دیدارنیوز ـ «كسري نوري» از روزنامهنگاران دوره معاصر مطبوعات ميگويد: مطبوعات ايراني نياز به نهضتي نو دارند. آنها براي جذب مخاطب و براي اينكه بار ديگر شاهد صف بستن افراد جلوي كيوسكهاي مطبوعاتي باشيم نياز به كاري طاقتفرسا و شبانهروزي دارند كه البته يك پاي اين كار اصلا در مطبوعات نيست؛ در سياست است، در جامعه است، در فرهنگ است و جاهاي ديگر. مطبوعات امروز كاركرد نهادي خود را از دست دادهاند و اين معضلي است كه گريبان آنها را در كنار هزينههاي گزاف ديگري كه دارند، گرفته است.با او درباره نياز امروز مطبوعات به داشتن استاندارد و منشورهايي براي حمايت از استاندارد محتوا صحبت كرديم كه در ادامه پاسخهاي او را ميخوانيد.
به نظر ميرسد تحريريههاي رسانهها در ايران به ويژه مطبوعات نيازمند استاندارد و منشور حرفهاي است. بايستههاي يك موسسه مطبوعاتي و استانداردهاي يك تحريريه خوب و قوي چقدر در حسن اجراي كار خبري موثر است؟
قطعا بسيار موثر است. اما اين بايستهها چه چيزهايي بايد باشند. اين خيلي مهم است. امروز ديگر بايستههاي يك موسسه مطبوعاتي و يك تحريريه خوب الزاما نه آن بايستههايي است كه مثلا ٢٠ سال قبل يك موسسه رسانهاي داشت؛ همانطور كه خيلي چيزها در سطح و عمق جامعه ما تغيير كرده، خيلي چيزها هم بايد در سطح و عمق رسانههاي كاغذي تغيير كند. آن وقت است كه يك رسانه ميتواند روي نبض جامعه بزند و مثل ساعت دقيق كار كند. ما نياز داريم به اينكه بايستههاي جديدي براي رسانههاي كاغذي تعريف و تبيين كنيم. اين اما كاري ساده نيست؛ نياز دارد به يك ديسكورس تازه. رسانهها در وهله نخست بايد خودشان بدانند كجاي جهان رسانهاي ايستادهاند، تعريفشان از سياست و چيزهاي ديگر چيست و اينكه اصلا دنبال چي هستند و ميخواهند به چه چيزي برسند. يك وقتي جدالي ميان مورخان بود كه تاريخ اساسا چيست؛ مرور و بازخواني آنچه رخ داده است يا نور تاباندن به گذشته براي حال و آينده. همين جا بود كه طيفهاي مختلفي از درون تاريخنگاران منشعب شدند چون تاريخ را جداي از كارگزارانش، راويانش هم برميسازند؛ ديدهايم و شنيدهايم كه ٢٨ مرداد ٣٢ از منظر بعضي تاريخنگاران كودتاي سياه است و از منظر بعضي ديگر قيامي ملي. اين درباره خبر هم حالا ديگر صدق ميكند. اينكه اصلا خبر چيست و چه چيزي خبر است براي ما اهالي رسانهها بايد تغيير كند و اين نياز به كار روي گفتمان رسانهاي دارد؛ چيزي كه فعلا دستكم در ميان اهالي رسانهها نميبينيم. يكي از نقدهاي جدي من به رسانهها اعم از كاغذي و مجازي همين است كه اهاليشان غالبا يا نميدانند يا تغافل ميكنند از اينكه خودشان كجا ايستادهاند. اين اوليهترين بايستهاي است كه يك موسسه مطبوعاتي و يك تحريريه خوب بايد براي خودش ترسيم كند. ما مينويسيم؛ براي چه؟ براي كه؟ و چگونه؟پاسخ به اين سه پرسش، اولين نياز يك رسانه و يك فعال رسانهاي است تا از رهگذار آن، بايستههايش را خوب ترسيم كند و مثل يك مرامنامه روي آن بايستد.
براي رسيدن به يك محصول استاندارد و توليد محتوايي كه مخاطب آن را بپسندد، سياستهاي كلي و اجرايي يك رسانه چگونه بايد تعيين شود؟
پاسخ به اين پرسش را تلويحا در جواب قبل و البته به زعم خودم گفتم و تاكيد ميكنم كه رسانهاي كه خودش درست نداند سياست كلياش چيست، بلادرنگ به سمت نوعي شلختگي بدتركيب پيش ميرود كه ريزش مخاطب، كمترين عاقبت آن است. تنها ميماند اينكه آيا منظور شما از چگونگي تعيين سياستهاي كلي و اجرايي يك رسانه اين است كه چه كساني و در كجا بايد آنها را تعيين كنند يا چيز ديگر؟ اگر منظور شما غير از جنبههاي تئوريك كار كه مختصرا عرض كردم، اين است كه راهكار عملي تعيين سياستهاي كلي و اجرايي چيست، به گمانم بايد متوسل به فرآيندهاي دموكراتيك شد.من هميشه اعتقاد داشتهام كه روزنامهنگاران ميتوانند و بايد، كارشناساني زبده باشند تا بهتر و بهتر بنويسند و تحليل كنند و قلمشان مخاطب پيدا كند. حالا چرا مديران رسانهها نبايد از ظرفيت كارشناسي اين افراد استفاده كنند؟ متاسفانه مديريتهاي غيرتخصصي هم آفتي است كه گريبانگير مطبوعات ما شده و همين فاصلهگيري از مديريتهاي دموكراتيك و رفتن به سوي استبداد راي- آن هم راي غيركارشناسي- در تعيين سياستها و روشهاي يك رسانه، يكي از عمدهترين دلايلي است كه به ريزش مخاطبين مطبوعات و رسانههاي كاغذي منجر شده است.
الان وضعيت رسانههاي كاغذي در شرايط فعلي به چه صورت است؟
بديهي است كه وضعيت رسانههاي كاغذي به گواه آمارها، تجارب، مشاهدات و ملموسات خوب نيست؛ نه تنها خوب نيست بلكه بسيار بد هم هست. اين شايد تلخترين تجربه براي اهالي رسانه در تمام دوران معاصر باشد كه رسانههاي چاپي كاغذي تا اين اندازه در تنگنا و دشواري و جداماندگي از مخاطبين خود هستند. تمام اهالي قلم حالا به اين نكته معترفند. البته اينكه شكاف بزرگي ميان رسانههاي كاغذي و مخاطب وجود دارد دلايل متعددي دارد كه پايين بودن سطح كيفي رسانههاي يك سر طيف دلايل است و عدم اقبال عمومي جامعه نسبت به مطالعه، سر ديگر آن؛ همه دلايل ديگر در ميان اين دو سر، قابلمشاهده و بيان هستند.
ارزشهاي خبري كاركرد خود را بين رسانههاي چاپي از دست داده. چه راهحلي متصور هستيد؟
در وهله نخست من چندان معناي اين پرسش شما را متوجه نميشوم مگر اينكه خيال كنم وقتي شما ميگوييد ارزشهاي خبري كاركرد خود را بين رسانههاي چاپي از دست دادهاند معنايش اين است كه معتقديد كاركرد ارزشهاي خبري قبلا اين بوده كه براي رسانههاي كاغذي جذب مخاطب ميكرده است. اگر چنين باشد من هم با شما موافقم و ميتوانم قبول كنم كه پرسشتان اساسا درست است. اما بحث در اين است كه احتمالا حالا بايد بپذيريم ديگر رسانههاي كاغذي بايد از بيخ و بن ارزشهاي خبري را جور ديگري بفهمند چون قطعا رسانههاي مجازي منتظر نميمانند تا يك روزنامه چاپ شود و فاصله ارسال يك نشريه كاغذي به چاپخانه و چاپ آن، هرقدر هم كوتاه و كم باشد، باز هم سرعت رسانههاي مجازي در خبررساني بيشتر است. حالا و در عصر كنوني رسانههاي كاغذي ما بايد از چيزي به اسم ارزشهاي رسانهاي حرف بزنيم كه يك رسانه ميتواند آن را منحصر به خود كند. اين است آن چيزي كه براي رسانه كاغذي هم ارزش خواهد بود و هم ارزشآفرين؛ آنهم در شرايطي كه حجم اخبار منتشره در همه رسانهها، آنقدر زياد است كه عملا مثل بمباران خبري است و تشخيص راست و دروغ آنها كاري طاقتفرساست.
بخش اعظمي از محتواي فضاي مجازي از مطالب و اخبار بيمنبع پرشده است. چه راهكاري ميتوان براي بازگشت مخاطبان به روزنامهها پيدا كرد؟
يقينا اينكه مخاطبان كه افراد جامعه هستند از رسانههاي مجازي اعم از موبايلي و... دست بكشند و به روزنامهها و ساير نشريات كاغذي برگردند غيرممكن است؛ شايد مسالهاي است كه اساسا صورتش اشكال دارد. جهان امروز جهان ارتباطات شبكهاي و موبايلي است و آنچه اين جهان را ساخته پيشرفتهاي تكنولوژيك است. بله من هم با شما موافقم كه رسانههاي مجازي پرند از اخبار كذب و بيمنبع و گاه بيسر و ته، اما اين لزوما معنايش اين نيست كه ما بتوانيم مخاطب را به سمت روزنامهها برگردانيم. اينكه مخاطبين به سمت رسانههاي مجازي رفتهاند دليلش هيچ ربطي به صحت و سقم اخبار يا عدم آن ندارد بلكه سهلالوصول بودن اين رسانهها و بهعلاوه گشوده بودن آنهاست. از سوي ديگر اساسا مخاطب امروز رسانههاي موبايلي و ... چندان به دنبال منبع و صحت و سقم اخبار نيست و در وهله اول اين نوع محتوا و اخبار است كه او را جذب ميكند. من گمان ميكنم مطبوعات ايراني نياز به نهضتي نو دارند. آنها براي جذب مخاطب و براي اينكه بار ديگر شاهد صف بستن افراد جلوي كيوسكهاي مطبوعاتي باشيم نياز به كاري طاقتفرسا و شبانهروزي دارند كه البته يك پاي اين كار اصلا در مطبوعات نيست؛ در سياست است، در جامعه است، در فرهنگ است و جاهاي ديگر. مطبوعات امروز كاركرد نهادي خود را از دست دادهاند و اين معضلي است كه گريبان آنها را در كنار هزينههاي گزاف ديگري كه دارند، گرفته است.
منبع: اعتماد/علی علمی/۱۸ مرداد ۹۷