دیدارنیوز ـ آنهایی که دلسوز دولت هستند هیچگاه جا خالی نمیدهند یعنی میپذیرند که نباشند اما حاضر نیستند دولت ذرهای برای بودن آنها تضعیف شود. آنان سیاسیونی هستند که دل در گرو پیشرفت کشور دارند و هر آنچه بتوانند به روحانی کمک میکنند تا دولت در مقابل مخالفان داخلی و خارجی سربلند باشد. علی باقری از جمله مردانی است که خدمت را سرلوحه کار خودش قرار داده و در دولت احمدینژاد به دلیل تفاوت آنچه در وزارت کشور میگذشت با آنچه او برای تعالی کشور در ذهن داشت، حاضر به خروج از ساختمان خیابان فاطمی شد. علی باقری که سابقه فعالیت سیاسی زیادی دارد اکنون رئیس دفتر سیاسی حزب توسعه ملی است، همان حزبی که تعدادی از سیاسیون سرشناس عضو آن هستند. «آرمان» درباره اتفاقات اواخر دهه ۷۰ و دولت اصلاحات با علی باقری گفتوگو کرده که میخوانید.
در دولت اصلاحات به عنوان مدیرکل سیاسی وزارت کشور مشغول فعالیت بودید و به نوعی در بطن بسیاری از حوادث و رویدادهای دولت اصلاحات قرار داشتید و به فضای سیاسی آن دوره اشراف داشتید، یک مقایسه نسبی از فعالیت سیاسی آن ایام و حال حاضر ارائه کنید.
مقایسه شرایط سیاسی دولت اصلاحات و دولت آقای روحانی در برش سیاست داخلی آن، در بسترهای پدید آورنده این 2 دوره، قابل قیاس با هم نیست. دولت اصلاحات برآمده از انتخاباتی بود که توسعه سیاسی از مهمترین شعارهای مطرح شده بود.
میتوان این فضای جدید که شامل هجمهها به دولت مستقر هم میشود را ناشی از یک نوع گشایش سیاسی یا آگاهی یا به نوعی خرد سیاسی جامعه دانست که مردم دولت را خط قرمز نمیدانند و نقد خود را آشکارا بیان میکنند؟
با این سخن موافق نیستم که جرأت نقد و هجمه مخالفان دولت نشان دهنده آزادی یا آگاهی بیشتر است. باید قدرت عمل منتقدان را سنجید آنهم نه صرفا منتقدان دولت که همه منتقدان را. دستگاه اجرایی جزئی از قدرت سیاسی کشور است. جزئی که هرچه زمان میگذرد، جزئیتر و کوچکتر میشود. اگر بخواهیم مبنای آزادی بیان در کشور را آزادی مخالفان دولت اصلاحات و دولت روحانی بدانیم، به بیراهه رفتهایم. انتقاد، پرخاش و تهاجم به این دولتها هزینهای نداشته و از این نظر معیار مناسبی برای سنجش نیست.
منظور آزادیهای سیاسی مألوف نیست بلکه کنشهایی مد نظر است که طی چند سال گذشته از سوی جامعه و فعالان سیاسی و مدنی مشاهده شده است. مثل شکلگیری برخی کمپینها از جمله «فرزندت کجاست؟ شفاف سازی، پاسخگو باشید و...» که اخیرا صراحت بیشتری یافته است.
بله؛ از این منظر پذیرفتی است که فضای کنشگری تغییر یافته که این هم بیشتر به موجب پیشرفت تکنولوژی بوده است. در واقع امر حادث و تحمیلی به شرایط کشور است. پیشرفت تکنولوژیهای ارتباطی، «انتخابی» نبوده است بلکه شرایط به گونهای پیش رفته است که مقابله با آن تقریبا ناممکن شده است. ارزیابی من این است که پیشرفتها و آگاهیهای سیاسی جامعه بیشتر ناشی از تحمیل قهری وسایل ارتباط جمعی است. اما نکته بعدی این است که فضای کنونی باعث پاسخگو شدن دولت و بخشی از نهادهای دیگر شده است، اما در همین فضای ایجاد شده توسط تکنولوژیهای ارتباطی، شاهدیم که برخی به مقابله با آن برآمدهاند و حتی برخی برخوردها با فعالان این فضا (فضای مجازی) بعضا شدت یافته و غیر از رئیسجمهوری و مجموعه دولت، سایر بخشها و نهادها با نقدهای بیمحابا و تند مواجه نمیشوند.
