کودکی دوران پر از شادی و بازیگوشی است؛ شیطنتها وخندههای از ته دل، قهر وآشتی های روزانه، اسباب بازی، پارک و ... دنیای کودکی را میسازد که رویایی بزرگ شدن را همراه با امید و آرزوهای رنگارنگ در سر دارد، دنیایی که همه ما آن را گذراندهایم؛ اما کودکی برای همه هم اینگونه نیست. جنگ، فقر و محرومیت یا... گروهی را از شهر و دیار و کشور خود آواره کرده است؛ آنهایی که برای ما ایرانی دیگر مثل همنوعمان شدند، افغانها در شهری مثل کرمان در همه محلات زندگی میکنند. برای کودک افغان که از زمانی که چشم گشوده در غربت و فقربود دیگر بازی کودکانه در کوچه و خیابان طعم دیگری دارد، او معنی اسباب بازی راجور دیگری میفهمد؛ هر چند به ظاهر شاد و سرمست از شور کودکی است اما ترس را در نگاه و حرکاتش میبینی؛ او یاد گرفته که همیشه فرارکند و مواظب باشد که به حریمش تجاوز نشود، این را به عنوان یک عکاس وقتی دوربین را به سمت کودکان گرفتم دیدم او یاد گرفته که نگذارد حریم امنش حتی با عکسی خدشه دار شود، اگر حریمی برایشان باقی مانده باشد دنیایی او دنیای دیگری است، دنیایی کودکانه اما در دل مهاجرت، آن هم مهاجرتی توام با ترس و اندوه و نگرانی از آیندهای نامعلوم که برایش رقم زدهاند.
عکس: رحیم بنی اسد آزاد