بحث ایران در این سند، الگویی ماندگار را آشکار میسازد. بوش نگرانی خود را از انتقال تسلیحات ابراز میدارد و پوتین قول میدهد فناوری موشکی را محدود کند. اما حرکت تاکتیکی جالب پوتین، مطرح کردن شایعه عادیسازی روابط آمریکا و ایران است. او میگوید: «شنیدم شما در حال عادیسازی روابط با ایران هستید.» بوش و کاندالیزا رایس به سرعت این را تکذیب میکنند.

دیدارنیوز-حسن بهشتیپور* : انتشار سند محرمانه [۱]نخستین دیدار ولادیمیر پوتین و جورج دبلیو بوش در ژوئن ۲۰۰۱، پنجرهای استثنایی به یک «لحظه تاریخی امکانناپذیر» گشوده است. این سند نه تنها روایت رسمی دو طرف را به چالش میکشد، بلکه ریشههای عمیق بحران کنونی در روابط روسیه و غرب را آشکار میسازد. تحلیل گفتوگو بین پوتین که در آن زمان تنها یکسال از شروع ریاست جمهوری اش گذشته بود، با جرج بوش پسر که در پنجمین ماه شروع کار در کاخ سفید بود، نشان میدهد که مسیر تقابل کنونی، سرنوشتی محتوم نبوده، بلکه حاصل یک شکست جمعی در درک متقابل، اعتمادسازی و ژئوپلیتیک است.
در این یادداشت تلاش کردم با واکاوی محورهای کلیدی گفتوگو تبادل شده بین پوتین و بوش در۲۶ خرداد ۱۳۸۰ (۱۶ جون ۲۰۰۱) یعنی تنها کمتر از سه ماه پیش از حادثه یازدهم سپتامبر، نشان دهم که چطور نادیده گرفتن درد تاریخی روسیه و انعطافناپذیری غرب، پوتینِ خواهان ادغام در نظم غربی را به پوتینِ معمار ضد نظم هژمونیک کنونی تبدیل کرد. درک این تحول، برای هرگونه تحلیل راهبردی از موازنه قوا در اوراسیا و موقعیت کشورهایی مانند ایران، امری ضروری است. صد البته در این سند به صورت آشکار معاملهگری روسیه بر سر ایران با آمریکا را میتوان به صورت آشکار دید.
یک صبحت صریح در قلعه «بردو»
در ۲۶ خرداد ۱۳۸۰، در آستانه تحولات جهانی شگرف ناشی از ۱۱ سپتامبر، دو رهبر جدید در قلعه بردوی اسلوونی دور یک میز نشستند؛ در یک سو پوتین، رئیسجمهور تازهکار روسیه که وعده ثبات میداد و در سوی دیگر، بوش، رئیسجمهوری که خود را منتقد مداخلات خارجی آمریکا معرفی میکرد.
فضای گفتوگو، به روایت سند، صریح و شخصی بود. بوش این ملاقات را «مهمترین» دیدار سفر اروپایی خود خواند و پوتین بر ایجاد «تماس شخصی» تأکید کرد. اما زیر این سطح دلنشین، گسلهای عمیقی وجود داشت که آینده روابط را رقم میزد.
۱. رویای ادغام: درخواست پوتین برای عضویت در «کلوب غربی»
کلیدیترین بخش سند، مربوط به موضع پوتین در قبال ناتو است. پوتین بهصراحت احساس «حاشیهنشینی» روسیه از این سازمان را بیان کرده و با استناد به درخواست تاریخی شوروی برای پیوستن به ناتو در سال ۱۹۵۴، این پرسش را مطرح میکند: «شاید روسیه بتواند یک متحد باشد؟»
این اظهارات، تصویر رایج از پوتین بهعنوان «تهدیدگر ذاتی» برای غرب را در هم میشکند. او در این مقطع، خواهان پذیرش و تعریف یک جایگاه امن و محترم برای روسیه در نظم پساجنگ سرد بود. پاسخ بوش به این پیشنهاد، تنها یک کلمه بود: «جالب است.» این پاسخ سرد و فقدان هرگونه پیگیری عملی، اولین نشانه روشن از عدم تمایل غرب به بازنگری در معماری امنیتی اروپا بود. ادامه روند گسترش ناتو به شرق در سالهای بعد، این پیام را به کرملین مخابره کرد که آمریکا نه به همکاری با روسیه، بلکه به تحکیم پیروزی خود در جنگ سرد مشغول است.

۲. زخم تاریخی: روایت روسیه از «فروپاشی و فریب»
پوتین در این دیدار، روایتی عاطفی و تاریخی ارائه میدهد که برای درک موتور محرکه سیاست خارجی او حیاتی است. او بر «داوطلبانه» بودن انحلال شوروی و بخشش سرزمینهایی مانند اوکراین تأکید میکند، اما بلافاصله میافزاید که مردم و نخبگان روس «احساس فریب» میکنند. او به وعدههای تحققنیافته کمک مالی (در مقایسه با لهستان و مصر) و تداوم قانون تحریمی جکسون-ونیک علیه روسیه اشاره میکند.
این بخش، خشم از تحقیر تاریخی را نشان میدهد. رویکرد بوش که این روایت را نادیده گرفت و بحث را به سوی ارزشهای لیبرال منتقل کرد، نشاندهنده یک شکاف معرفتی عمیق بود. غرب، درد از دست دادن امپراتوری و جایگاه ابرقدرتی را درک نکرد. این نادیده انگاشته شدن، سوخت لازم برای گفتمان «قلعه محاصرهشده» و بازگشت عظمت را در سیاست داخلی و خارجی رهبر ۳۰ سال آینده روسیه یعنی پوتین را فراهم آورد.
