
چند ماهی است که اکران سریالهای متعدد در شبکه نمایش خانگی، بینندگان میلیونی را به خود جلب کرده و قواعد تازهای به وچود آورده که متفاوت از صدا و سیماست. سرگرمیسازها مسیر جهانی را طی میکنند.
دیدارنیوز ـ آرش بزرگمهر: کمپانی نتفلیکس در حال مذاکره با دیوید فینچر است. موضوع بحث؟ قانع کردن فینچر برای ساختن نسخه امریکایی بازی مرکب. نتیجه؟ نسخه امریکایی چنگی به دل میزند یا میرود همانجایی که نسخه امریکایی فیلمهایی، چون حلقه، پیرپسر، دختری با تاتوی اژدها و ... رفتهاند؟ فعلا اینها پس حرف است. مسئله اصلی این است که انگار ذائقه مردم عوض شده است و بیشتر دوست دارند سریال ببینند تا فیلم. کمپانیها هم به این راضیاند که روی این موج سوار شوند و پول درآورند. شاید به همین دلیل است که به ازای چند سریال خوب، یک یا دو فیلم خوب داریم، هرچند که باز اینجا گیر میکنیم که تعریفمان از فیلم خوب چیست.
با همین متر و معیار اگر جلو برویم آن وقت میپذیریم که ساخت سریال هریپاتر هم حتما جذابیتهای خودش را دارد و اساسا میتوانیم بپذیریم که فعلا، دورْ دورِ سریالسازی است و این تبی است که فعلا قرار نیست فروکش کند.
به دلایل بالا باید دستِ زور کرونا را هم اضافه کنیم: کرونا آمد، مردم خانهنشین شدند و بیشتر ترجیح دادند وقتشان را با تماشای سریالی پر کنند که چند شب و چند هفته ادامه داشت، انگار علاقه مردم به رمان و ترجیح آن به مجموعه داستان، به شکل دیگری در حوزه سینما و شبکه نمایش خانگی تعریف و تعبیر شده است.
ایران هم از این قاعده مستثنی نبوده و نیست. همه آن توش و توانی که زمانی قرار بود مصروف سینما شود، یکجا سرازیر شد به شبکه نمایش خانگی. اینجا، اما تومانی یک عباسی فرق معامله است. اولا صدا و سیمای ایران دیگر آن رسانه یکهتاز قبل نیست که بهترینها را جلب کند و مردم برای تماشای سریالهای عید و ماه رمضان، وقتشان را خالی کنند. دیگر نه خبری از شبههای برره است نه بزنگاه، نه ترش و شیرین و متهم گریخت. نه مهران مدیری هست، نه عطاران و تنابنده و غیره. آخرین تیر ترکش هم که سریال پایتخت بود که عواملش عطای کار را به لقایش بخشیدند و برای ادامه کار، یک نَه گفتند تا نُه ماه روی دلش نکشند و خلاص.
دوم اینکه شبکه خانگی هم آنقدر طرفدار پیدا کرده که تا چند هفته دیگر، چند پلتفرم به پلتفرمهای فعلی اضافه میشود و این یعنی عرصه رقابت برای تلویزیون ایران بیش از پیش تنگتر میشود و تهمانده آنچه برای عرضه مانده، قطعا ته میکشد، مگر آنکه به قول حافظ «روح فیضالقدس اَر باز مدد فرماید» و سریالی روی آنتن برود و برگ برنده تلویزیون باشد که با شرایط فعلی، به چیزی فراتر از معجزه نیاز هست.
مورد آخر هم شتر روی نردبان است. مردم آنچه را در شبکه نمایش خانگی تماشا میکنند نزدیکتر و ملموستر به واقعیتی میبینند که در تلویزیون ایران نشان داده میشود. بازیگران رنگ و لعاب بهتری دارند، خط قرمزها جلوتر است، و ممیزیها کمتر. پس یک رابطه ساده ساخته میشود، پول بیشتر، عوامل بهتر، خروجی بهتر و سرگرمکنندهتر. وقتی پای بخش خصوصی در میان باشد دیگر خبری از دستوریسازی نیست. بازار رقابت تعیین میکند که چه اثری بهتر است و سود بیشتری دارد. نمونه آخرش همین سریال پوست شیر است که گوی سبقت را ربود و شد بالانشین تمام سریالها. پوست شیر نشان میدهد پلیس اداره آگاهی، آنجا که ایجاب میکند، جوری با مظنون پرونده تا میکند که در بازجویی خودش را خراب میکند. آدمهای این سریال- که مثل هر سریال دیگری میشود روزها آنها را نقد کرد و دربارهشان نوشت و حرف زد- خاکستریهای جذابی هستند که مابهازای بیرونی زیادی دارند و نزدیکترین نمونه به آنها با هزاران فرسخ فاصله در تلویزیون ایران دیده نمیشود و نخواهد شد.
پس حالا که مردم دنیا ترجیح میدهند سریال تماشا کنند، حالا که ناداستانها را به رمان ترجیح میدهند و حالا که سنبه سرمایهگذاران سریالها پرزورتر است، شاید سرنوشت سینمای ایران هم چنین شود که سالی چند فیلم قابل تحمل ساخته شود و باقی، بقای شبکه خانگی باشد. اشکالی هم ندارد. مفت چنگشان. اثر خوب میسازند- با معیارهای ایران البته- و باید هم فروش خوبی داشته باشند. پس تا باد چنین بادا.
این ماجرا البته برای تصمیمگیران صدا و سیما هم پیام مهمی دارد: اگر میخواهند قافیه را بیش از این نبازند باید اثری تولید کنند که حسابی داغ باشد، نه بیات و ماسیده، چون فعلا قاعده بازی این است: «بعضیها داغش رو دوست دارن» و تعداد این بعضیها، این روزها خیلی زیاد است.