به یاد داریم که دولت در دهه شصت و هفتاد در نگاه مردم انقلابی دارای نوعی حرمت بود. حرمتی که موجب میشد با مخالفان دولت در آن سالها برخوردها سختگیرانه باشد.
* درست است. من سهم پیشرفت تکنولوژی و همین فضای مجازی را بسیار پررنگ میدانم. البته جامعه هم به این آگاهی رسیده است که میتواند قدرت را نقد کند اما باید دید این امر ناشی از یک انتخاب هوشمندانه عرصه قدرت بوده یا پیشرفت تکنولوژی که با همه سختگیریها خود را به عرصه قدرت تحمیل کرده است؟ دیگر نمیشود مقابل این فضا مقاومت کرد. نتیجه این رویکرد جدید، عرفی شدن فضای نقد و مطالبهگری شده است. جاری شدن تکنولوژی در زندگی روزمره مردم، مسئولان را ناگزیر به شفاف سازی و پاسخگویی کرده است. همین عرفی شدن باعث تقدس زدایی از دولت شده که اتفاقی مبارک است. اما همچنان معتقدم دلیل این مهم، پیشرفت تکنولوژی است.
اگر دوران اصلاحات را «بهار فضای سیاسی» و دوران احمدینژاد را خزان این فضا بدانیم، آیا میتوان گفت رخدادهای سیاسی سالهای آخر دهه 80 فضایی نوین ایجاد کرد و موجب پوستاندازی فضای سیاسی جامعه و آغاز دوره جدیدی از کنشگری سیاسی و اجتماعی شد؟
با این نظر موافقم. اساسا دو دهه اخیر، در بحث کنشگری سیاسی، سیری رو به جلو داشته است. حتی دوره احمدینژاد هم جامعه را با تجربیات جدید آشنا کرد. باید دوران 8 ساله احمدینژاد را تجربه میکردیم و مثلا با نوع بیان و مطالبات مردم روبهرو میشدیم تا شاهد پختگی بیشتر کنشگران جامعه، دستگاهها و نهادها میشدیم. رفتارها نسبت به 10 سال قبل به مراتب مدنیتر، عرفیتر و عقلانیتر شده است که حاصل همان تجربه دولت پس از اصلاحات است. البته برای همه بخشها و جریانها تجربه تلخی بود اما وقتی یک نگاه درونی به آن فضا داشته باشیم، میبینیم همه ما تجربه اندوختیم. اکنون، هم در شیوه اعتراضات و هم در شیوه مواجهه و مدیریت میدانی اعتراضات، شاهد یک عقلانیت و مدنیت رو به جلو هستیم که آثار تلخی همان ایام است. بنابراین از این سیر رو به جلوی جامعه، کاملا دفاع میکنم.
شما در حوادث کوی دانشگاه در سال 78 در وزارت کشور مسئولیت داشتید. حرف ناگفته یا مشاهده خاصی از آن حادثه دارید؟
حرف ناگفته خاصی ندارم. اما آن موقع در استان گیلان خدمت میکردم. اتفاقا همان شب حادثه در تهران بودم ولی در وزارت کشور مسئولیتی نداشتم. در جریان مسائل بودم اما کار سازمانی نمیتوانستم انجام بدهم.
به نظر شما اشتباه شب حادثه را چه گروهی مرتکب شد؟
البته الان دیگر مشخص است که حرکت فاجعه بار را چه کسانی انجام دادند. الان حادثه کوی تاریخی شده است. در همان مقطع هم رهبر انقلاب از حادثه کوی دانشگاه به عنوان «فاجعه» یاد کردند. مواجهه با دانشجویان معترضی که در کوی و سپس در خیابان امیرآباد تجمع کردند را عامل اصلی حادثه میدانم؛ هر چند حضور در خیابان به دلیل نداشتن مجوز لازم، قانونی نبود. نوع مواجهه و برخورد عجیب با یک رفتار دانشجویی، زمینه اصلی حادثه بود. البته آن موقع ما از انگیزه و دلایل چنین رفتاری از سوی مهاجمان به کوی خبر نداشتیم.
آیا به خاطر دارید که چهرههای شاخص مهاجمان هدایت عناصر خودسر را به عهده گرفتند؟
در شب حادثه در کوی حاضر نبودم. البته در تهران بودم ولی چون همسرم مسموم شده بود، در آن ساعات اولیه بر بالین همسرم بودم. حوالی ساعت یک شب بود که آقای داوود سلیمانی که از زمان دفتر تحکیم با ما دوستی داشت و آن موقع معاون دانشجویی دانشگاه تهران بود، به موبایل من زنگ زد که «من مصطفی [تاجزاده] را کار دارم اما نمیتوانم پیدایش کنم. تو از او خبری داری؟ میتوانی پیدایش کنی؟» البته شب 18تیر آقای تاجزاده در یک مهمانی فامیلی حضور داشت که اتفاقا آقای صفارهرندی هم در عروسی بودند. تاجزاده و صفار فامیل هستند و مجلس عروسی هم برای خانواده نزدیک آقای صفارهرندی بود. به همین دلیل آن شب تاجزاده در دسترس نبود. به همین جهت من هم نتوانستم کمکی کنم. تصور نمیکردم مساله آنقدر جدی باشد که خودم حساس بشوم. صبح که به کوی رفتم تازه فهمیدیم جریان چیست! من چند روزی تهران ماندم و با همکاران به کوی میرفتیم و سرکشی میکردیم، اما در روزهای بعد که خودم در کوی و اطراف آن بودم، چهرههای مطرحی را میدیدم. امثال ا...کرم، حاجبخشی و دهنمکی و افراد شاخص آن جریان را دیدم.
در دوره احمدینژاد چه بودید؟
من چون در استخدام وزارت کشور نبودم، پس از پایان دولت اصلاحات چمدانهایم را بستم. البته تصمیم جمعی دوستان بر این بود که کسی استعفا ندهد. تعامل ما با آقای علی جنتی به عنوان معاون سیاسی وزارت کشور دولت آقای احمدینژاد بودند که خب، وزیر هم آقای پورمحمدی بود. 2 ماهی هم در وزارتخانه ماندم. با آن تیپها میشد کار کرد ولی به هر حال تصمیم بر این شد که در وزارت کشور نباشیم. چون کار در سیستم احمدینژاد برای ما قابل تحمل نبود تا اینکه اواخر آبان 84 از آن دولت خارج شدیم. خود آقای جنتی هم 8 ماه بیشتر دوام نیاورد اما مجموعه افراد وزارت کشور و مدیران آن، چندان احمدینژادی نبودند. بنابراین به خاطر منش شخصی و تشکیلاتی، آن دوران به کارهای شخصی خود پرداختم.
به مسائل روز بازگردیم؛ اصلاحطلبان نقدهایی به دولت دارند و معتقدند به اندازه کافی دولت و رئیسجمهور به آنها بها نمیدهند، شما رابطه جریان اصلی حامی دولت روحانی با شخص ایشان و مجموعه دولت را چطور ارزیابی میکنید؟
ابتدا چند نکته را متذکر میشوم که نوع ارتباط اصلاحطلبان با انتخاب آقای روحانی به شکلی است که شخصا اگر 10 بار دیگر هم به سال 92 و96 باز گردیم، باز هم به روحانی رأی خواهم داد و به هیچ وجه پشیمان نیستم. حتی با علم به اینکه گفتارها و رفتارهای سال 97 آقایروحانی را هم دیده باشم، باز هم هر کاری که برای انتخاب روحانی لازم بود انجام میدادم. نکته دوم در خصوص عملکرد روحانی بهخصوص در یک سال اخیر، از نگاه اصلاحطلبان، نقاط ابهام و اشکال فراوانی وجود دارد. یعنی آن چه در یک سال اخیر انجام دادند، در نوع چیدمان کابینه و نوع ادبیات و مواضع، نقدهای جدی به روحانی وارد میکند. تصور میکنیم که روحانی در همین شرایط، محدودیتها و «هر روز یک بحران» که از دوره اصلاحات هجمهها سختتر و سنگینتر شده است، میتوانست با انتخابهای درستتر چه انتخاب وزرا و معاونان، چه انتخاب سیاستها و چه انتخاب صحیح ادبیات و دیالوگ و... بهتر عمل کند؟ از این منظر، اصلاحطلبان «حامی-منتقد» روحانی و دولت هستند. همان بحثی که برخی اصلاحطلبان مطرح میکنند که اتحاد و انتقاد یعنی متحد دولت ماندن و در عین حال نقد دولت را هم فراموش نکردن. اصلاحطلبان کلیت تفکر، عملکرد و سیاستهای دولت روحانی را قابل اتحاد میدانند و با آن همذاتپنداری میکنیم و اصراری نداریم که خرج خود را از دولت جدا کنیم.
اما انتقاد هم داریم و همواره آن را مطرح میکنیم. بنابراین در مجموع، اصلاحطلبان در عمل، بی کم و کاست باید سیاست اتحاد و انتقاد را پیگیری کنند. نحلههایی از اصلاحطلبان به عرصه اتحاد کامل با دولت روحانی غلتیدهاند، اما به خود اصلاحطلبان هم نقد وارد است که هنوز نتوانستهاند در مناسباتشان با دولت، به یک نقطه درست و صحیحی برسند. به نوعی همچنان رودربایستی دارند. در این بین برخی به ورطه اتحاد کامل با دولت وارد شدند و عدهای هم بدون توجه به شرایط کشور غیرمنصفانه به نقد دولت روی آوردهاند که اکنون هر دو طیفها را در اصلاحطلبان داریم. یکی از واجبات جریان اصلاحات، تنظیم روابط با دولت است.
واقعا اصلاحطلبان با دولت رودربایستی دارند؟
بله؛ برخی از جریانهای اصلاحطلب با دولت تعارف دارند. الزاما هم رودربایستی نداشتن دلیل پرخاشگری و انتقاد تند نیست. مشکلات دولت را ندیدن، محدودیتها و معذوریتهای آن را ندیدن یا اینکه تمام کاسه کوزهها را بر سر دولت هم شکستن، جوانمردی نیست. این مسائل را باید رعایت و با عملکرد ضعیف دولت و مدیران دولتی تفکیک کرد. برخی تصمیمات و سیاستهای دولت باعث ایجاد بحران یا تشدید بحران شده است. در اینگونه موارد باید بدون لکنت و تعارف و در عین حال دوستانه، مسائل و نقدها بیان شود. لازم هم نیست همه نقدها علنی بیان شود که البته باید دولت را علنی هم نقد کرد، اما مطابق با موضوع و مساله مورد نقد میتوان در جلسات خصوصی یا نشستها این مسائل را صریح مطرح کرد. در جایی هم لازم است باید در عرصه عمومی و در رسانهها، دولت را مخاطب قرار داد تا دولت هم بداند که از این منظر مطالبات و نقدهای جدی به عملکردش وجود دارد تا بتواند خود را با پایگاه اصلی اجتماعی خود مطابقت دهد. به نظر میرسد دولت روحانی طی یک سال اخیر و به علت وجود فشارهای جریان رقیب، بیشتر درصدد پاسخگویی به مطالبات به رقبا و برخی مهاجمان بیپروای خود است.