۳. ایران: موضوع ابزاری در بازی بزرگتر
بحث ایران در این سند، الگویی ماندگار را آشکار میسازد. بوش نگرانی خود را از انتقال تسلیحات ابراز میدارد و پوتین قول میدهد فناوری موشکی را محدود کند. اما حرکت تاکتیکی جالب پوتین، مطرح کردن شایعه عادیسازی روابط آمریکا و ایران است. او میگوید: «شنیدم شما در حال عادیسازی روابط با ایران هستید.» بوش و کاندالیزا رایس به سرعت این را تکذیب میکنند.
این تبادل، دو واقعیت را نشان میدهد:
اول، ابزارانگاری ایران: برای هر دو طرف، پرونده ایران در درجه اول کارکردی ابزاری در رابطه دوجانبه داشت. پوتین از آن برای آزمون صداقت آمریکا و تحت فشار قرار دادن واشنگتن استفاده کرد؛ و دوم، فرصت از دسترفته: این گفتوگو در اوج دوره اصلاحات در ایران و طرح «گفتوگوی تمدنها» توسط سید محمد خاتمی رخ داد. پاسخ قاطع و منفی بوش به هرگونه عادیسازی، مسیر تقابل را تقویت کرد و فضایی را که شاید برای دیپلماسی خلاق منطقهای وجود داشت، بست. این تصمیم، همزمان هم ایران را به سمت همکاری استراتژیک بیشتر با روسیه سوق داد و هم زمینه را برای چالش بزرگتر آینده فراهم نمود.
۴. از گفتوگو تا تقابل: گذر به یک نظم جدید
وعدههای قلعه بردو به سرعت محو شدند. در دسامبر ۲۰۰۱، بوش یکجانبه از معاهده ABM خارج شد. در ۲۰۰۴، موج دوم گسترش ناتو به کشورهای بالتیک و اروپای شرقی انجام شد. انقلابهای رنگین در گرجستان ۲۰۰۳ و اوکراین ۲۰۰۴ حوزه نفوذ روسیه را در آنجاها که روسها خارج نزدیک میخواندند، به چالش کشید در نتیجه در فوریه سال ۲۰۰۷، پوتین در کنفرانس امنیتی مونیخ، نظم تحت رهبری آمریکا را بهطور علنی محکوم کرد [۲]و در نخستین حرکت تقابلی روسیه در سال ۲۰۰۸، در واکنش قاطع در برابر عملیات نظامی گرجستان، با حمله همه جانبه موقعیت خود را در اوستیای جنوبی و آبخازیا تثبیت کرد.
این روند نشان میدهد که اعتماد، شکنندهترین دارایی در روابط بینالملل است. هر اقدام یکجانبه آمریکا (خروج از ABM) [۳]یا گسترش ناتو، از دید مسکو تأییدی بر این گمان بود که غرب به دنبال برتری مطلق است، نه مشارکت استراتژیک. واکنش روسیه، تبدیل شدن از یک قدرت خواهان ادغام به یک قدرت ضد هژمونیک بود که قواعد بازی را به چالش میکشد، همانگونه که در حمله به اوکراین شاهد بودیم.
نتیجهگیری: درسهایی برای اوراسیا و ایران
سند ژوئن ۲۰۰۱ یک هشدار تاریخی است. این سند ثابت میکند که بحرانهای ژئوپلیتیک، اغلب محصول ناتوانی در درک دردها، ترسها و روایتهای طرف مقابل است. برای ایران و دیگر کشورهای اوراسیا، این تحلیل حاوی چند درس راهبردی است:
۱. ناپایداری اتحادها: روابط قدرتهای بزرگ میتواند به سرعت از همکاری به تقابل تبدیل شود. دیپلماسی متوازن و تنوعبخشی به روابط، یک ضرورت استراتژیک است.
۲. ابزار بودن منطقه: همانگونه که از این سند بر میآید پیش از شروع پروندهسازی هستهای برای ایران از مرداد ۱۳۸۱، در عمل نشانههای همسویی هر دوطرف علیه ایران در سند ۲۶ خرداد ۱۳۸۰ یعنی حدود ۱۳ ماه قبل از آن کاملا آشکار است. ایران در این دوره در واقع ابزاری در دست روسیه برای معامله با آمریکا پنداشته میشد. بر این اساس کشورهای منطقه باید همواره مراقب ابزارانگاری در «بازی بزرگ» بین قدرتها باشند و منافع ملی خود را به وضوح تعریف کنند.
۳. اهمیت درک تاریخی: هرگونه تعامل با روسیه یا تحلیل از آن، بدون درک روانشناسی تحقیر و احیای مجدد این کشور از سوی غرب، ناقص و گمراهکننده خواهد بود.
انتشار این سند، روایت ساده «تهدید روسیه» را پیچیده میکند و بخش قابل توجهی از مسئولیت را متوجه خطای راهبردی و انعطافناپذیری غرب میسازد. درک این ریشهها، نه برای تبرئه، که برای خروج از چرخه معیوب تقابل و یافتن فرمولهای جدید همزیستی در اوراسیای پرآشوب، ضروری است./ موسسه مطالعات ایران و اوراسیا
پینوشتها: