دیدارنیوزـ مرضیه حسینی: باد داغی میوزد، گوشه روسری محلیاش را کنار میزند، دستهای بچگانهاش تناسبی با صورت تکیده و چروک خوردهاش ندارد. عمق چشمان سیاهش، گویی راوی درد و رنجی بیپایان است، درد زنان و مردانی فراموش شده، مردانی که در وطنشان غریباند، زنانی که تیغ بیتوجهی، هر روز پیکرشان را درو میکند، مادرانی که فقر، عزادارشان میکند و کودکانی که از «گوشت» تنها دیکته اش را مینویسند.
سیستان، سرزمین نیسان
به شهرها و روستاهای سیستان که میروی، اگر شن و ماسهای که باد داغ به چشمت میریزد اجازه دهد که به اطرافت و به آن چیزی که در شهرهای دیگر، آن را خانه مینامند نگاهی بیندازی، سازههای بیشکل و بدقوارهای از آجر و سنگ و گاهی چوب میبینی که خانه نام دارد. اتاقهای کوچکی که بیش از ۵ نفر در آن، اصطلاحا مشغول زندگی هستند.
محرومیت مردم سیستان از حقوق مشابه ایرانیان دیگر، حکایت تازهای نیست، بلکه داستان تکراری و پر آب چشمی است که گویی نه گوشی برای شنیدن آن وجود دارد و نه چشمی برای دیدنش.
یکی از مشکلات جدی مردم سیستان، فقدان امکانات بهداشتی و درمانی است. استان سیستان و بلوچستان با جمعیتی در حدود سه میلیون نفر، دارای ۲۳ بیمارستان است، اما این تعداد بیمارستان و تخت، پاسخگوی نیاز مردمی که هیچ آموزشی برای رعایت بهداشت فردی، پیشگیری و مراقبت در برابر بیماریها ندیدهاند، نیست. برای مثال بیمارستان ۱۵۸ تختخوابی “امام علی (ع) ” در چابهار به عنوان تنها بیمارستان این شهر، با وجود آنکه با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم میکند، باید علاوه بر خدمترسانی به چابهاریها، پاسخگوی جمعیت بالغ بر ۷۰۰ هزار نفری شهرستانهای همجوار همچون نیکشهر، سرباز، قصرقند و جاسک نیز باشد.
زنان این سرزمین فراموش شده، سهم بیشتری از نابرابری دارند. فقدان بیمارستان و درمانگاه به اندازه نیاز و مهمتر از آن، نبود پزشک متخصص در همین درمانگاهها و بیمارستانهای فاقد تجهیزات، سبب شده که مادران زیادی در سوگ فرزندانشان بنشینند و مادران دیگری نیز زایمانهای پرخطری را تجربه کرده و جان خود را از دست بدهند.
شروین میرزایی از زبان «مابانک» زنی سیستانی مینویسد: «دو دختر مثل دسته گل داشتم. یکیشان در ۱۵ سالگی و دیگری در بیست سالگی جلوی چشمان خودم پرپر شدند. دخترک اولم به مریضی دچار شده بود که هرجا میبردیمش نمیدانستند مرضش چیست. با دادکریم بچه را بردیم بیمارستان، میگفتند دخترکم به کما رفته، اما گفتند هیچ تختی ندارند. التماس کردم، ضجه زدم، اما هیچ فایده نداشت. گفتند ببریدش جای دیگر. تا بیمارستان بعدی ۳ ساعت راه بود. آنجا هم تجهیزات نداشتند. بچهام همانجا تمام کرد. دختر دومم به فاصله سه سال بعد مرد. عفونت تمام بدنش را گرفته بود. این بار هم دکتر نبود تا به داد جوونم برسه. من و دادکریم (همسرش) داغ دو جوون دیدهایم. چندباری شنیده بودم که میگفتند ما برای درمان مرضها به سراغ فالگیر و رمال میرویم. باور کنید این موضوع برای حداقل ده سال گذشته بوده است. اینها را میگویند تا مرگ عزیزانمان بر اثر بیماری را به گردن خودمان بیندازند. اما غافل از آنکه کوتاهی میکنند. دستمان نه به جایی میرسد و نه صدایمان شنیده میشود.»
بچه هایی که نمیدانند کباب چیست!
سوء تغذیه و فقدان مواد غذایی سالم و کافی، در کنار عدم آگاهی از اصول بهداشتی، مردم به ویژه زنان و کودکان را به انواع بیماریها دچار کرده است. چهرههای رنگ پریده، لاغر و تکیده با چشمانی گود رفته و بدنی کم توان و نحیف، حکایت از سوتغذیه شدید و کمبود بسیاری از ویتامینها در برنامه غذایی کودکان و زنان دارد.
آقای شاهبازی که در زابل و هیرمند معلم است از تجربه زیستهاش در سیستان و نوع تغذیه خانوارها میگوید: «بسیاری از خانوارها در سال، دو بار هم گوشت مصرف نمیکنند و بسیاری از کودکان حتی نمیدانند کباب چیست. مصرف نکردن میوه و حتی ندانستن نام بسیاری از میوهها نشان از تغذیه بسیار فقیر کودکان و خانوادههای سیستانی دارد»
آقا معلم خاطرات دردناکی از این فقر غذایی مردم و بهویژه کودکان دارد و در این خصوص میگوید: «بچهها اغلب گرسنهاند و تقریبا همه بدون خوردن صبحانه به مدرسه میآیند و همیشه دچار ضعف هستند. در هیرمند چند نیکوکار تصیم گرفتند که صبحانه مختصری مانند نان و پنیر یا نان و مربا در بین دانش آموزان توزیع کنند، بسیاری از دانشآموزان، اما همین نان پنیر ساده را نگه داشته به خانه میبردند تا با خواهر و برادرهایشان تقسیم کنند.»
شاهبازی در ادامه بیان خاطرات دلخراش خود، از توزیع آرد در «محمودآباد» و «لوتک» چنین میگوید: بعضی از خانوادهها که تعدادشان کم هم نیست حتی از تهیه نان هم عاجزند. خیرین یا در بعضی از مواقع دولت، اقدام به توزیع آرد در بین مردم میکنند. ما در طول توزیع آرد، به پیرزنی برخوردیم که دختر کم سن و سال و سه فرزند همین دخترش با او زندگی میکردند. پیرزن به ما گفت که بیش از ۲ شبانه روز است که بچهها هیچ نخوردهاند، حتی نان!
سقط جنین کودکان!
کودک همسری و ازدواج زودهنگام دختران، یکی از مهمترین مصائب زنان در سیستان است. آماده نبودن بدن این دختران برای بارداری و حتی رابطه جنسی در کنار تغذیه نامناسب، مرگ و میر مادران و سقط جنینهای مکرر را موجب شده است. آمار ۱۴ درصد برای مرگ مادران، رقمی تکان دهنده است که مشخص نیست چرا از طرف مسئولین نادیده گرفته میشود.
رُخَک دختری ۱۸ ساله است، او تاکنون دو کودک خود را به دلیل ناتوانی رحم برای نگهداری جنین، سقط کرده است. رخک میگوید: «پدرم اعتیاد داشت. اعتیاد در سیستان مسئلهی عجیبی نیست. بسیاری از مردان و زنان سیستان اعتیاد دارند. هفت بچه در خانه بودیم. به علت اعتیادی که پدرم داشت از کار بیکار شد. خرجی خانه را نمیتوانست تأمین کند. این شد که مرا در ۱۱ سالگی به یک مرد افغان فروخت. زمانی که ازدواج کردم وزیر (همسر رخک) بیست و پنج سال از من بزرگتر بود. دو خواهر دیگرم هم در سن ۱۳ و ۱۵ سالگی ازدواج کردند.»
آقای پردل از اساتید دانشگاه در سیستان، کم کاری مسئولین و نمایندگان سیستان را در لاینحل ماندن مشکلات سیستان دخیل میداند. وی به دیدارنیوز گفت: در سیستان از طرفی مطالبه جدی از طرف مردم برای ایجاد تغییرات بنیادین وجود ندارد و از طرف دیگر، نمایندگان سیستان صدای فقر و محرومیت مردم را به گوش مرکز نشینان نمیرسانند.