دولت برای ساکت کردن دلواپسان وقت زیادی میگذارد در حالی که تجربه ثابت کرده که روش این جریانها و افراد مشخص، سقف و حد معینی ندارد و پایانی بر آن متصور نمیتوان شد. پاسخ دادن به دلواپسان یعنی تحت تاثیر «هل من مزید» طلبیدن آنها واقع شدن و ورود به عرصههای جدید هجمه به دولت. در چنین شرایطی دلواپسان مداوم و پیوسته سنگرهای خود را گامبهگام جلوتر میآورند. البته این سخن به آن معنی نیست که سخنان و نقدهای منطقی شنیده نشود، حرف و نقد منطقی را باید گوش داد و به آن توجه کرد، اما توجه به مطالبات پایگاه اصلی رأی خود و نه مطالبات و درخواستهای شخصی و فردی، بلکه مطالبات کلان و ملی جریان اصلاحات را دولت باید مکلف به اجرایشان باشد؛ نه به خاطر اصلاحطلبان، بلکه برای منافع ملی. مطالبات کلان اصلاحطلبان در جهت منافع ملی کردن است و نه برای فربه کردن و سود جستن خود. بنابراین اصلاحطلبان باید یک بازتعریفی از رابطه خود با دولت را در جهت منافع ملی کشور داشته باشند و همان سیاست «اتحاد و انتقاد» را پی بگیرند.
پس نگاه شما به رابطه جریان اصلاحات با دولت، بیشتر از منظر اصلاحطلبانه و در درجه بالاتر از آن یک نگاه ملی است تا فردی و جریانی.
بله؛ دقیقا از یک نگاه اصلاحطلبانه میگوییم که ما باید چه بکنیم. به عمل اصلاحطلبان اشاره دارم و با موانع ایراد شده توسط دولت در مقابل اصلاحطلبان کاری ندارم. فراموش نکنیم که دولت چه مشکلاتی داشته و دارد. چه دستاوردهایی برای کشور داشته است. از طرفی هم کارهای نادرستی را که به منافع مردم و کشور آسیب میزند، بدون لکنت و دوستانه و نه پرخاشگرانه مطرح میکنیم. نقد ما باید سازنده و تاثیرگذار باشد. الزاما انتقاد، نباید رسانهای باشد. مبنا تاثیر سخن نقادانه است. همین نقد منصفانه و اثرگذار میتواند بهترین پشتوانه برای دولت باشد.
برخی معتقدند که اصلاحطلبان نمیتوانند در قبال عملکرد دولت روحانی «جا خالی بدهند» یعنی شکست یا موفقیت دولت روحانی را همانا شکست یا موفقیت جریان اصلاحات میدانند. آیا واقعا این چنین است که اصلاحطلبان باید مسئول صفر تا صد دولت روحانی باشند؟
هم آری هم خیر! آری، یعنی اینکه اقدامی که اصلاحطلبان برای حمایت از روحانی و به ریاست جمهوری رسیدن او در سال 92 و 96 کردهاند، کاملا قابل دفاع است و بنده از کلیت چنین اقدامی دفاع میکنم و پای آن میایستم و با هر کسی که لازم باشد بر سر دفاع از روحانی و چرا روحانی و نه دیگران، بحث میکنم. پاسخگوی انتخاب خود هستیم. اینکه چقدر مسموع باشد و جامعه بپذیرد یا نه، بحث دیگری است. اما در کجاها پاسخم خیر است؟ با توجه به اینکه در این بخش باید پاسخگو باشیم و مسئولیتپذیری خود را داشته باشیم اما باید صراحتا بگویم که این دولت، دولت اصلاحطلبان نیست. از زیر بار مسئولیت فرار نمیکنیم زیرا روحانی حاصل خرد جمعی و تصمیم کل جریان اصلاحات است اما اصلاحطلبان در عمل این دولت در عرصه اجرا و در ریز مسائل و تصمیمگیریها، نقش نداشتهاند.
کار دولت در دست اصلاحطلبان نیست. بنابراین از این منظر پاسخم منفی است زیرا تنها کابینهای را که کل جریان اصلاحات باید پاسخگوی ریز و درشت آن باشند، کابینه دولت اصلاحات است. اگر پذیرفتن مسئولیت میتواند آرامش را به جامعه بازگرداند، حرفی نیست، اما واقعیت چیز دیگری است. دولت دست اصلاحطلبان نیست که بخواهند پاسخگوی عملکرد اجرایی دولت روحانی باشند. اینکه جامعه از این اوضاع چه فهمی برای انتخابات 1400 و آینده اصلاحطلبان خواهند داشت بحث دیگری است.
