![ابراهیم اصغرزاده: جریان پایداری، حاصل سزارین طیف اصولگراست/ عدم مشارکت ۶۰ درصدی زلزله ۱۰ ریشتری در سیاست ایران بود](/files/fa/news/1403/4/14/472172_498.jpg)
مسعود پیوسته خبرنگار سیار دیدارنیوز در روز رای گیری به سطح شهر و حوزه های اخذ رای رفته و با مردمی که پای صندوق رفتهاند گفتوگو میکند.
دیدارنیوز ـ سرویس سیاسی: امروز جمعه هشتم تیر 1403 (روز انتخابات ریاست جمهوری)، مسعود پیوسته خبرنگار دیدارنیوز به سطح شهر رفته و مشاهدات خود را از مراکز و حوزه های اخذ رای برای ما ارسال میکند، آنچه می خوانید گزارشهای دریافتی از مسعود است:
مسجدجامع بقیهالله، واقع در خیابان شیخ بهایی، ساعت یازده و پانزده دقیقه روز انتخابات چهاردهمین دوره ریاست جمهوری، از پدر و دختری که رای دادهاند، میپرسم چرا در انتخابات شرکت کردید؟ به اتفاق اول میگویند، به پزشکیان رای دادهایم. از چرایی حضورشان میپرسم. دختر که حجابش کامل (چادر) است، میگوید: «برای حفظ نظام و استقلال.»
پدر، بلافاصله حرف دخترش را پی میگیرد و میگوید: «فقط حفظ نظام نیست، بلکه گفتهی رهبری هم هست. ما آمدیم شرکت کردیم که مشت محکمی به دهان آنانی بزنیم که قصد شرکت در انتخابات را ندارند.»
از جوان بیست سالهای که رایاش را در صندوق انداخته میپرسم، نسل زد هستی؟ چرا در انتخابات شرکت کردی و رئیس جمهور مطلوبت چه ویژگی یی دارد؟
میگوید: «من نسل زد نیستم و نسل زد را باور ندارم. با نسل زد، کشور درست نمیشود. من شرکت کردم برای سفرهی مردم. وقتی فقر باشد، پایه همهی بدبختیهای ماست. رای دادم که وضعیت و کیفیت سفرهی مردم تغییر کند.»
به خاطر کارت ملیام رای داد، توی برگه نوشتم در راه خدا!
ساعت ۱۰ صبح امروز، جمعه در میدان فرهنگِ یوسف آباد، دیدم رانندهی اتوبوس از ماشین پیاده شد و دو سه مسافرش تسلیم توقف پیش آمده بودند و راننده رفت پای صندوق، رای ش را انداخت. موقع حرکت از او پرسیدم چرا شرکت کردی؟ گفت: «بیشتر بخاطر کارت ملی ام شرکت کردم! اینکه شماره ملی ام در لیست شون ثبت بشه. برای پیش بینی و پیشگیری از روزهایی که میخواهیم شناسنامه را تعویض کنیم مشکلی پیش نیاد.»
لهجه اش آذری بود. گفتم به همولایتی ات رای دادی؟ گفت نه. به هیچ کدام شان. روی برگه نوشتم: «در راه خدا.»
ساعت دوازده روز جمعه هشتم تیرماه، در اطراف میدان ونک، خیابان والی نژاد، داخل بیمارستان شهید هاشمی نژاد، صندوق رای گذاشته اند که بیمار و غیر بیمار، آرای شان را در صندوق بریزند. از یکی که روی صندلی نشسته است، میپرسم در صف رای هستید؟ گفت: «نه، اینجا برای کار درمانی مان نشسته ایم. منتظریم صدای مان کنند. اگر میخواهی بروی رای بدهی بروید آنجا پای صندوق. فعلا خلوت است.»
ساعت سیزده روز جمعه، حسینیه ارشاد، یکی از نقاط کانونیی انواع انتخاباتها در تهران، شور حضور پررنگ بود. چهرههای توی صف هم که آرام آرام حرکت میکردند، یاس و امید را چند خط در میان میشد درشان دید. برخی امیدوار بودند که به کسی که رای میدهند، همان رئیس جمهور خواهدشد، برخی هم رای شان پناه برخدایی و مردد بود که نمیدانستند پیامد آرای شان چه اتفاقی میافتند. در دقایق حضورم در حسینهی ارشاد، به چهرههای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی برنخوردم، ولی خبرنگاران داخلی و خارجی، گاهی شاید پررنگتر از رای دهندگان در بیرون و داخل حسینیه جلوه داشتند.
مسجدجامع جمهوری اسلامی در تقاطع ولیعصر، جمهوری اسلامی. مانع عکس گرفتن و مصاحبه شدند. نیروی مسلح و مدیران صندوق نگذاشتند.
از کسبهی این منطقه، یک جوان زیربیست سال، هنوز شرکت نکرده و احتمالا رغبت حضور هم نداره. کسبهی دیگر، تازه از رای دهی برگشته. میگوید امیدوارم تغییرات اقتصادی پیش بیاد. ادم صبح که از خواب بیدار میشه، امنیت روحی، روانی و اقتصادی داشته باشه.
نسبت به سیاست خارجی نظر نداشت. میگفت بحث مناسبات بین الملل، بحث تخصصی هست به ما مردم ربطی نداره. حالا هسته ای، هرچه.
حرف از بی رغبتی و بی اعتمادی هم شد. گفت از هشتاد و هشت به این ور، اون اعتماد مردم از دست رفته و همه چی لق شده.
هر چه پایینتر میرویم در اطراف بیت رهبری، تعداد صندوقهای رای در مدارس و مساجد، بیشتر میشه.
دبستان هجرت، نرسیده به نقاطع امام خمینی (سپه) یکی از مراکز رای گیری است.
سه چهار نفر داخل هستند. اینجا هم نمیشود عکس گرفت.
پایینتر از جمهوری در امتداد ولیعصر. کسی رای ش را داده و میگوید به کسی رای دادم که کاری و کارامد باشه.
از این چهار نفر، به اونی که میدانستم کارآمده رای دادم.
افسر پلیس، که رئیس حراست فیزیکیی این مرکز رای گیریه و شنوندهی دیالوگ مون، خطاب به دوتایی مون میگه آره دیگه، ده بیست سی چهل کرده! سپس هر سه میخندیم. نزدیکی منیره، میرسم به مسجد فخریه که محل اخذ آراست.
پدر و پسری پس از رای دادن، در حال خروج از مسجدند، از پسر که هیکل ورزشی داره، میپرسم اولویت تون در حل مسائل مملکت چیه که میخوای رئیس جمهور، اول سراغ اون بره؟ با کمی مکث گفت: «معیشت.» گفتم بعدیش؟ سکوت کرد. پدر به کمکش امد. هیچی این جوون تا حالا ازدواج نکرده.. گفتم موضوع اشتغال؟ هر دو بالبخند و حس دستیابی به پاسخ گفتند: «بله بله!»
داخل خیابان اسدی منش در محدودهی منیره، دبیرستان شهید بهشتی، یک خانوادهی چهارنفره، رای شان را داده اند و در حال خروج از حیاط خلوت و بزرگ مدرسه اند. برای شان، اول، صداقت و کارآمدی رئیس جمهور مهم بود که از بین شان، فرد صادق و لایق را یافته و به او رای داده بودند. امیدوار بودند اگر پیروز انتخابات شود، تورم را کنترل کند. به معیشت هم توجه کند.
پدر هم مستقلا وارد بحث شد که یک کار دیگر هم بکند. اینکه وقتی وارد ادارهای میشویم که کارمون راه بیفته، با رشوه دادن و امروز فرداکردن مواجه نشیم.
درساعات پایانی رای گیری، جمعه، هشتم تیرماه (از حدود ساعت بیست و سی دقیقه تا ساعت ۲۲) وارد محدوده ی بهشتی، سهروردی، سیدخندان شدم که شاید در مراکز اخذ رای این منطقه، جنب و جوش های فوق العاده ای ببینم.