهاید مجلس مؤسسان تشکیل دهید و در اساسنامه شورای انقلاب هم به آن اشاره شده است، این رفراندوم هیچ جای دنیا سابقه ندارد." آقای هاشمی در پاسخ گفتند که شما روحانیت را نمیشناسید و اگر جلوتر برویم مشکلاتی بهوجود میآید. نهایتا با توصیه آقای طالقانی مجلس خبرگان قانون اساسی تشکیل و اصل ولایت فقیه بعدا به آن اضافه شد.
در واقع آقای خمینی بیشتر به دنبال این بودند که حاکمیت قانونی خود را محکم کند. مرحوم طالقانی وساطت کردند و گفتند که نه مجلس مؤسسان و نه رفراندوم، یک جمع خبرگان قانون اساسی تشکیل شد و در آنجا پیشنویس قانون اساسی عملاً کنار رفت و اصل ولایت فقیه را وارد قانون اساسی کردند که از پیشنهاد دهندگان آن هم آقای آیت بود که دکتر بهشتی و سایرین عموما از آن دفاع کردند.
مهندس بازرگان با شناخت تاریخی که داشت در فرآیند انقلاب در هر مقطع متناسبا واکنشی نشان میداد و تلنگرهایی میزد. اولین تلنگر ابتدا در نوفل لوشاتو زمانی که مهندس بازرگان حاضر نشد رهبری آیتالله خمینی را برخلاف سایر شخصیتها در همانجا بپذیرد که منجر به تشنجی هم شد و حتی برخی از دوستان خود ما هم نسبت به این رفتار اعتراض داشتند، بود. مهندس بازرگان زمانی که به ایران آمد، در شورای نهضت، مشکلات را منعکس کرد و در بیانیهای در ۱۴ آبان سال ۵۷، اعلام داشت «چون اکثریت ملت ایران رهبری آیتالله خمینی را قبول کردهاند، ما به استناد رأی اکثریت مردم آن را میپذیریم».
تلنگر بعدی، انتخابات رفراندوم جمهوری اسلامی بود که طبق اساسنامه شورای انقلاب باید به «جمهوری دموکراتیک اسلامی» رأی میدادند و مهندس بازرگان بر این مسئله تاکید کرد، اما آقای خمینی گفتند «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم.
مهندس بازرگان به خوبی میدانست که نگاه اسلام سنتی، اسلام فقاهتی و فقه جواهری که آقای خمینی مطرح میکنند، به حاکمیت ملت و حقوق شهروندی منجر نخواهد شد. او با تاکید براین موارد مطرح کرد که اگر قید «دموکراتیک» حذف شود، قرائت خود را تحمیل میکنند. اما با توجه به آن دیدگاهی که آیتالله خمینی داشت و همچنین فرهمندی و کاریزمایی او، تأثیرگذار بود و آقای بازرگان نمیتوانست در برابرش نقش بازدارندهای ایفا کند.
در سال ۶۶ آیتالله خمینی بحث ولایت مطلقه فقیه را مطرح کردند. نهضت آزادی ایران پاسخ به آن را بهعنوان یک تلنگر راهبردی تلقی کرد و یک گروه کارشناسی از آقای دکتر رضا صدر با درجه اجتهاد، آقای مهندس بازرگان، آقای دکتر یزدی، آقای احمد صدر حاج سیدجوادی به عنوان حقوقدان و جمع دیگری از کارشناسان نشریهای را با عنوان «تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه» با استناد به مبانی قرآنی، نظرات فقهی مراجع بزرگی چون شیخ مرتضی انصاری، آخوند خراسانی و میرزای نائینی، بررسی حقوقی و قانونی و جنبههای سیاسی و اجتماعی آن تهیه کردند و همان اوایل سال ۶۷، پنجاه نسخه آن تکثیر شد و همراه نامهای با امضای مهندس بازرگان برای همه مقامات جمهوری اسلامی و همه مراجع ارسال و تاکید شد که این نشریه صرفا یک کار پژوهشی برای بررسی و اظهار نظر است؛ اما حتی یک پاسخ هم دریافت نشد، البته جوابهای دیگری دریافت کردیم!
ادامه دارد ...