همین مسائل آینده جریان اصلاحات را به شرایط فعلی کشور گره زده و ممکن است به کلیت این جریان لطمات سخنی وارد شود.
درست است. برای همین است که میگویم سیاست اتحاد و انتقاد را باید پی گرفت. یک جهت اصلی این امر میتواند به منافع ملی ما کمک کند و در شرایط خطیر و سخت فعلی چارهساز باشد. نگاه به آینده کشور است و منافع ملی ما ارجحیت دارد. اما منکر این نیستم که این سیاست میتواند به تعامل جریان اصلاحات با مردم لطمه وارد کند. به این مسائل هم توجه داریم. تصور میکنم که باید از دامنه تسری پیدا کردن تنش بین دولت و جامعه، جریان اصلاحات بکاهد که میتواند در تعاملات آینده جامعه با اصلاحطلبان موثر باشد و اعتماد را به این جریان بازگرداند.
آینده رأی و پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان از این جهت مهم است که برای انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 گزینهای دارند به نام اسحاق جهانگیری. حداقل تا سال گذشته اینچنین بود اما طی ماههای اخیر و با شدت یافتن التهابات ارزی، به نظر میرسد این اتفاق باعث شد که جهانگیری بهعنوان تنها گزینه مهم اصلاحطلبان، نباشد. تحلیل شما از این موضوع چیست؟
بله، آقای جهانگیری گفتند که از بالا به او دستور دادند، یعنی شخص رئیسجمهوری بحث دلار را مطرح کرد، نرخ 4200 تومان هم خود روحانی تعیین کرده بود و آقای جهانگیری مأمور اعلام و اجرای آن شد. اما تصور میکنم برای بحث و تحلیل درباره انتخابات 1400 کمی زود است. قبل از آن ما انتخابات مجلس یازدهم در اواخر سال 98 را داریم که برای ما بسیار مهم است. ضمن اینکه شرایط کشور به قدری سخت و غیرقابل پیشبینی است که باید دید تا آن موقع چه اتفاقاتی رخ خواهد داد. اما معتقدم که طی چند ماه اخیر، سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان آسیب دیده است. اما یک عامل دیگری هم هست که در سوزاندن سرمایه اجتماعی جریان اصلاحات موثر است و آن هم وجود اتاق فکری است که هدفش تخریب و ضربه زدن به اصلاحطلبان است. به واقع نقد و تخریب روحانی توسط این اتاق فکر بهانهای است برای زدن اصلاحطلبان. یک کمپینی در خارج از کشور ایجاد شده که خواسته یا ناخواسته برخی رسانههای اصولگرا و حتی دلواپس هم با آن همراهی نشان میدهند، با هدف تخریب وجهه اصلاحطلبان. بیبیسی فارسی پروژهها و برنامههایی را کار میکند که با زیرکی توأم با حرفهایگری رسانهای، هدفش تخریب و هجمه به اصلاحطلبان، دولت برآمده از رأی اصلاحطلبان و چهره افراد موجه جریان اصلاحات است. بخشی از فضای مجازی هم به این شکل عمل میکند.
البته نمیتوان منکر خستگی، بیاعتمادی و مشکلات عدیده مردم شد. مردم سختیها را تحمل میکنند و البته در فضای مجازی هم گاه عکسالعملهای تند و توهینآمیزی نشان میدهند که واکنشی به اوضاع اقتصادی کشور است، این قابل فهم است. منتها اینگونه مواجهه خصمانه با اصلاحطلبان در فضای مجازی، به نوعی سازماندهی شده هم هست. مثلا در مورد نامهای که با تعدادی دوستان برای آقای روحانی نوشتیم، واکنشها در فضای مجازی تا فحشهای رکیک هم پیش رفت. این مسائل نمیتواند هدایت شده نباشد. به همین جهت اصلاحطلبان باید با نگاه جدید، مناسبات تازهای را با مردم، سبد رأی خود، دولت، اصولگرایان و سایر نهادها تعریف کنند.
منبع: آرمان/ فرهاد فدایی/۲۸ مرداد ۹۷